یک به یک دل بچه ها را راضی به رفتن کرد... بچه ها اما...
پدر، آنها را به دست عمه سپرده بود...
عمه اما...
حالا نوبت ابن الحسین علیه السلام بود..
که سنگینی داغ دل عمه و طفلان را به جان بخرد و آنها را راهی شام بلا کند...
کاروان راه افتاد...
عمه در راه حواسش به همه چیز بود، به امانت های برادر...
به خارهای در مسیر ...
و حتی به نسیم آشنایی که بوی گل گمشده اش را از قتلگاه میآورد...
#امان_از_دل_زینب