eitaa logo
«مُشْتٰاقُ‌اْلْحُسِینِ‌عَلَیهِ‌اْلْسَلامِ»
392 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
222 ویدیو
6 فایل
#شهید_مدافع_حرم_حسین_مشتاقی شهید ولایت در خان طومان, شهیدی که روز مبعث پیامبر اکرم(ص) فدای حریم ولایت شد. ارتباط باادمین @mohsenmsh67
مشاهده در ایتا
دانلود
«مُشْتٰاقُ‌اْلْحُسِینِ‌عَلَیهِ‌اْلْسَلامِ»
#معرفی_کتاب 📚مشتاق الحسین علیه السلام خاطرات یکی از قهرمانان حماسه ی ماندگار خانطومان؛ مدافع حرم، #
آئین رونمایی ؛ خاطرات مدافع حرم که توسط سرکار خانم به زیور طبع آراسته شد؛ طی مراسمی در سالن جلسات اداره کل ارشاد اسلامی استان مازندران با رعایت نکات بهداشتی، برگزار شد. دراین مراسم که با حضور خانواده معظم شهید مشتاقی انجام پذیرفت از عوامل دست اندرکار کتاب از سوی و اداره کل ارشاد اسلامی تجلیل به عمل آمد. 👇👇👇 شایان ذکر است که دارای قطع رقعی و ۲۴۸ صفحه هست؛ با قیمت ۳۵۰۰۰ تومان در اختیار علاقمندان قرار خواهد گرفت. برای دریافت کتاب با شماره تلفن 09907290274 تماس حاصل نمایید.
«مُشْتٰاقُ‌اْلْحُسِینِ‌عَلَیهِ‌اْلْسَلامِ»
#ارسالی #خادم_الشهدا_آقای_احمدی @shahidmoshtaghi 👇👇👇
◾بسم الله الرحمن الرحیم ◾در خط جهاد همیشه گمنام شدند ◾با ذکر حسین و زینب آرام شدند ◾اینان نه فقط مدافعان حرم اند ◾امروز مدافعان اسلام شدند . 🔸️حاضری خمپاره ۶۰ در ۱۰ متریت بخوره؟ حاضری نیم ساعت در یک گودال زمین گیر شوی و اگر سرت را بلند کنی به رگبار بسته شوی؟ حاضری از زن و بچت دل بکنی بری تو دل دشمن پول ارزش دارد یا جان؟🔸️رفقا قصد پر حرفی ندارم اما ، اگر الان تو خونه ی خودتون با خیال راحت کنار زن و بچه و خانواده تون هستین ، اگه با آرامش سرتون و روی بالش می گذارین و راحت میخوابین ، این آرامش و مدیون چه کسانی هستی؟ آیا تا به حال به این فکر کرده ای؟ . 🔸️آری ، غیرت دارد مردی که خانه، زندگی، زن و بچه را رها می کند و برای کشورش می جنگد. مهم نیست دیگران چه می گویند! مهم نیست که آنها می گویند زن و بچه اش را رها کرد و به راهی رفت که شاید بازگشتی نداشته باشد. هر که نداند، خودش خوب می داند که این راه، تنها راه نجات کشورش و حرم اهل بیتش علیه السلام بود. او آرامش خود و زن و بچه اش را فدای ما کرد! به راستی ما در حق او و رشادتش چه کردیم ؟؟؟ . 🌹صبح روز سوم شعبان در سالروز تولد امام حسین(ع) آن وقت که اذان صبح راگفتند سال ۱۳۶۴ به دنیا آمد و همان وقت اسمش را حسین گذاشتند.لبخند نشانه ی اول صورت زیبایش بود همیشه...پاسدار شد ، تکاور صابرین ، دو مرحله عازم سوریه شد...آخرین مرحله اعزام ۱۴ فروردین بود...خداحافظی کرد و رفت...خان طومان سکوی پرواز حسین ما بود.۱۶ اردیبهشت ۹۵ حسین به مولایش حسین علیه السلام رسید. . 🔰پ ن : دیدار با همسر فداکار و فرزندان شهید مدافع حرم حسین مشتاقی_نکا_نوروز ۱۴۰۰____از ماه ها پیش خیلی دوس داشتم برم از نزدیک دوتا یادگار شهید مشتاقی ، امیر مهدی عزیز و نازنین زهرا جان و ببینم...خداروشکر چند روز پیش این توفیق نصییم شد...و تلنگری دوباره که یادم باشد چقدر به خانواده های شهدا مخصوصا همسران شهید مدافع و فرزندانشان مدیونم. . @haft__tapeh
[🕊••• امروز عید مبعث است همه تبریک فرستادند اما امروز عید مبعث است روز شهادت شهدای !🥀 آقا روزه است🌙 از دیشب آب نخورده✨ از دیشب پشت بیسیم دارد تکبیر میگوید✊ دیروز شهید شده!🕊 دستگاه گفته کاری نکنند؛ چون وسط مذاکرات ! ما به آمریکا قول دادیم 🇺🇸😈 و دارند هِی نیرو خالی میکنند. ۲۰۰۰ نفر آمده اند. حالا ۷۰۰ نفرشان به درک واصل شدند👺 اینطرف، مثل دیروز، ۱۳ مرد روی زمین میفتند😔 دیشب فیلم راه‌رفتن زینب بلباسی را می‌دیدم. می خندید و می دوید. تازه فهمیدم چقدر از نبودن محمد گذشته است💔 چند سال از شهادتشان می‌گذرد❣ زخمی بود🩸 گرسنه ماند😰 و کنار هم افتاده‌اند💞 دستهایش زخم شده است؛ از بس کیسه سنگر جابجا کرده است؛ دوروزه نخوابیده است😭 و که از ساختمان زرد برگشتند، می‌گویند بچه‌ها هنوز تشنه‌اند🌊 از خبری نیست⏰ رفته است اسناد را برگرداند، میتوانست عقب‌نشینی کند و نکرد؛ حالا او و محمود همانجا مانده‌اند⏳ لبهایش ترک خورده است😔 ژنرالهای روس هنوز منتظر دستورند🇷🇺 بچه‌های لشگر نمیدانند برگردند یا نه😥 یک خواب نبود✋ یک واقعیت است🕯 نمیدانم کسی خبر دارد یا نه! ۲۷و ۲۸ رجب سالروز شهادت ۱۳ مرد مازندرانی🇮🇷 ، آسوده بخواب✌️ قهرمانان وطن بیدارند!!
◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ ▪️ ▪️ 🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀 ▪️🍀🍃🍀🌷🍀🍃🍀▪️ 🍀🍃🍀🌷🕊🌷🍀🍃🍀 ▪️🍀🍃🍀🌷🍀🍃🍀▪️ 🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀 ▪️ ▪️ ◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ حسینم 2 اردیبهشت 64 به دنیا آمد که آن سال مصادف با 3 شعبان و تولد امام حسین علیه السلام بود و به همین علت ما اسمش را «حسین» گذاشتیم. حسین از بقیه پسرهایم بازیگوش تر بود یعنی شادتر بود. وقتی حسین آقا در خانه بود اگر در بدترین حالت‌ روحی هم قرار داشتیم خنده را روی لبمان می‌آورد. یادم میاد یک روز برادر بزرگ‌ترش با دوستش آمدند در خانه و گفتند: «مامان حسین سر من و دوستم را با آجر شکست.» من با تعجب پرسیدم: «چطور حسین که از شما کوچکتر است سر دو نفر شما را با هم شکست؟» حسین گفت: «می‌خواستم مارمولک بکشم، آجر را به دیوار زدم، آجر دو قسمت شد و سر هردو نفرشان شکست.» حسین در عین شیطنتی که داشت خیلی مظلوم بود، بدون وضو نمی‌خوابید؛ صبح ها دعای عهدش ترک نمی‌شد. هیچ وقت بدون زیارت عاشورا نمی‌خوابید، من که مادرش هستم این کارها را نمی‌کردم.» خیلی سربه‌زیری و محجوب بود. دلم می خواست ، بچه‌هایم از بس سر به زیر و آقا بودند، یک همسر داشته باشند که مونس‌شان باشد. سال 88 که حسین آقااز ماموریت زاهدان برگشته بود؛ گفتم: می‌خواهم برایت زن بگیرم، گفت: «شما هر کسی را انتخاب کردی من قبول دارم ولی باید چادری باشد و با شرایط پاسداری من کنار بیاید. ◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ ▪️🍀🍃🍀🍃🌷 ◼️🍃🍀🍃🕊 ▪️🍀🍃🌷 ◼️▪️◼️ @shahidmoshtaghi
🔺 دیدار سردار رستمیان با خانواده شهدای مدافع حرم 🔹سردار رستمیان فرمانده مدافعان حرم استان مازندران ؛ بهمراه سرهنگ حق شناس مسئول بسیج رسانه سپاه کربلا و جمعی از اعضای لشکر مردمی حضرت زینب (س) با خانواده شهید مدافع حرم دیدار کردند. @Mazandbasij ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
5.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دو رفیق دو کبوتر مهاجر که عهد بسته بودند باهم در آسمان شهادت بال بگشایند؛ یکی پرواز بود و آن دیگر هم ، هردو تا آخرین لحظه باهم و تا آخرین نفس درکنار هم ماندند تا خدا هردو را باهم در آغوش گرفت.... (آخرین مکالمه بی سیم شهید مدافع حرم سیدرضا طاهر با شهید مشتاقی قبل از شهادت در خانطومان) @shahidmoshtaghi
34.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ببینید؛ 🌹چند دقیقه با حسین آقا مشتاقی.... 🌷 دیدار با همسر فداکار و دو قلوهای نازنین شهید مدافع حرم حسین مشتاقی_نکا ) . 💢کانال خبری @shohadayeiran57
◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ ▪️ ▪️ 🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀 ▪️🍀🍃🍀🌷🍀🍃🍀▪️ 🍀🍃🍀🌷🕊🌷🍀🍃🍀 ▪️🍀🍃🍀🌷🍀🍃🍀▪️ 🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀 ▪️ ▪️ ◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ آخرین خاطرات حسینم را در ذهن مرور می کنم خاطراتی دور که در این چند روز شاید بارها مرورش کرده ام : سه‌شنبه 14 اردیبهشت بود، با بچه‌هایش صحبت کرد، آنها تازه به حرف افتاد‌ه‌اند و چند کلمه بیشتر نمی‌گویند. از حال پدرش پرسید که مریض است یا نه. بدون مقدمه به من گفت : مامان جان تو از من ناراحتی؟ می‌دانست آن شب آخر دلم را کنده بود و برد . گفتم : «برای چی باید از تو ناراحت باشم مادر؟ من راضی‌ام به رضای خدا. همه خوبیم و مردم شهر همه شما را دعا می‌کنند . به حسینم گفتم : مادر ما قرار است فردا به شهمیرزاد برویم. (ما در آنجا یک خانه ییلاقی داریم) حسین آقا سفارش کندوهایش را به من کرد و گفت: «مامان پس جای زنبورها را هم مشخص کنید که بهار زنبورها را آنجا ببریم.» و کمی قربون صدقش رفتم و خداحافظی کردیم . واین آخرین باری بود که صدای خندان و سرزنده پسر رشیدشم را می‌شنیدم (وحکایت غریبی است محبت مادر و فرزند) . ◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ ▪️🍀🍃🍀🍃🌷 ◼️🍃🍀🍃🕊 ▪️🍀🍃🌷 ◼️▪️◼️ @shahidmoshtaghi
سال ۹۴ که لشکر ۲۵کربلا برای دفاع از حرم آل الله "سلام الله علیهم اجمعین" رزمندگان خود را عازم سوریه کرده بود حسین آقا هم افتخار شرکت در این جهاد مقدس را داشت. وقتی از ماموریت برگشت به من گفت: مادروقتی سوریه بودم بسته هایی از استان های مختلف ایران برای کمک به مردم مظلوم سوریه رسیده بود. وقتی این بسته هارو می دیدیم احساس شعف می کردیم. من یکی از آنها را باز کردم دیدم کاغذی روی آن هست که نوشته : ارسالی از استان سمنان برای کمک به جبهه مقاومت اسلامی . باورت نمیشه مامان آنقدر خوشحال شدم و احساس غرور کردم که چقدر مردم ما مهربان و قدر شناسند که چون نمی تونند حضور جسمی داشته باشند کمک ها و هدایای خودشون رو برای مردم و ما رزمنده ها می فرستند . یکی از دوستانم که اهل فولاد محله نکا هست با تعجب بهم گفت : حسین چی شده چرا آنقدر خوشحالی؟! گفتم از حمایت مردم روحیه عجیبی گرفتم‌ . حسین آقا آنقدر دغدغه مردم جنگ زده رو داشت که غذا یا تنقلات مثل پسته و این چیزهارو زیاد نمی خورد و میبرد بین کودکان یتیم سوریه که بخاطر جنگ پدر و مادرشون رو از دست داده بودند تقسیم می کرد و می گفت : مادرمی دونی چرا اینکارو می کردم؟ برای اینکه این نسل بعدا بزرگ میشن، تو ذهنشون بمونه که ماپاسدارهای انقلاب اومدیم تو کشورشون و داریم ازشون حمایت می کنیم. ما بخاطر اسلام حتی از مرز کشور خودمون هم گذشتیم. ◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ ▪️🍀🍃🍀🍃🌷 ◼️🍃🍀🍃🕊 ▪️🍀🍃🌷 ◼️▪️◼️ @shahidmoshtaghi
◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ ▪️ ▪️ 🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀 ▪️🍀🍃🍀🌷🍀🍃🍀▪️ 🍀🍃🍀🌷🕊🌷🍀🍃🍀 ▪️🍀🍃🍀🌷🍀🍃🍀▪️ 🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀 ▪️ ▪️ ◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ بهش گفتم : پسرم تو به اندازه کافی جبهه رفتی دیگه نرو ؛ بزار اونایی برن که نرفته اند . چیزی نگفت و ی گوشه ساکت نشست ؛ صبح که خواستم نماز بخونم اومد جانمازم رو جمع کرد وبهم گفت : پدر جان شما به اندازه کافی نماز خوندی بذارین کمی هم بی نماز ها نماز بخونن . خیلی زیبا منو قانع کرد و دیگه حرفی برای گفتن نداشتم . یکی از همرزم شهید حسین مشتاقی تعریف میکردند برای بار دوم که اعزام شدند وقتی شهید حسین آقا چشمانش به حرم حضرت زینب "سلام الله علیها" افتاد دوان دوان به سمت حرم‌ میرفتن‌ و بلندبلند گریه می کردند . ◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ ▪️🍀🍃🍀🍃🌷 ◼️🍃🍀🍃🕊 ▪️🍀🍃🌷 ◼️▪️◼️ @shahidmoshtaghi
5.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلگویه های نبرد کربلای حماسه شانزدهم، هفدهم اردیبهشت ۹۵ ۱- شهادت شهید محمود، محمود سیدرضا جانم، جانم محمود جان، دشمن مارو محاصره کرده، آتش بریزید کمک کنید. چشم، الان اقدام میشه. عبد الله، عبدالله، سیدرضا بفرما بفرما عبدالله جان، من تیر خوردم، دارم حسینی میشم. الان بچه هادارند می‌رسند، مقاومت کنید. ۲- شهادت سیدرضا، سید رضا، مشتاق جانم، بله. سیدرضا جان، دارم میام، ازکجا بیام؟ مشتاق، نیا، اینجا توی خونه زرد پر از تکفیریهای ملعون هستند. مشتاق، دارم میام به کمکت، مشتاق، بچه ها من وارد خونه زرد شدم. عبد الله، عبدالله، مشتاق. بفرمایید. مشتاق، تکفیربها اطراف خونه زرد پرهستند، تانک شون آمد توی خونه زرد، کمک بفرستید، محمود، محمود، مشتاق، جانم، جانم محمود جان، آتش بریزید، کمک بفرستید، چشم، الان هم نیروی کمکی میاد وهم آتش میریزم، ای دوستان، من مشتاقم، زخمی شدم، دارم حسینی میشم، ان شاء الله، دوستان دیدار به قیامت، درخونه زرد با حماسه سازی شهیدان و و یاران حماسه ای درتاریخ ۱۶ اردیبهشت ۹۵ رقم خورد، با رشادت هاو سلحشوری، این شهیدان، به دشمنان تکفیری تلفات وخسارات سنگینی وارد شد. روحشان شاد و راهشان پررهرو باد. @shahidmoshtaghi