eitaa logo
شهید موسوی نژاد
380 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
7 فایل
🌷🌷 اینجا قراره که فقط و فقط از #شـهدا درس زندگی بگیریم 🌷🌷 مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن 🌹سرهنگ پاسدار شهیدسیدعبدالحسین موسوی نژاد ولادت: خمین ۱۳۴۸/۲/۱     شهادت: منطقه سردشت ۱۳۹۰/۴/۳۰ مزار:گلزارشهدای قم "روزانه خواندن زیارت عاشوراراامتحان کنید"
مشاهده در ایتا
دانلود
#کرامات_شهدا🌷1⃣ گفتند حال بچه اصلاخوب نیست.یعنی کارش تمام است تنهاامیدی که به ذهنم رسید،عزت واعتبار #شهید محمدزمان ولی پور درپیشگاه خدابود،یادجوراب خونی #شهید افتادم روزی که پیکرشهیدراآوردندجوراب خونی راازپایش درآوردیم وبه یادگارنگه داشتیم سریع جوراب رابرداشتم ورفتم بیمارستان جوراب رابه بدن مریض کشیدم وزیرلب می گفتم محمدزمان توپیش خداآبروداری این مردم به تواعتقاددارن #شفای این بچه راازخدابخواه... الان چندسالی ازاین ماجرامی گذردآن بچه بزرگ شده وافتخاری است برای جامعه وخانواده اش.... وقتی #پیکر محمدزمان ولی پور راآوردندبدنش پرازترکش بود😔 امالبخندبه لب داشت و #دستش به نشانه احترام به #سینه بود!وقتی به خانه رسیدم ازخستگی خوابم بردبلافاصله... محمدآمدو گفت:ازدیدن لبخندبرلب ودستی که به احترام بر #سینه بودتعجب کردی؟داشتم آن لحظه آخربه آقام #امام_حسین(ع)سلام می دادم یکباره خودآقاآمدندومرابه آغوش گرفتند #شهید_محمد_زمان_ولی_پور ✍منبع:کتاب #شهیدان_زنده_اند @shahidmosavinejad
شهید موسوی نژاد
#کرامات_شهدا🌷1⃣ گفتند حال بچه اصلاخوب نیست.یعنی کارش تمام است تنهاامیدی که به ذهنم رسید،عزت واعتبار
#کرامات_شهدا🌷2⃣ روزی سر قبر علیرضا بودم که متوجه خانمی شدیم که شدیدا گریان بود از ایشان سوال کردم که آیا شما علیرضا را میشناسید؟؟ خانم گفت: که من شهید رو نمیشناسم روز تشییع شهید من درامامزاده بودم که دیدم تشییع شهید است به شهید گفتم اگر تو واقعا شهیدی پس برای من کاری کن من فرزند دختری دارم که نمی تواند صحبت کند و سه پسر بیکار در خانه دارم کمکم کن این اتفاق گذشت چند روز بعد دخترم در خانه یکدفعه مرا صدا زد و درخواست #آب کرد باور نمیکردم شهید اینقدر زود جوابم را بدهد کمتر چند روز بعد یک نفر درب خانه ما آمد و پرسید خانم شما سه پسر بیکار دارید من با تعجب پرسیدم بله چورمگه ایشان آدرسی به من داد و گفت فردا بگویید بیایند سرکار!! #شهید_علیرضا_قبادے @shahidmosavinejad
شهید موسوی نژاد
#کرامات_شهدا🌷2⃣ روزی سر قبر علیرضا بودم که متوجه خانمی شدیم که شدیدا گریان بود از ایشان سوال کردم ک
#کرامات_شهدا🌷 3⃣ همیشه #یازهرا می‌گفت و البته عنایاتی هم نصیب ما می‌شد. مثلاً دو سه بار اتفاق افتاد که بی پول می‌شدیم؛ چون پسر بزرگ خانواده بود، همه از او انتظار داشتند، به همین خاطر به نزدیکانش هم کمک می‌کرد. از طرفی هم خودمان مستأجر بودیم و من هم #دانشجو بودم. آنچنان توان مالی نداشتیم. یکبار گریه‌ام گرفته بود. می‌خواستم دانشگاه بروم، اما کرایه نداشتم. مانده بودم ۵ تا یک تومانی بیشتر توی جیبم نبود. توی جیب ایشان هم پول نبود. وقتی به اطاق دیگر رفتم، دیدم اسکناس های #هزاری زیر طاقچه‌مان است. تعجب کردم، گفتم: آقا ما که یک ۵ تومانی هم نداشتیم، این هزاری ها از کجا آمد!؟گفت: این لطف آقا #امام_زمان است. تا من زنده هستم به کسی نگو ✍به روایت همسر شهید #شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷 #ذاکر_اهل_بیت @shahidmosavinejad
👇 ✍پدر شهید علی‌اکبر نظری ثابت نقل می‌کند به گلزار شهدا که رسیدم دیدم خانم مسنّی دارد سنگ قبر فرزندم را می‌شوید. بالای سرش رسیدم گفتم: «خانم شما این شهید را می‌شناسید؟ گفت: تا یک هفته پیش او را نمی‌شناختم. گفتم: پس چی شد که شناختید؟ در پاسخ گفت: من خودم سیده‌ام و مادر شهید هستم. فرزندم در ردیف دوم پیش پای شهید زین‌الدین مدفون است. بیماری لاعلاجی گرفتم و مدت‌ها دنبال مداوا بودم. هرکاری کردم خوب نمی‌شدم؛ خیلی ناراحت بودم. از خدا خواستم تا حداقل خواب فرزند شهیدم را ببینم. وقتی به خوابم آمد، به پسرم گله کردم که مگر تو شهید نیستی؟ من مادرت هستم و سیده‌ام! کاری بکن و از خدا بخواه شفا بگیرم. پسرم گفت: برو سر قبر علی‌اکبر. گفتم: کجاست تا پیدا کنم؟ گفت: عصر پنج‌شنبه پدرش می‌آید سر قبرش، بگرد پیدا می‌کنی. چند بار آمدم تا پیدا کردم. به شهید شما متوسل شدم و شفا گرفتم. بار دیگر از خدا خواستم تا خواب پسرم را ببینم. به خوابم آمد. از او پرسیدم: چرا مرا به آن‌ شهید حواله دادی؟ گفت: در این عالم شهداء درجه و جایگاه‌های متفاوتی دارند. هرکسی در دنیا اخلاص و تلاش بیشتری داشته در اینجا درجه و مقام بالاتری دارد. به همین خاطر شما را به شهید علی‌اکبر نظری ارجاع دادم. @shahidmosavinejad