#لاله_هاے_آسمانے🌷
⚜وقتی محمدعلی و حبیب شهید شدند. لباس #سیاه به تن کرده بودم. ابراهیم که برای مراسم هفتم، خانه آمد، با دیدن لباسم پکر شد. وقتی سرمان خلوتتر شد. با ناراحتی گفت: مامان کی گفته برای شهید باید سیاه بپوشین؟ قبولش داشتم و میدونستم هیچ حرفی رو بدون دلیل نمیگه. گفتم: ابراهیم مامان میدونم اما نمیشه که سیاه نپوشیم. با همون چهره درهم گفت: شهید مگه مرده، که باید سیاه پوشین؟ مامان جان این لباستون رو عوض کنین و منم که شهید شدم اصلا دوست ندارم مشکی تن کنین.
شهادت ابراهیم جعفزاده
⚜وقتی خبر شهادت خود حاج ابراهیم رو آوردند تا چهلم سیاه به تن کردم. تا اینکه یکی از فامیل ازم خواست لباس سیاهم رو دربیارم و من هم چون میدونستم ابراهیم خوشش نمیاد، لباسم رو عوض کردم. شب خواب دیدم ابراهیم توی یک تشت قرمز رنگ شربت درست کرده و یک ملاقه سفید هم در دستش بود، بهش گفتم: این چیه مامان جان؟ لبخندی زد و گفت: مامان از این شربتی که خودتون خوردین به بقیه هم بچشونین! فهمیدم که این شربت برای لباس سیاهی بود که از تنم درآوردم، برای همین هم از فردای اون روز به همه خبر دادم که لباسهای #سیاهی را که برای ابراهیم و عبدالله پوشیدهاند عوض کنند تا از شربت گوارای بهشتی بخورند.
✍به روایت مادربزرگوارشهید
@shahidmosavinejad
عزیز رفیق...!
تو بوی #گناه حس میکنی چی کار میکنی؟!
تو هم هول میشی نه...؟!
میدونم...
هیشکی از سوختن خوشش نمیاد...
مخصوصا که چهره اش جلو مهدی زهرا #سیاه باشه...
فکر کن وقتی #امام_زمان بیاد، همه رفیق خوبامون، همه شهدا...
سراسیمه برن به استقبال اقا...
بعد یه درصد فقط یه درصد فکر کن توی اون لحظه، سر من و تو از شرم پایین باشه...
از اینکه هیچی جز #سیاهی نداریم...
از اینکه ظاهر و باطن ما به آدم خوبا نمیخوره...
شما رو نمیدونم...! ولی من دق میکنم!😔