#پیامی_از_بهشت🌷
✍برای اینکه معشوقت را
همیشه درکنارت احساس کنی
باید دائما به یادش
باشی با صلوات با استغفار و..
#شهید_حسین_خرازے
@shahidmosavinejad
#ملائک_را_دیدم....
✍شهیداحمدکاظمی می گفت شهیدحسین خرازی پیشم آمدوگفت :من دراین عملیات شهیدمی شوم گفتم ازکجامی دانی؟مگرعلم وغیب داری؟گفت مطمئنم چندعملیات قبل یک خمپاره کنارمن خوردبه آسمان رفتم دوفرشته مرابالامی بردندمن ازآن بالانبردراکامل مشاهده میکردم عراقی هارامیدیدم فرشته هابمن گفتن میخوای شهیدشوی؟ یابرگردی؟گفتم میخواهم برگردم وتاآخرتوان بادشمن مبارزه کنم ..بعدازآن چشم بازکردم دیدم بیمارستانم وهمگی ازبهوش آمدنم خوشحال شدندامادستم قطع شده بود...
شهیدکاظمی سپس نقل کردندکه دقیقا دوروزبعدحسین به شهادت رسید...
✍به روایت شهیداحمدکاظمی
#شهید_حسین_خرازی
@shahidmosavinejad
چه زیبا گفت این شیر مرد:
یادمون باشه!
که هر چی برای خدا کوچیکی و افتادگی کنیم
خدا در نظر دیگران بزرگمون میکنه...
#شهید_حسین_خرازی🕊🌷
هوای گرم تیرماه و شرجی بودن هوا، اکثر نیروهای مستقر در شهرک دارخوین را به اورژانس کشانده بود؛ حتی فرمانده لشکر یعنی حاجحسین خرازی را!
به محض ورود فرمانده لشکر به اورژانس، پزشک و پرستاران، مشغول معاینه و مداوای او شدند. به تشخیص پزشک، اول، یک سرم، و بعد هم قدری دارو به او تزریق کردند. پس از مدتی، یک سبد گیلاس نزد حاج حسین بردیم تا بخورد؛ ولی او سبد را برگرداند و گفت: اول، به تمام مجروحان و بیمارانی که در اورژانس هستند، بدهید و سپس برای من بیاورید. سبد گیلاس را به دیگر بیماران اورژانس تعارف کردم و تهماندهی سبد گیلاس را برای حاجحسین آوردم. فروتنانه گفت: نمیخورم. گفتم: چرا؟ حالا که همهی بیماران اورژانس از این گیلاس خوردهاند! جواب داد: وقتی تمام نیروهای لشکر گیلاس داشته باشند و بخورند، من هم گیلاس میخورم.
#شهید_حسین_خرازی🕊🌹
قبل یا بعد از فتحالمبین، آمدم بیایم دو کوهه، دیدم حسین دم پلیس راه ایستاده. گفتم: کجا؟ گفت: دارم میرم اصفهان. گفتم: خب بیایید سوار بشید با ماشین بریم. گفت: نه من با اتوبوس میرم.
این حرف را زمانی میزد که پانزده، شانزده هزار نیرو زیر دستش بودند، اما او به خودش اجازه نمیداد از بیتالمال کوچکترین استفادهای بکند.
#شهید_حسین_خرازی🕊🌹
راوی نصرالله توانگر