«مُشْتٰاقُاْلْحُسِینِعَلَیهِاْلْسَلامِ»
#برگی_از_خاطرات #ویژگی_های_بارز_اخلاقی من و حسین آقا ۲۸ بهمن۸۸ ازدواج کردیم و شش سال با هم زندگی مش
#برگی_از_خاطرات
#رفیق_شهید
وقتی زندگی عاشقانه خودمان را زیر یک سقف شروع کردیم بیشتر به عمق معنویات حسین آقا پی بردم...
قنوت های نمازهایش با بقیه فرق داشت.
مناجات های بعد از نمازش دیدنی بود.
خواندن زیارت عاشورای قبل خوابش،
وقتی به سلام به امام حسین و اهل بیتش می رسید حال و هوایش عوض می شد و اشک ها از گونه هایش سرازیر می شد.
خانه مان نزدیک به گلزار شهدای شهرمان بود...
هر روز صبح وقتی از خواب بیدار می شدم، راهی زیارت قطعه ای از بهشت می شدم.
به پابوسی #شهید_محمد_منتظر_قائم (شهید مدافع وطن یکی از ۱۳ تن از شهدای صابرین تپه جاسوسان) که رفیق شهید حسین آقا بودند می رفتم و کنارش می نشستم و از خودمان برایش میگفتم.
نگاه ویژه اش حسابی شامل حال زندگیمان می شد.
از او می خواستم نگاه ویژه ای به زندگیمان بکند و عاقبت زندگیمان ختم به خیر بشود و برای شهادت همسرم در آینده ی دور دعا می کردم...
وقتی بچه ها به دنیا آمدند دیگر نمی توانستم صبح ها بروم؛ وقتی غروب ها بیرون می رفتیم اول یک سر با حسین آقا و بچه ها به پابوسی شهید محمد می رفتیم و آنجا دیگر شده بود پاتوق چهارنفرمان ...
https://ble.im/281188