eitaa logo
زینبیون مصطفی خمینی
153 دنبال‌کننده
19هزار عکس
9.8هزار ویدیو
121 فایل
پایگاه مصطفی خمینی کانالی جهت اطلاع رسانی و بصیرت افزایی ارتباط با ادمین https://eitaa.com/yousefi_313
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از خیابان انقلاب
🔴 ربیع محمد ریشه در اشک محرم دارد ✍🏻 ♦️ ما چه می‌دانیم محرم و صفر سال بعد را می‌بینیم یا نه! و چه می‌دانیم آیا باز هم به عشق قادریم رخت عزا بر تن کنیم یا نه! و چه می‌دانیم آیا دوباره قادریم به مسلمیه سلام کنیم یا نه! و چه می‌دانیم عمرمان کفاف گریه‌ی مجدد در عرفه را می‌دهد یا نه! آمدیم و این آخرین زیارت اربعین‌مان در بود! عمر است دیگر! آمدیم و دیگر نفس‌مان به هیچ عمودی نرسید! و پیشانی‌مان به سجده بر آب فرات نرسید! آمدیم و دیگر چشم‌مان به جمال دل‌ربای بین‌الحرمین روشن نشد! و به صحن و سرای باصفای عباس و روشن نشد! آمدیم و دیگر مجال خواب و بیداری در خیمه‌ها و موکب‌ها را پیدا نکردیم! و گلویی از چای هیئت تر نکردیم! آمدیم و پیمانه‌ی عمر لب‌ریز شد و دست ما کوتاه از سینه‌زنی برای ارباب! 🔹وحشت‌ناک است؛ نه؟! ترس داریم؛ نه؟! پس بیا چند کلامی نجوا کنیم با بی‌بی دوعالم! خانم‌جان! محرم و صفری دیگر هم رفت اما عشق ما به عباس و حسین جاودان است! یعنی به‌واسطه‌ی دعای شما جاودان است! تا همین جا هم بده‌کار شماییم! و مادری‌هایت! نیست که هوای‌مان را همیشه داشتی، کلی داریم ما با روضه‌های نورانی! خودت مراقب اشک‌های ما باش! این قطرات، تنها نقطه‌ی روشن پرونده‌ی اعمال ماست؛ خودت حفظ‌شان کن! مادری دیگر! به که بسپاریم گریه‌ها و اشک‌های‌مان را امین‌تر از حضرت مادر؟! 🔸الساعه یاد راننده‌ی خط به افتادم که عراقی جوانی بود! وسط راه نگه داشت! از مغازه کلی خرت و پرت خریدم ولی فروشنده فقط پول عراقی قبول می‌کرد؛ "این‌جا شهر نیست، وسط جاده است، امکان تبدیل پول ندارم!" راننده فهمید! درآمد؛ "هر کی هر چی می‌خواهد بخرد، من حساب می‌کنم!" القصه! نجف که رسیدیم "ابوعلی" هم از ما و هم از آن چند زائر دیگر فقط کرایه را گرفت! گفت: "آن‌ها را مهمان بودید! بروید با خود خانم حساب کنید!" و بعد در حالی که مدام زیر لب می‌خواند؛ "حسین عزیز فاطمه" رفت بالای ون قراضه‌اش تا کوله‌ها را تحویل زوار بدهد! ♦️ آن‌قدر قشنگ می‌گفت؛ که بی‌اختیار از همه‌ی ما اشک گرفت! یا فاطمه! دل‌مان تنگ می‌شود برای محرم و صفر! حتم کن همین الان هم آشوبیم! چی شد، چطور شد، چجوری شد که ما مجنون این وادی شدیم و افتادیم در این راه؟! خواست تو بود! تو از خدا خواستی ما را ره‌رو راه رهایی‌بخش فرزندت کند! تو کشاندنی ما را به سفینة‌النجات! و امروز هم ابقای ما در کشتی حسین بسته به دعای شماست! هر بهاری مدیون بارانی است و ربیع ریشه در قطرات اشک عاشوراییان دارد... ➖➖➖➖➖➖ 📡 رصد بهترین تحلیل‌های روز در خیابان انقلاب 👇 http://eitaa.com/joinchat/825098246C346759229f
از کنار صف نماز جماعت رد شدم . دیدم حاجی بین مردم توی صف نشسته. رد شدم اما دو صف نرفته برگشتم. آمدم رو به رویش نشستم. دستش را گرفتم . پیشانیش را بوسیدم. التماس دعا گرفتم و رفتم . انگار مردم تازه فهمیده بودند که حاج قاسم آمده حرم. از لابه‌لای صف های نماز می‌آمدند پیش حاجی. آرام و مهربان میگفت: «آقایون نیاید! صف نماز رو به هم نزنید.» بعد از نماز آمد کنار ضریح ایستاده بودم پشت سرش تا بتواند زیارت کند . وقت رفتن گفت: 🔹«آقای خادم امروز خیلی از ما مراقبت کردی زحمتت زیاد شد» گفتم: «سردار من برادر دو شهید هستم. شما امانت برادر های من هستید.» نگاه ملیحی انداخت و گفت: «خدا شهدات رو رحمت کنه.» چه میدانستم چند روز بعد خودش هم میرود قاطی شهدا..... 📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز ╭─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╮ ☑️ @cheshmeh_marefat313 ╰─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╯