#در_مکتب_شهدا
✍نیمه های شب از سردی هوا ، از خواب بیدار شدم ، هنوز تكان نخورده بودم كه متوجه شدم غلامرضا نیز بیدار است.
او آرام از جا برخاست و هر سه پتوی خود را ، روی بچه ها كه از شدت سرما مچاله شده و به خواب رفته بودند ، انداخت.
من نیز بی نصیب نماندم ، یک پتو هم روی من انداخت.
فكر كردم صبح شده كه حاجی از خواب برخاسته و دیگر قصد خواب ندارد ،
ولی او وضو ساخت و به نماز ایستاد.
او آن شب مثل همه شب ها تا اذان صبح به تهجد و راز و نیاز مشغول بود...
#شهیدغلامرضا_ابراهیمی
@shahidmosavinejad