#دعاے_عهد🌷
✍علاقه زیادی به آقا امام زمان (ع) و امام رضا (ع) داشت. هر روز زیارت امین الله (امام رضا) و دعای عهد میخوند.
حالاتش قابل توصیف نبود، امین الله رو با تمام وجود و عاشقانه میخوند و به پهنای صورت اشک میریخت.
پنجم دبستان بود، از مدرسه با یه جعبه شیرینی برگشت، خوشحالی توی صورتش موج می زد، گفت: «مامان امروز چله دعای عهدم تموم شد، از امروز #یار امام زمان(عج) شدم ».
#شهیده_راضیه_کشاورز🌷
#ﺳﺎلروز_شهادت
@shahidmosavinejad
#یاران_مهدی(عج)
✍معلم با لبخند به تک تک بچه ها نگاه میکرد
و به حرف هایشان گوش میداد که یک
دفعه به صندلی رو به رویش چشم دوخت.
_راضیه ساکتی!؟ تو میخوای چیکاره بشی؟
راضیه که در حال بازی کردن با جلد کتابش بود، سرش را بالا آورد.
نفس عمیفی کشید و به اطرافش نگاه کرد و بعد دو باره به کتابش چشم دوخت.
_خانم,من...من دوست دارم یکی از یاران امام زمان(ارواحنافداه) بشم.
#شهیده_راضیه_کشاورز
(برشی از کتاب زیبای راض بابا)
@shahidmosavinejad
✍ _کلاس اول دبیرستان بود. دو یا سه هفته ایی از مدرسه میگذشت، یک روز با چشمانی پر از اشک و چهره ای غمگین به خانه آمد. گفتم: مامان! راضیه جان چرا ناراحتی؟!
گفت: مامان توی سرویس مدرسه راننده و بعضی از بچه ها نوار ترانه روشن میکنند و من اذیت میشوم.
چندین بار به آنها تذکر دادم و خواهش کردم اما میگن تو دیگه شورشو در آوردی...!
یک روز یکی از بچه ها پرسید: راضیه تو چرا اصرار داری ترانه روشن نکنند؟!
میگوید:گوشی که صدای حرام بشنود صدای امام زمانش را نمی شنود
و چشمی که حرام ببیند
توفیق دیدن #امام_زمان خود را پیدا
نمیکند...!!
#شهیده_راضیه_کشاورز...🌷🕊
#مهدویت_شهدا