eitaa logo
شهید موسوی نژاد
381 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
7 فایل
🌷🌷 اینجا قراره که فقط و فقط از #شـهدا درس زندگی بگیریم 🌷🌷 مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن 🌹سرهنگ پاسدار شهیدسیدعبدالحسین موسوی نژاد ولادت: خمین ۱۳۴۸/۲/۱     شهادت: منطقه سردشت ۱۳۹۰/۴/۳۰ مزار:گلزارشهدای قم "روزانه خواندن زیارت عاشوراراامتحان کنید"
مشاهده در ایتا
دانلود
#رسم_خوبان 🌷بعد از #شهادت ايشان يك روز خيلی دلم گرفته بود و با عكسش درد و دل كردم. باز هم از آن حرفای قديمی زدم، از تنهايي قبر و قيامت گفتم. همان شب خواب ديدم در يك جای #تاريكی قراردارم، به سمت جلو شروع به حركت كردم، يكدفعه به داخل يك چاه بزرگ افتادم و تنه يك درخت هم به سمت من پرتاب شد. همان لحظه ديدم محمدآقا با #لبخندي كه به لب داشت دستم را گرفت و من را از چاه بيرون كشید ✍ به روایت همسر بزرگوارشهید #شهید_محمد_منتظرقائم🌷 #ایام_شهادت @shahidmosavinejad
#رسم_خوبان ایشان همیشه محاسن می گذاشت در دوران اصلاحات جلوی قبرستان شيخان ، يك موتور سوار در حال عبور آب دهانش را روی صورت سید عبدالحسین انداخت و رفت . من به سيد گفتم چرا بهش چيزی نگفتی گفت ولش کن من فكرمی كنم اشتباه كرده و مرا با کسی اشتباه گرفته . ✍راوی:تقی زاده همرزم شهید #شهید_موسوی_نژاد @shahidmosavinejad
#رسم_خوبان🌷 پسرم حمید پس از گرفتن دیپلم ریاضی با معدل عالی برحسب علاقه و انگیزه شخصی به دانشکده افسری رفت هرچند انتخاب های بهتری نیز می توانست برای ادامه تحصیل در دانشگاه های مختلف داشته باشد ولی این انتخاب را دوست داشت. از دانشکده افسری هم به جبهه اعزام شد و در جبهه های جنوب حضور فعالی داشت. باتوجه به اندام ورزشکاری و اینکه بسیاری از دوره های نظامی را با موفقیت طی کرده بود. انگیزه اش برای دفاع از آب و خاک کشور را افزونتر کرده بود. و ماهم مانع رفتنش نشدیم علیرغم اینکه بسیار برای من و پدرش و خانواده عزیز بود وصیت شهید برای ساخت حمام حمید همیشه در کارهای خیرخواهانه پیشگام و پیشقدم بود. تمام حقوق پسرم که ازمحل کار به او تعلق گرفت و تمام پس اندازی که داشت چیزی درحدود ۲۰۰ هزار تومان می شد که درآن زمان پول قابل توجهی بود و حمید وصیت کرده بود که تمام این پول برای ساخت گرمابه در روستایی در آمل هزینه کنیم وما به این وصیت حمید عمل کردیم... پسرم قبل از رفتن به جبهه قاطعانه از شهادت خودش خبر داده بود و آخرین باری که رهسپار جبهه ها شد، از بستگان و آشنایان بعنوان آخرین دیدارش خداحافظی كرد. حمید در ۱۳ بهمن ۶۱ براثر اصابت تركش به ناحیه سر و گردن در بستان به شهادت رسید و درقطعه ۲۸ بهشت زهرا به خاک سپرده شد ✍به روایت مادربزرگوارشهید افسرجوان #شهید_حمید_روستایی🌷 @shahidmosavinejad
#رسم_خوبان🌷 خواهر شهید تعریف می کرد که برای انجام کاری به تهران رفته بودم، با برادرم #تماس گرفتم و گفتم که برای ناهار به منزلشان می آیم. از محل کار که به خانه آمد، غذا از بیرون تهیه کرده بود. گفتم داداش جان راضی به #زحمت نبودم. با همان لبخند همیشگی و زیبایش گفت: خواهر جان برای کمک در کار خانه به #همسرم قول دادم که پخت یک وعده غذا با من باشد، امروز نوبت من بود که شما هم قسمت شد #مهمان ما باشی، با توجه به اینکه سرم شلوغ بود از بیرون غذا تهیه کردم. بعد گفت که هفته ای یکبار هم #نظافت خانه به عهده من است. بعد از #شهادت حاج مهدی این روایت را از #پیامبراکرم(ص) خطاب به امیرالمومنین علی(ع) دیدم که ارزش کار شهید را برایم روشن کرد: «ای علی! هر کس در خانه به همسرش کمک کند و غر نزند نامش در دفتر #شهدا ثبت می شود و ... خدمتکار همسر نمی شود مگر شخص صدیق و درستکار و یا #شهید و یا مردی که خداوند متعال خیر #دنیا و #آخرت راابرایش خواسته باشد» منبع: جامع الاخبار ،ص ۲۷۵ ، ح ۷۵۱ #شهید_محمد_مهدی_لطفی_نیاسر #شهید_راه_نابودی_اسرائیل @shahidmosavinejad
با این‌که حقوق معلمی‌اش کم بود، به دیگران کمک می‌کرد. اگر بچه کسی مریض می‌شد، او را به دکتر می‌برد و می‌آورد و پولی نمی‌گرفت و به مادرش می‌گفت: «مادر اگر پولی آوردند قبول نکن، وضعشان زیاد خوب نیست.»... دفعه آخری که به مرخصی آمده بود، همه دوستانش را جمع کرد و لباس‌ها و دوربینش را به دوستانش داد و گفت: «دیگر برنمی‌گردم.»... می‌گفت: «هرچه دارم از خداست. اگر شما در کار‌ها به یاد خداوند باشید، کار‌هایتان درست می‌شود.» 🌷 ولادت : ۱۳۳۵/۱۰/۸ فریدونکنار ، مازندران شهادت : ۱۳۵۹/۱۱/۱۴ آبادان @shahidmosavinejad
در آخرین خداحافظی‌اش، وقتی به در منزل رسید، ایستاد و برگشت تا دختر 4 ماهه‌مان را ببوسد. هنوز چند قدمی به او نزدیک نشده بود که لبش را گاز گرفت و از همانجا برگشت تا مبادا عشق و علاقهٔ آسیه او را از رفتن به جبهه بازدارد. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 📎فرماندهٔ سپاه بیرجند 🌷 @shahidmosavinejad
ایشان همیشه محاسن می گذاشت در دوران اصلاحات جلوی قبرستان شيخان ، يك موتور سوار در حال عبور آب دهانش را روی صورت سید عبدالحسین انداخت و رفت . من به سيد گفتم چرا بهش چيزی نگفتی گفت ولش کن من فكرمی كنم اشتباه كرده و مرا با کسی اشتباه گرفته . ✍راوی:تقی زاده همرزم شهید @shahidmosavinejad