🕊🌹🥀🌷🥀🌹🕊
#همسرانه
#همسر_شهید
#مدافع_حرم
#شهید_محمد_کامران
#محمد در آخرین #پیامک برایم نوشته بود : هرجا باشم عاشقتم . ایران باشم یا خارج ، هرجا باشم عاشقتم .
میگفت همسر #سادات داشتن هم خوب است و هم سخت . فکر اینکه همسرت دختر #حضرت_زهرا (سلام الله علیها) است، اجازه بدرفتاری را به آدم نمیدهد و از طرفی قدمهایش #برکت زندگی است .
در انجام وظیفه و کارهایش #خلوص عجیبی داشت . یادم هست که میگفت من سر کارم #ساعتی را کنار دستم گذاشتم و مدت زمان چای خوردن و دستشویی رفتنهایم را حساب میکنم و از اضافه کاریهایم کم میکنم که حقی از #بیتالمال به گردنم نماند .
#محمد خیلی #خوش_اخلاق بود . واقعاً اگر بگویم #اخم او را ندیدم ، گزافه نیست . حتی وقتی درمعراج #شهدا برای آخرینبار او را دیدم همان #لبخند زیبا و همیشگی را روی لب داشت .
خدا را شکر میکنم که محمد من هم #شهید شد . چون او #شهادت را دوست داشت . خیلی #شهادت را دوست داشت .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو🌹
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
مقام معظم رهبری
✅ به کانالهای جوانترین شهید مدافع حرم
سید مصطفی موسوی بپیوندید:
کانال ایتا
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها. ایتا
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه.ایتا
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
گروه. واتساپ
https://chat.whatsapp.com/DBfOUQlaCEXKPQMYfQRhZa
واتساپ
سیدمصطفی موسوی. سیدخندان
https://chat.whatsapp.com/JmkllS4CObg9gbtou16qVo
📌 شعار جالب شهید سرخه ای: «هوژ کاسین بِرِیک»
🔹️ شهید محمدتقی فیض خیلی شوخ بود. کنار تانکر آب و محل آب خوردن و وضوی بچهها نوشته بود: «در مصرف آب صرفهجویی کنید» و زیرش هم به زبان سرخهای نوشته بود: «هوژ کاسین بِرِیک» یعنی برادر کوچک شما.
◇ تا مدتی همه را درگیر این مسئله کرده بود که اینجا به زبان خارجی چه نوشتهاند؟ نمیدانستند کار محمدتقی است و به زبان سرخهای نوشته.
◇ یک بار محمدتقی توی دو کوهه گفت: «من یه آیه قرآن میخونم، شماهم بلند تکرار کنید و ببینید کسی که داره رد میشه، روشو برمیگردونه به طرف ما!»
◇ با تعجب گفتیم: «مگه میشه؟!»
◇ بعد شروع کرد به خواندن یک آیه و گفت: «کُلوا وَاشرَبوا و لا تُسرِفوا... .» و همه بلند تکرار کردند و یکی از بچهها داشت از آنجا رد میشد. تا شنید، رویش را برگرداند طرفمان!
◇ محمدتقی یک دستی برایش تکان داد و دوباره راهش را کشید و رفت. یکی دو بار این کار را برایش تکرار کرد.
◇ کُپ کرده بودیم. با خودمان گفتیم مگر همچین چیزی میشود؟ اولش افتادیم به تکاپو تا تَهتویش را در بیاوریم. ولی بعد فهمیدیم نامِ فامیلی طرف «کُلو» بوده! زدیم زیر خنده. حالا نخند کِی بخند.
◇ برشی از کتاب #من_مقلد_امامم خاطرات حجتالاسلام مرتضی #مطیعی(کتابی که #میثم_مطیعی علاقهمندان را به مطالعه آن دعوت کرده است)
#لبخند
#شهید_محمدتقی_فیضی
🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:
@shahidaghseyedmostafamousavi