#آخرین_دیدار_عشق🌷
🌷هیچ گاه آخرین دیدارمن محسن ازیادم نخواهدرفت به همراه پسرم برای بدرقه محسن به راه آهن رفتیم به دلم افتاده بودکه این رفتن رابازگشتی نیست شب پیش ازرفتن محسن #خواب امام خمینی رادیده بودم آن روزمن تاپای قطاراعزام نیروهارفتم محسن فرزندمان مهدی راکه آن زمان یک سال ونیم داشت درآغوش گرفت وبوسیدلحظات سخت ونفسگیری بودبرای من که 🌷هیچ گاه بدون اونبودم شهادتش سخت وسنگین شدقبل ازرفتنش گفتم محسن جان چراانقدرلاغرشده ای؟اودرجوابم گفت خداراشکراگرگوشتی از #گناه دربدن من بودازبین رفت!! اورفت وبعدازدوماه مجاهدت درجبهه های حق علیه باطل نهایتأ دراوج دلدادگی به پروردگارشد ۱۳۶۵/۳/۱۹که مصادف باعیدفطر بوددرجریان عملیات کربلای ۱آزادسازی مهران به شهادت رسیدنحوه شهادتش راهم ازطریق دوستانش متوجه شدیم ترکش خمپاره #شاهرگش رامورد هدف قرارداده بودخانواده محمدباقری درمدت ۵سال سه شهیدراتقدیم 🌷نهال نورس انقلاب کرده اند.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_محسن_محمد_باقرے
@shahidmosavinejad
شهید موسوی نژاد
#برشی_از_زندگینامه_شهید #نماز_شب خیلی ازمواقع درمأموریت ها خسته بودیم اماشوقے براے عبادت درآقا #س
#نماز_شب_شهدا🌷3⃣
در شناسایی های قبل از والفجر هشت بودیم. در #شلمچه حاج قاسم سلیمانی به حسین گفت که اکبر موسی پور و حسین صادقی نیامده اند. به #قرار_گاه خبر بده. احتمالا #اسیر شده باشند.
حسین گفت: امشب را صبر می کنم تا فردا از همه چیز مطلع می شویم. صبح آمد و گفت: دیشب هر دو نفرشان را #خواب دیدم. هر دو شهید شده اند. در خواب اکبر به من گفت: ما ۱۲ شب دیگر با حسین می آییم.
می گفت: در خواب که دیدم شان. اکبر جلو بود و خیلی #نورانی و حسین عقب تر و کم #نور_تر
بعد پرسید: اگر گفتی چرا این گونه بود؟
گفتم: خودت بگو.
گفت: اکبر هیچ وقت نماز شبش ترک نمی شد و در سخت ترین شرایط حتی در شناسایی های داخل آب #نماز_شب را می خواند؛ اما حسین بعضی وقت ها که خسته بود نماز شبش را نمی خواند.
پرسیدم: تو چه کردی که توانستی آنها را در #خواب بینی؟
گفت: کاری نکردم. فقط یک #حمد برای خواب دیدن شان خواندم و دیدم شان.
#شهید_حسین_یوسف_اللهی🌷
شهیدے که سپهبدقاسم سلیمانی شوق آرامیدن درجوارش راداشت
@shahidmosavinejad
#شهیدانه
🔰مادر و پسر همچنان #منتظر نشسته بودند و مشهدی احمد هم در مِه اشک آلود، اندوه و غم فرو رفته بود و توان بیرون رفتن از آن را نداشت. دقایقی گذشت. گریه و زاری او فروکش کرد و لب به سخن گشود:
- در #خواب دیدم که دو لشکر در مقابل هم ایستادهاند. یکی از لشکرها زیاد بود ولی در سمت تاریکی قرار داشت. لشکر دیگر اندک بود ولی در سمت نورانی قرار گرفته بود. تعدادی #سیّد اولاد پیامبر را هم دیدم که دور هم نشسته بودند.
🔰از آنها پرسیدم، "این لشکرها چه کسانی هستند؟" آنها پاسخ دادند، "مگر نمیدانی؟ اینها لشکر کفر و اسلام است." پرسیدم، " به من هم اجازة جنگ میدهید؟" فرمودند، "برو از #امام_حسین علیهالسّلام که آن لشکر نورانی را فرماندهی میکند اجازه بگیر." من خدمت آن حضرت که این طرف آن طرف میدوید و لشکر را فرماندهی میکرد رفتم. از ایشان پرسیدم، "آیا به من هم اجازة جنگیدن میدهید؟" ایشان فرموند که هنوز #نوبت شما نرسیده است. از آن شب به بعد، مشهدی احمد دایم گریه میکرد و میگفت، "پس نوبت من کی میرسد؟"
🔰شهید احمد کوچکی، پیرمردی ۶۸ساله بود که از شهرستان فامنین به جبهه های نبرد اعزام شد و پس از#رشادت ها و دلاورمردی های فراوان در ۵ خرداد ماه ۱۳۶۰ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
#مزار:گلزار شهداےشیخان قم
#شهید_احمد_کوچکے
@shahidmosavinejad
‼️این لیوان یکبار مصرف در کشور ما تولید و توزیع میشه!
تصویر به اندازه کافی گویاست!
نوع پوشش دختر (کلاه با پیراهن و شلوار کوتاه و کفش پاشنه بلند) همراه با سگ...
🔴فرهنگ سازی از حساب خزانه با سوبسید کاغذ و حمایت دولت...
به راحـتی آب خوردن ، و چراغ خاموش ،ذائقه فرزندانمان را تغییر میدهند و مسئولین همچنان #خواب...
#پویش_حجاب_فاطمے
@shahidmosavinejad