او هم مانند من در افکارش غوطه ور بود و با من سخن نمی گفت . سر و رویش غرق در خاک بود و از شدت خاک سر و صورت و مژهایش سفید شده بود خاکی که بخاطر نشستن در عقب خودرو و حرکت در جاده های کوهستانی شمالغرب بر روی سر و صورتمان نشسته بود . شاید او به ندای ارجعی الی ربک پاسخ لبیک داده بود...
نزدیک سنگر فرماندهی گردان حضرت معصومه که رسیدیم خودرو توقف کرد علیرضا هم با موتور در کنار خودرو ایستاد سید به علیرضا یک سلاح داد و گفت این مال فلانی است که امانت دست من بوده برو و به او برگردان.
علیرضا گفت : سیدجان من نمیتوانم تنها ببرم بگو یکی از بچه ها هم با من بیاید. ولی الله بلند شد که از ماشین پایین برود ولی علیرضا به او گفت بگذار احسان با من بیاید!
من از جایم بلند شدم کنار درب راننده که سید در آن قرار داشت آمدم سید گفت ما آرام میرویم شما هم به ما برسید گفتم سیدجان بیسیمت را بگوشی؟ گفت بله و بعد گفت بیا ارتباطمان را چک کنیم " سید ، سید ، احسان " و من که صدای او را در بیسیمم شنیدم همینطور که با او نگاه میکردم نگاهم به محاسن بلند سید که در زیر گلویش یک پیچ زیبا خورده بود ، افتاد در حالی که از بس گرد و خاک روی آن نشسته بود رنگ مشکی اش به قهوه ایی می زد با خودم گفتم چقدر سید به فرماندهان شهید دوران دفاع مقدس شبیه است ، حسین خرازی ، ابراهیم همت و... به طرف درب عقب که حاج عباس آنجا بود رفتم و از لای درب سلاح را از او گرفتم و نگاهم در نگاهش قفل شد ، خجالت کشیدم نگاهم را به زمین انداختم و به حاج محمود که کنار راننده نشسته بود و با لبخندی زیبا به ما می نگریست نگاه کردم ، چقدر حاج محمود به دلم نشسته بود محبتش به دلم افتاده بود . سریع پشت موتور نشستم و با سرعت به سمت گردان رفتیم دم درب گردان سلاح را به یکی از بچه ها دادم و حتی از موتور هم پیاده نشدیم و به سرعت به سمت خودروی سید برگشتیم که آنها حرکت کرده بودند . یکباره به دل هر دوی ما شوری افتاد با اینکه فاصله ای نداشتیم و ما در دشت بودیم ، تنها رد خاکی که از ماشینشان بلند بود را دیدیم هرچه تند تر می رفتیم آنها بیشتر از دیدمان خارج می شدند تا اینکه گمشان کردیم . سریع با بیسیم از موقعیتشان سوال کردم سید پشت خط آمد و گفت " عرضم خدمت شما بیایید سمتِ.... نه لازم نیست بیاید شما خسته شدید برگردید موقعیت خودمان ما هم کمی دیگر می آئیم و ما به سمت مقرحرکت کردیم به محضی که رسیدیم فهمیدیم کلید اتاق همراه آنهاست و چون ارتباط بی سیمی ممکن نبود با موبایل با سید تماس گرفتیم و موضوع را به ایشان گفتیم و سید گفت کلید همراه خبیر است ما الان می آئیم . .
چند دقیقه بعد دیدم پشت بیسیم اطلاع دادند که یکی از ماشینها روی مین رفته و بعد خبر پرواز شش نفر از بهترین دوستان غم واندوهی را به جمع بچه های لشکر17 علی ابن ابیطالب (علیه السلام) فراخواند. لحظات غروب بود . غروبی خونین در دامنه کوههای سربه فلک کشیده کردستان و یاد یارانی که تا لحظاتی قبل در جمعشان بودیم و حالا آنها مهمان بال ملائک شده بودند. به هر زحمتی بود در اتاق را باز کردیم و داخل اتاقمان شدیم . به هر طرف نگاه میکردیم یکی از دوستانمان جلوی چشممان بودند . تلفن همراه آنها در اتاق بود و زنگ میخورد . صفحه تلفن را نگاه کردم دیدم از منزلش تماس گرفته اند خیلی بهم ریختم ... خدایا چه بگویم؟ چه جوابی بدهیم؟ چند لحظه بعد تلفن دیگر و و و ...
لحظات سختی بود در کمرم درد عجیبی حس میکردم که تاآن موقع احساس نمیکردم ...
به این فکر افتادم که شب قبل همه ما در کنار هم بودیم . چقدر بین ما فاصله افتاد فاصله ای از زمین تا آسمان...
انشاءالله همچنان یادشان نمک زندگی مان باشد
✍به روایت یکی ازهمرزمان شهید
#شهید_موسوی_نژاد
@shahidmosavinejad
✍از قدیم گفته اند: "خاک سرد است؛
وقتی آنهایی را که خیلی دوستشان دارید♥️ از دست بدهید، کم کم #آرام میشوید"
۹سال از#رفتنت میگذرد
داغ رفتنت هنوز تازه است #آقا_سید
این داغ، روی سینهمان سنگینی میکند.
خاکِ تو سرد نیست❌
#گرمِ گرم است..
#شهید_موسوی_نژاد
@shahidmosavinejad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #کلیپ #شهدا ۳
👌پیشنهاد ویژه حتما ببینید
🌹 #شهید سید عبدالحسین موسوی نژاد
❣تقدیم به خانواده شهید...
❣واعضای محترم کانال...
❣با شهیدمون حرف بزنید...
چی میخواید ازش...
#سالروز_شهادت
@shahidmosavinejad
روزهای بعد از تــو گذشت و می گذرند
اما خودت بهتر میدانی چه بر ما گذشت و می گذرد😔
داغت همیشه داغ است و سرد نخواهد شد💔
تقصیر من نیست ،
دلم نمی تواند تـو را فراموش کند..😔
🍃 سرهنگ پاسدار#شهیدموسوی_نژاد🌷
🌷يادش با ذکر #صلوات
@shahidmosavinejad
شهید موسوی نژاد
#نحوه_شهادت_شهید_موسوی_نژاد تازه روی ارتفاع رسیده بودیم ، خسته اما با نشاط ! تا دقایقی قبل سنگرهای
#برشی_از_زندگینامه_شهید
#تابوتی_از_نور5⃣2⃣
⚜حدود۱۰روزقبل ازشهادت سید بودکه خواب عجیبی دیدم درعالم رویاصحرایی بسیاربزرگ ونورانی رادیدم که چیزی درآن وجودنداشت جزنورویک تابوت که به فاصله دومتری ازروی زمین بدون اینکه کسی حملش کنددرحال حرکت بودگویی که این تابوت روی بال فرشته هاقرارداشت به من الهام شدکه این تابوت سیداست واوشهیدشده وحالاهم شاهدلحظه تشییع جنازه اش هستم تابوت آمدتابه قبری رسیدکه ازقبل حاضرشده بودوقراربودپیکرسیددرآنجادفن شودخیلی ترسیده بودم وبه شدت گریه می کردم تااینکه برادربزرگ سیدکه صحیفه ای شبیه قرآن دردستش بودآمدوقرارشدکه ایشان داخل قبربرودوجنازه راتحویل بگیرداین کاردرحال انجام بودکه ناگهان حال اخوی سیدبهم خوردوازقبربیرون آمدبعدازآن مسئولیت تحویل جنازه سیدبه من واگذارشدومن باگریه وزاری این کاراانجام می دادم که ناگهان ازخواب پریدم گذشت ....
تااینکه سیدبه خواسته قلبی خودش شهادت نائل آمدروزتشییع جنازه همه اقوام ودوستان وآشنایان دورتابوت جمع بودندوگریه وزاری می کردندتااینکه نوبت دفن پیکرمطهرشهیدفرارسیدطبق رسم اخوی بزرگ سیدآماده شدوبه داخل قبررفت تابرای خواندن تلقین وبقیه کارهاجنازه راتحویل بگیردامابه طورناگهانی حالش بد شدوازهوش رفت چنددقیقه به همین منوال گذشت تایک آن به من الهام شدتو بایدبروی واین کارراانجام بدهی ناخودآگاه وبدون اراده رفتم وامورپیش ازدفن راانجام دادم وقتی ازقبربیرون می آمدم تا چندساعت #کمرم به شدت دردمی کردوخم شده بوددرآن لحظات ذره بسیارکمی ازاحساس آقااباعبدالله الحسین درکنارعلقمه رادرک کردم
✍به روایت دامادشهید
#شهید_موسوی_نژاد
@shahidmosavinejad
شهید موسوی نژاد
#برشی_از_زندگینامه_شهید 🎥راوی که خودنیزروایت شد 🌷شهیدی که گمنام زیست و آسمانی شد دل هایمان را لح
27.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#برشی_از_زندگینامه_شهید
🎥راوی که خودنیزروایت شد
🌷شهیدی که گمنام زیست و آسمانی شد
دل هایمان را لحظه ای با یادش صیقل دهیم
#شهید_موسوی_نژاد
قسمت سوم التماس دعا✋
قسمت پایانی...
@shahidmosavinejad
✍پرسیدند فرق کریم با جواد در چیست؟
فرمودند شخص "کریم" همین که
چیزی از او درخواست کنید به شما عنایت میکند
ولی شخص "جواد" به دنبال سائل میگردد
تا به او عطا کند🍃
یا جوادالائمه(ع) ادرکنی🙏
شهادت مظلومانه #امام_جواد الائمه (ع)
تسلیت باد 🏴
@shahidmosavinejad
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
#کاش می شد❗️
حال خوب را 🍃
#لبـــــــخند 🙂زیبا را،
بعضی #دوست داشتن ها را ❤️
خشک کرد...
لای کتاب📚 گذاشــــــــت
و نگهشــــــان داشت...
#شهید_موسوی_نژاد
#سلام_صبحتون_شهدایی✋
@shahidmosavinejad
.
#طنز_جبهه👀
اینطوری لو رفت...!
دو تا از بچههای گردان،
غولی را همراه خودشان آورده بودند
وهای های میخندیدند.
گفتم: «این کیه؟»😳
گفتند: «عراقی»😁
گفتم: «چطوری اسیرش کردید؟»😎
میخندیدند😂
گفتند: «از شب عملیات پنهان شده بود.
تشنگی فشار آورده با لباس بسیجیها آمده
ایستگاه صلواتی شربت گرفته بود.
😎😂 پول داده بود!»
اینطوری لو رفته بود،
بچهها هنوز میخندیدند. .
@shahidmosavinejad
سلام
صبحتون بخیر😍✋
💞🍃سالروز
زیباترین وصال هستی،
قشنگترین پیـــــوند عالـــم؛
ازدواج علــــ❤️فاطمه❤️ــــی(ع)
رو محضر مبارک امام زمان(عج) و شما تنهامسیری های نازنین تبریک عرض میکنیم😌✨
💥🎊🎉💖🎊🎉💥🎊🎉💖
@shahidmosavinejad
دوستان سلام✋
امروز زیارت عاشورا می خونیم
به نیابت از #شهیدابوالفضل_نیکزاد
هدیه به چهارده معصوم علیه السلام رفع بلاوشفای همه بیماران
@shahidmosavinejad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷دوصفت بارز شهیدان🌷
🌹سخنران استاد علی خیرآبادی
@shahidmosavinejad
شهید موسوی نژاد
#برشی_از_زندگینامه_شهید #تابوتی_از_نور5⃣2⃣ ⚜حدود۱۰روزقبل ازشهادت سید بودکه خواب عجیبی دیدم درعالم
#برشی_از_زندگینامه_شهید🌷
#خبر_شهادت...6⃣2⃣
🌷نیمههای شب و خبر شهادت
پس از آنکه#پژاک شرارتهایش را در شمالغرب کشور آغاز کرد، عبدالحسین در سال ۹۰ به سردشت رفت. به خاطر دارم آخرینبار ارتباط ما تلفنی بود. ما از مدتها قبل با هم#عقد_اخوت خوانده بودیم. همان روز شهادتش، نزدیک ظهر به گلزار شهدای قم رفتم که با او تماس گرفتم. از عبدالحسین پرسیدم میدانی مزار فلانی کجاست؟ در همان لحظه صدا قطع و #وصل شد و عبدالحسین ادامه داد: احتمال دارد ارتباطمان قطع شود. وقتی این جمله را گفت#قلب من از جا کنده شد. احساس کردم ارتباط ما برای همیشه قطع میشود. آن روز تا پایان شب در این اندیشه بودم که ساعت ۱۲ نیمه شب با من تماس گرفتند و خبر #شهادتش را دادند.
✍به روایت عباس نمازی
#شهید_موسوی_نژاد
@shahidmosavinejad
وقتی در آن
بازی کودکانه☝️
گفتم: #بابا_پر
خندیدی وگفتی: من که پرندارم😉
#بزرگتر که شدم
فهمیدم
توهم #بال داشتی
هم پرواز🕊راخوب بلدبودی
#شهید_موسوی_نژاد
@shahidmosavinejad
•••♥️
پاتوقمون #مزارِ_شهدا
چهره امون شبیه شهدا
چشممون خیره به عکسِ شهدا
َاما
درعجبم چرا "عَکسِ شهدا"
#عمل میکنیم
#اندکی_تامل
@shahidmosavinejad
🌺بسم رب الشهداء🌺
ختم صلوات امشب
به نیت
❤️شهیدحسین جوینده ❤️
سهم شما۵ صلوات😊
قبول باشه😍
#شب_جمعه_التماس_دعا✋
@shahidmosavinejad
✍مادرجان...
میگن امسال از چای روضه پسرتون محرومیم...
میگن شب اربعین...
به جای قدم زدن تو جاده های بین نجف تا کربلا
یه گوشه نشستیم و...
نمیدونن این حرفا برای کسایی که تجربه سفر رو دارن
چقدر سنگینه و گرون تموم میشه
خودتون لطف کنین خانم جان
به خدا اگه اربعین نریم
دق میکنیم...😔
@shahidmosavinejad
#وصیت_شهید
✍روی سنگ قبرم ، با خط درشت بنویسید
درود بر امام خمینی ، مرگ بر دشمنان اسلام ، مرگ بر آمریکا....
#شهیدحمیدرضا_طاهری
@shahidmosavinejad
4_5843976066237994689.mp3
7.6M
✍ جوری زندگی کن که یک جمعه امام زمان (عج) تو وجودت ظهور کرده باشه!
#حتما_بشنوید👌
@shahidmosavinejad
#پای_درس_شهید
✍وارد غذاخوری شدم. به کلاس نمیرسیدم و صف غذا طولانی بود.
دنبال آشنایی میگشتم در صف تا بتوانم سریعتر غذا بگیرم.
شخصی را دیدم که چهرهای آشنا داشت و قیافهای مذهبی. نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر. چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت.
و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد.
بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟
گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمیگردم و برای خودم غذا میگیرم.
#شهید_سید_عبدالحمید_دیالمه
@shahidmosavinejad