edmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیستم
💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را میشنیدم و تلاش میکردم از زمین بلند شوم که صدای #انفجار بعدی در سرم کوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید.
یکی از #مدافعان مقام به سمت زائران دوید و فریاد کشید :«نمیبینید دارن با تانک اینجا رو میزنن؟ پخش شید!»
💠 بدن لمسم را بهسختی از زمین کَندم و پیش از آنکه به کنار حیاط برسم، گلوله بعدی جای پایم را زد.
او همچنان فریاد میزد تا از مقام فاصله بگیریم و ما #وحشتزده میدویدیم که دیدم تویوتای عمو از انتهای کوچه به سمت مقام میآید.
💠 عباس پشت فرمان بود و مرا ندید، در شلوغی جمعیت بهسرعت از کنارم رد شد و در محوطه مقابل مقام ترمز کشید. برادرم درست در آتش #داعش رفته بود که سراسیمه به سمت مقام برگشتم.
رزمندهای کنار در ایستاده و اجازه ورود به حیاط را نمیداد و من میترسیدم عباس در برابر گلوله تانک #ارباً_ارباً شود که با نگاه نگرانم التماسش میکردم برگردد و او در یک چشم به هم زدن، گلولههای خمپاره را جا زد و با فریاد #لبیک_یا_حسین شلیک کرد.
💠 در #انتقام سه گلوله تانک که به محوطه مقام زدند، با چند خمپاره داعشیها را در هم کوبید، دوباره پشت فرمان پرید و بهسرعت برگشت.
چشمش که به من افتاد با دستپاچگی ماشین را متوقف کرد و همزمان که پیاده میشد، اعتراض کرد :«تو اینجا چیکار میکنی؟»
💠 تکیهام را به دیوار داده بودم تا بتوانم سر پا بایستم و از نگاه خیره عباس تازه فهمیدم پیشانیام شکسته است.
با انگشتش خط #خون را از کنار پیشانی تا زیر گونهام پاک کرد و قلب نگاهش طوری برایم تپید که سدّ #صبرم شکست و اشک از چشمانم جاری شد.
💠 فهمید چقدر ترسیدهام، به رزمندهای که پشت بار تویوتا بود اشاره کرد ماشین را به خط مقدم ببرد و خودش مرا به خانه رساند.
نمیخواستم بقیه با دیدن صورت خونیام وحشت کنند که همانجا کنار حیاط صورتم را شستم و شنیدم عمو به عباس میگوید :«داعشیها پیغام دادن اگه اسلحهها رو تحویل بدیم، کاری بهمون ندارن.»
💠 خون #غیرت در صورت عباس پاشید و با عصبانیت صدا بلند کرد :«واسه همین امروز مقام رو به توپ بستن؟»
عمو صدای انفجارها را شنیده بود ولی نمیدانست مقام حضرت مورد حمله قرار گرفته و عباس بیتوجه به نگرانی عمو، با صدایی که از غیرت و غضب میلرزید، ادامه داد :«خبر دارین با روستای بشیر چیکار کردن؟ داعش به اونا هم #امان داده بود، اما وقتی تسلیم شدن ۷۰۰ نفر رو قتل عام کرد!»
💠 روستای بشیر فاصله زیادی با آمرلی نداشت و از بلایی که سرشان آمده بود، نفسم بند آمد و عباس حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«میدونین با دخترای بشیر چیکار کردن؟ تو بازار #موصل حراجشون کردن!»
دیگر رمقی به قدمهایم نمانده بود که همانجا پای دیوار زانو زدم، کابوس آن شب دوباره بر سرم خراب شد و همه تنم را تکان داد.
💠 اگر دست داعش به #آمرلی میرسید، با عدنان یا بی عدنان، سرنوشت ما هم همین بود، فروش در بازار موصل!
صورت عباس از عصبانیت سرخ شده بود و پاسخ #اماننامه داعش را با داد و بیداد میداد :«این بیشرفها فقط میخوان #مقاومت ما رو بشکنن! پاشون به شهر برسه به صغیر و کبیرمون رحم نمیکنن!»
💠 شاید میترسید عمو خیال #تسلیم شدن داشته باشد که مردانه اعتراض کرد :«ما داریم با دست خالی باهاشون میجنگیم، اما نذاشتیم یه قدم جلو بیان! #حاج_قاسم اومده اینجا تا ما تسلیم نشیم، اونوقت ما به امان داعش دل خوش کنیم؟»
اصلاً فرصت نمیداد عمو از خودش دفاع کند و دوباره خروشید :«همین غذا و دارویی که برامون میارن، بخاطر حاج قاسمِ که دولت رو راضی میکنه تو این جهنم هلیکوپتر بفرسته!»
💠 و دیگر نفس کم آورد که روبروی عمو نشست و برای مقاومت التماس کرد :«ما فقط باید چند روز دیگه #مقاومت کنیم! ارتش و نیروهای مردمی عملیاتشون رو شروع کردن، میگن خیلی زود به آمرلی میرسن!»
عمو تکیهاش را از پشتی برداشت، کمی جلو آمد و با غیرتی که گلویش را پُر کرده بود، سوال کرد :«فکر کردی من تسلیم میشم؟» و در برابر نگاه خیره عباس با قاطعیت #وعده داد :«اگه هیچکس برام نمونده باشه، با همین چوب دستی با داعش میجنگم!»
💠 ولی حتی شنیدن نام اماننامه حالش را به هم ریخته بود که بدون هیچ کلامی از مقابل عمو بلند شد و از روی ایوان پایین آمد.
چند قدمی از ایوان فاصله گرفت و دلش نیامد حرفی نزند که به سمت عمو برگشت و با صدایی گرفته #خدا را گواه گرفت :«والله تا وقتی زنده باشم نمیذارم داعش از خاکریزها رد بشه.» و دیگر منتظر جواب عمو نشد که به سرعت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات.ایتا
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghsey
مداحی_آنلاین_سید_شفتی_و_آبگوشت_عالی.mp3
1.94M
♨️ماجرای تاثیرگذار سید شفتی و آبگوشت
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #عالی
امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات.ایتا
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم
🌺 سلام علیکم و رحمت الله
صبح پنجشنبهتون بخیر و شادی. آرزو میکنیم هفتهای پر تلاش رو پشت سر گذاشته باشید و آخر هفتهای آرام در انتظارتون باشه
🌺 حضرت امام جعفرصادق علیه السلام میفرمایند: «مرد برای اداره خانه و خانواده اش باید سه کار انجام دهد، هر چند بر خلاف طبع او باشد: خوشرفتاری و معاشرت زیبا، گشاده دستی به اندازه، و غیرت و ناموسداری.
📚 (بحارالانوار، جلد ۷۸، صفحه ۲۳۶)
امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات.ایتا
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
مداحی آنلاین - داستان جانبازی غلام سیاه امام حسین - حجت الاسلام عالی.mp3
2.64M
🏴 #پادکست ویژه #محرم
♨️داستان جانبازی غلام سیاه امام حسین(ع)
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #عالی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات.ایتا
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
🔴پوستر «نفوذ آموزشی»|جلوی اجرای #سند ۲۰۳۰ را بگیرید
┈•
سلام
وقتتون به خیر
میخواستم از عنایت شهید
محمود رضا بیضایی براتون بگم
من امسال انتخاب رشته داشتم ولی سردرگم بودم و نمیدونستم که باید چ کار کنم یجورایی منتظر امداد غیبی بودم
من شهید بیضایی رو به عنوان دوست شهیدم انتخاب کرده بودم( که چگونگی انتخاب ایشون پیام دیگر ایی مطلبه)
ولی هیچ کدوم از مراحل دوست شهید رو انجام نداده بودم تا اینکه یک شب در اوایل تیر بهشون گفتم که لطفا تا فردا اذان مغرب تکلیف منو مشخص کنید درسته که من مراحل دوست شهید رو طی نکردم و یهویی دارم ازتون چیزی میخوام ولی لطفا جوابمو بدین و نذر هایی هم کردم که یکیش این بود که اگه جواب گرفتم جریان عنایت شونو در کانال شما بنویسم یجورایی توقع داشتم که ایشون به خوابم بیان اذان مغرب فردا هم شد ولی چیزی نشد دوباره خواسته ام رو بهشون گفتم ، گفتم که درسته خواسته من در مقابل خواسته کسایی که شهادت میخوان هیچه ولی شما جوابمو بدین شب خوابیدم و صبح بیدار شدم ولی باز خبری نشد دوباره سر نماز صبح خواسته ام رو بهشون گفتم و باز حرف های قبلم رو تکرار کردم و گفتم مگه شما
عند ربهم یرزقون نیستید پس لطفا کمکم کنید بعد از نماز که خوابیدم خوابشونو دیدم ولی خوابم با تفسیر بود پیش کسی هم که تعبیر خواب بلد بود گفتم از تعبیر خوابم معلوم شد که چه رشته ایی برم اما من چون خوابم با تفسیر بود باز تردید داشتم آخر به پدرم گفتم برام استخاره بگیرن پدرم گفت ی وقت شهید ناراحت میشن حرف شونم درست بود من از ایشون کمک خواستم و ایشونم کمکم کردن ولی آخر چون تردید داشتم پدرم برام استخاره کردن و جواب استخاره با تفسیر خوابم یکی بود ی مدت بعد خواب دیدم در منزل خودمون روی زمین کنار کسی نشسته بودم و این طور که یادمه داشتیم باهم کاغذی رو نگاه میکردیم من باهاشون راحت بودم و چهره شونو ندیدم ولی خواب ی طوری فهمیدم که اسمشون محمده ایشون بهم گفتن که شهید ناراحت نشدن و گفتن که بگم باز مثل قبل حرف هاتو بهشون بگی.
همین طور که گفتم یکی از نذر هام این بود که اگه جواب بگیرم داستان عنایت شونو تو کانال شما بزارم.
ممنون از توجه تون
عذر میخوام که طولانی شد برام دعا کنید
التماس دعا
یاعلی
امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات.ایتا
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545