#ادامه👇
رفیق شهید که یکسال از او کوچکتر بوده با دو تا بستنی در دست برمیگردد که میبیند مردم جمع شدهاند و زیر پایشان خون جاری است. جلوتر که میرود میبیند دوستش زمین افتاده و قاتل دارد با قدّاره میکوبد به بدن شهید. رفیق شهید میگوید انگار کسی بهم گفت به نگهبان پارک بگو. بستنی از دستش میافتد و سراغ نگهبان میرود. زبانش بند آمده و مدام روی شانه نگهبان میکوبد و اشاراتی میکند. سیلیای میخورد و زبانش باز میشود و میگوید رفقیم را کشتند. نگهبان پارک که آدم نترس و جسوری بوده سراغ قاتل میرود و از پشت با قدرت زیاد دستهای قاتل را قفل میکند به گونهای که بعدها قاتل میگوید آن لحظه چشمانم سیاهی رفت. نیروی انتظامی بعد از مدتی میآید و قاتل را میبرد. بعدها مشخص میشود قاتل گنده لات نازیآباد و یکهبزن بوده و کلّی هم نوچه داشته. هیکل خیلی بزرگی داشته، دو متر و ده قدش و صد و چهل کیلو وزنش بوده است. آمبولانس هم میآید اما میگویند بدن تکه تکه است و نمیشود روی برانکارد گذاشت. بدن را در پارچهای میپیچیند و به بیمارستان میبرند.
#شهید_غلام_عباس_ابدام
@shahidmosavinejad