eitaa logo
در محضر استاد
1.1هزار دنبال‌کننده
68 عکس
20 ویدیو
3 فایل
این کانال به بیان دیدگاه و اندیشه های استاد شهید مطهری(ره) در مناسبت های مختلف اختصاص دارد. ازاینکه با نظرات خویش ما را در اداره بهتر کانال یاری می کنید، سپاسگزارم. بازنشر مطالب با ذکر آدرس کانال بلامانع است. ارتباط با مدیر: https://eitaa.com/hpouryahya
مشاهده در ایتا
دانلود
☑️ شیخ فضل الله نوری و مشروطیت 🔹در جریان مشروطیت دو مطلب است که ما به یکی از آنها کار نداریم و روی دیگری بحث می‌کنیم. یکی این است که از نظر اجتماعی و سیاسی چه عواملی در ایجاد مشروطیت ایران دخالت داشت و چه عواملی (عوامل سیاسی خارجی) مخالف بود؟ به طور قطع سیاستهای بزرگ آن روز دنیا روی مشروطیت و استبداد نظر داشتند؛ یعنی یکی از سیاستهای بزرگ آن روز دنیا طرفدار مشروطیت بود و کوشش می‌کرد مشروطیت در ایران ایجاد بشود، و یک سیاست بزرگ دیگر دنیا از استبداد حمایت می‌کرد و کوشش می‌کرد که جلو مشروطیت را بگیرد، چرا؟ برای اینکه آن که طرفدار مشروطیت بود می‌خواست بعد از مشروطیت سیاست خودش‏ را بر ایران تحمیل کند (کما اینکه همین کار را کرد) و آن که مخالف بود نفوذی داشت و می‌خواست جلو نفوذ رقیب را بگیرد. بنابراین اگر کسانی با مشروطیت مخالف بودند از این نظر بود که دستهای خارجی را می‌دیدند و می‌دانستند و پیش‌بینی می‌کردند که منظور، مشروطیت واقعی نیست بلکه یک سیاست خارجی دیگری در کار است. یا اگر کسی مخالف استبداد بود، از آن جهت بود که آن سیاستهایی را که طرفدار استبداد بودند می‏‌شناخت و ضررهای سیاست آنها را می‌دانست. 🔹مرد بزرگی مثل مرحوم آخوند خراسانی سخت حامی مشروطیت بود و واقعاً این مقدار که بنده تحقیق کرده‌ام مرحوم آخوند خراسانی یکی از بزرگان علمای شیعه بوده است و می‌شود گفت در دنیای شیعه مدرّسی به خوبی مرحوم آخوند نیامده است. حوزه درس هزار و دویست نفری داشته است و شاید سیصد نفر مجتهد مسلّم پای درس این مرد می‌نشسته‏‌اند و ایشان فوق العاده مرد باایمان و باتقوایی بوده است. در اینکه این مرد منتهای حسن نیت را داشته است شکی نیست. حالا اگر کسی گفت من با مشروطیت مخالفم، معنایش این نیست که- العیاذ بالله- مرحوم آخوند را تخطئه می‌کند. از آن طرف، در رأس مخالفین یک فقیه بسیار بزرگی بوده مثل مرحوم آقا سید کاظم یزدی که در فقاهت کم نظیر بوده است. اگر کسی با استبداد مخالف و طرفدار مشروطیت باشد، معنایش این نیست که مرحوم یزدی را تخطئه می‌کند. شاید مرحوم یزدی که مخالف با مشروطیت بود می‌دانست که دستهای خارجی دخالت دارد و بعد هم چنین و چنان می‌شود. 🔹بنابراین بحث تصویب یا تخطئه علمای بزرگ نیست، چون موضوع یک جهت ندارد. اگر موضوع مشروطیت و استبداد یک مسئله‌ علمی بود، یک حرفی بود. مسئله‌ای بوده که عوامل زیادی در آن دخالت داشته است. ما از اینکه کدام دست سیاست چه دخالتی داشته است صرف نظر می‌کنیم و با مخالف و موافق کاری نداریم. قرائن هم نشان می‌دهد کسانی که مخالف با مشروطیت بودند می‌گفتند این مشروطیت که می‌خواهد بیاید غیر از آن مشروطیتی است که دارند صحبتش را می‌کنند، مشروطه مشروعه به اصطلاح‏ نیست و نخواهد آمد، مانند مرحوم شیخ فضل الله نوری.به هر حال یک چنین جریانی به وجود آمد و چه حوادث تلخ و خونینی به وجود آورد! مجتهدین کشته شدند، مردی مانند آقا شیخ فضل الله نوری به ‏دار زده شد. این یک امر کوچکی نیست. مرحوم نوری مرد بزرگی بود، مجتهد مسلّم و تا حدودی که شنیده‌ایم مرد بسیار پاک و باتقوا و عادلی بود، مجتهد مسلّم العداله و عادل مسلّم الاجتهاد بود. 📚اسلام و نیازهای زمان، جلد 1، صفحه 96 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
✅ملامت وجدان‏ 🔹انسان گناه مرتکب می‌شود، بعد خودش را ملامت می‌کند. این ملامت وجدان یعنی چه؟ این عذاب وجدان که همه شنیده‌اید یعنی چه؟ دولتهای استعماری افرادی را طوری تربیت می‌کنند که وجدان در اینها بمیرد. در عین حال موقعش که می‌شود، وجدانی که خیال می‌کنند مرده است، باز یک چراغ کوچکی در آن روشن و زنده است. 🔹خلبان هیروشیما را اصلًا برای یک چنان جنایتی تربیت کرده بودند ولی وقتی که رفت بمب خودش را انداخت و بعد هم نگاه کرد به شهری که در آتش می‏‌سوخت و دید مردم بی‏‌گناه، پیرمرد، پیرزن، بچه کوچک، افرادی که اساساً در میدان جنگ وارد نشده‌اند دارند چه جور در میان آتش دست و پا می‏‌زنند، از همان ساعت حالش بهم خورد. بعد در آمریکا آمدند از او استقبال و تجلیل و او را تشویق کردند، اما جلوی عذاب وجدان او را نتوانستند بگیرند. کم کم همان آدم به خاطر عذاب وجدان دیوانه شد، بردندش دارالمجانین. 🔹قرآن هم می‌گوید: لا اقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَة. خدا در انسان نفس لوّامه آفریده؛ انسان خودش واعظ خودش می‌شود. امیرالمؤمنین می‌فرماید: مَنْ لَمْ یجْعَلِ اللهُ لَهُ واعِظاً مِنْ نَفْسِهِ لَمْ ینْفَعْهُ مَوْعِظَةُ غَیرِهِ‏ هر کسی که خداوند در درونش برای او واعظی از خودش برای خودش قرار ندهد، موعظه دیگران در او اثر نمی‌کند. یعنی شما اگر خیال می‌کنی که پای موعظه دیگران بنشینی و بهره ببری، اشتباه می‌کنی. اول باید در درون خودت واعظی ایجاد کنی، وجدان خودت را زنده کنی، آن وقت از موعظه واعظ بیرونی هم استفاده می‌کنی. انسان خودش خودش را موعظه می‌کند، خودش خودش را ملامت می‌کند، خودش علیه خودش حکم صادر می‌کند و قضاوت می‌کند. انسان خودش را محاسبه می‌کند. 🔹جزء دستورهای عجیب مسلّم دینی ما محاسبة‌النفس است، می‌گوید از خودتان حساب بکشید: حاسِبوا انْفُسَکمْ قَبْلَ انْ تُحاسَبوا (متأسفانه این حرفها فراموش شده) از خودتان حساب بکشید، و انسان می‌تواند از خودش حساب بکشد و باید از خودش حساب بکشد. "وَ زِنوا انْفُسَکمْ قَبْلَ انْ توزَنوا" خودتان را وزن کنید، بسنجید قبل از آنکه شما و اعمال شما را در قیامت بسنجند، وزن کنند. انسان، خودش خودش را وزن می‌کند، می‌‏سنجد، خودش از خودش حساب می‌کشد. انسان خودش را مجازات می‌کند. 📚آزادی معنوی، صفحه 35 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
☑️گریه بر مصیبت امام حسین(ع) 🔹ریان بن شبیب می‌گوید در روز اول محرّم رفتم خدمت ثامن‏ الحجج (علیه آلاف التحیة و الثناء) امام رضا(ع)، دیدم حال حضرت منقلب است دارد در خانه اشک می‏ریزد. من هم غافل و بی خبر، تعجب کردم که چرا حضرت این طور است.پرسیدم: آقا چرا حالتان این طور است، آیا حادثه‌ای پیش آمده؟ 🔹فرمود: مگر نمی‌‏دانی امروز روز اول محرم و روز مصیبت ما اهل بیت است؟! بعد حضرت به من رو کرد و فرمود: پسر شبیب! هرگاه بر چیزی خواستی بگریی بر جدّ ما حسین بن علی(ع) گریه کن. 📚آینده انقلاب اسلامی ایران، صفحه 198 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️فلسفه عزاداری و گریه بر شهید(1) 🔹در عصر ما بسیاری از مردم، حتی گروهی از جوانان علاقه‌مند، نسبت به گریه بر امام حسین معترضند؛ خود من مکرر مورد اعتراض واقع شده‌ام. بعضی صریحاً در گفته‏‌های خود این کار را غلط قلمداد می‌کنند؛ مدعی هستند که این کار معلول یک تفکر غلط و یک برداشت غلط از امر شهادت است و به علاوه آثار اجتماعی بدی دارد. 🔹یادم هست در ایام تحصیل و اقامتم در قم، کتابی می‌خواندم که مسئله‌ گریه مردم شیعه را بر امام حسین مطرح کرده بود و مقایسه کرده بود با روش مسیحیان درباره شهادت مسیح (البته به عقیده خودشان) که روز شهادت مسیح را جشن می‌گیرند؛ نوشته بود: "ببینید! یک ملت بر شهادت شهیدش می‏گرید زیرا شهادت را شکست و نامطلوب و موجب تأسف می‏‌پندارد، و ملتی دیگر برای شهادت شهیدش جشن می‌گیرد، زیرا آن را موفقیت و مطلوب و مایه افتخار می‌شمارد. ملتی که هزار سال بر شهادت شهیدش بگرید و متأسف شود و آه‏ و ناله سر دهد ناچار ملتی زبون و بی‏‌دست و پا و فرار کن از معرکه بار می‌آید، ولی ملتی که هزار سال و دو هزار سال شهادت شهیدش را جشن می‌گیرد خواه ناخواه ملتی قوی و نیرومند و فداکار می‌گردد". من می‌خواهم ثابت کنم که اتفاقاً قضیه برعکس است؛ شادی کردن در شهادت شهید از بینش فردگرایی مسیحیت ناشی می‌شود و گریه بر شهید از بینش جامعه‏‌گرایی اسلام. 🔹اول باید مسئله‌ مرگ و شهادت را از جنبه فردی بررسی کنیم. آیا مرگ فی‏ حد ذاته برای فرد امری مطلوب است؟ موفقیت است؟ 1⃣مکتب هایی در جهان بوده‌اند که رابطه انسان را با جهان و به تعبیر دیگر رابطه روح را با بدن، از نوع رابطه زندانی با زندان می‌دانسته‏‌اند. قهراً از نظر این مکتبها مردن خلاصی و آزادی است، خودکشی مجاز است. طبق این نظریه ارزش مرگ ارزش مثبت است، مرگ هیچ کس تأسف ندارد، آزادی از زندان و بیرون آمدن از چاه تأسف ندارد، شادی دارد. 2⃣نظریه دیگر این است که مرگ عدم و نیستی است، فنای کامل است، «نابودی» است. بدیهی و بلکه غریزی است که هستی بر نیستی، بود بر نبود ترجیح دارد. زندگی هرچه باشد و به هر شکل باشد بر مرگ ترجیح دارد. طبق این نظریه ارزش مرگ صد درصد منفی است. 3⃣نظریه دیگر این است که مرگ نیستی و نابودی نیست، انتقال از جهانی به جهانی دیگر است؛ اما رابطه انسان با جهان و رابطه روح با بدن از نوع رابطه زندانی با زندان نیست، بلکه از نوع رابطه دانش‌‏آموز با مدرسه است. درست است که دانش‌‏آموز از خانه و لانه و معاشرت با دوستان و احیاناً از وطن دور افتاده و در فضای محدود مدرسه به تحصیل و تکمیل مشغول است، ولی یگانه راه زیست سعادتمندانه در اجتماع، گذراندن موفقیت‌‏آمیز دوره مدرسه است. رابطه دنیا با آخرت، و رابطه روح با بدن چنین رابطه‌ای است. مردمی که جهان‏‌بینی‏شان درباره روابط انسان و جهان چنین جهان‏‌بینی‏‌ای‏ باشد، اگر عملًا توفیقی به دست نیاورده باشند و عمر خود را به بطالت و تباهی و کارهای مستحق کیفر گذرانده باشند، بدیهی است که برای اینها مرگ به هیچ وجه امر محبوب و مطلوب و مورد آرزو نیست، بلکه منفور و مخوف است اما اگر کسی چنین جهان‌‏بینی‏‌ای داشته باشد و عملًا موفق باشد، مانند دانش‌‏آموزی باشد که یکسره تحصیل کرده است، بدیهی است که چنین دانش‏‌آموزی آرزوی بازگشت به وطن دارد؛ در عین اینکه آرزوی وطن مانند آتشی در درونش شعله می‌کشد، با آن مبارزه می‌کند، زیرا نمی‌خواهد تحصیلش را نیمه ‏تمام بگذارد. 🔹اولیاءالله به منزله همان دانش‌‏آموز موفق‏‌اند که انتقال به جهان دیگر که نامش مرگ است، برای آنها یک آرزوست، آرزویی که لحظه‌ای قرار برای آنها باقی نمی‌گذارد. در عین حال اولیاءالله هرگز به استقبال مرگ نمی‌روند، زیرا می‌دانند تنها فرصت کار و عمل و تکامل، همین چیزی است که نامش را «عمر» گذاشته‌‏ایم؛ می‌دانند هرچه بیشتر بمانند بهتر کمالات انسانی را طی می‌کنند؛ به کلی با مرگ مبارزه می‌کنند و از خداوند متعال همواره طول عمر طلب می‌کنند. اولیاءالله در دو صورت و در دو مورد است که از خواستن طول عمر صرف ‏نظر می‌کنند: یکی آنگاه که احساس کنند وضعی دارند که دیگر هرچه بمانند توفیق بیشتری در طاعت نمی‌یابند. صورت دوم، شهادت است، زیرا شهادت هر دو خصلت را دارد: هم عمل و تکامل است و از طرف دیگر انتقال به جهان دیگر است که امری محبوب و مطلوب و مورد آرزوی اولیاءالله است. 🔸پس شهادت از نظر اسلام از جنبه فردی یعنی برای شخص شهید یک موفقیت است، بلکه بزرگترین موفقیت است؛ آرزوست، بلکه بزرگترین آرزوست. لهذا سید بن طاووس می‌گوید: اگر نبود که دستور عزاداری به ما رسیده است، من روز شهادت ائمه را جشن می‏‌گرفتم. اینجاست و از این جنبه است که ما به مسیحیت حق می‌دهیم به نام شهادت‏ مسیح که می‌‏پندارند شهید شده، برای مسیح جشن بگیرند. اسلام هم در کمال صراحت، شهادت را موفقیت شهید می‌داند نه چیز دیگر. ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
☑️فلسفه عزاداری و گریه بر شهید(2) 🔹اما از نظر اسلام آن طرف سکه را هم باید خواند. شهادت را از نظر اجتماعی- یعنی از آن نظر که به جامعه تعلق دارد پدیده‌‏ای است که در زمینه خاص و به دنبال رویدادهایی رخ می‌دهد و به دنبال خود رویدادهایی می‌آورد- نیز باید سنجید. عکس ‏العملی که جامعه در مورد شهید نشان می‌دهد صرفاً به خود شهید تعلق ندارد، یعنی صرفاً ناظر به این جهت نیست که برای شخص شهید موفقیت یا شکستی رخ داده است. عکس‏ العمل جامعه مربوط است به این که مردم جامعه نسبت به شهید و جبهه شهید چه موضع گیری‌‏ای داشته باشند و نسبت به جبهه مخالف شهید چه موضع گیری‏‌ای داشته باشند؟ 🔹رابطه شهید با جامعه‌‏اش دو رابطه است: یکی رابطه‌اش با مردمی که اگر زنده و باقی بود از وجودش بهره‌مند می‌شدند و فعلا از فیض وجودش محروم مانده‌‏اند، و دیگر رابطه‌اش با کسانی که زمینه فساد و تباهی را فراهم کرده‌اند و شهید به مبارزه با آنها برخاسته و در دست آنها شهید شده است. 🔹بدیهی است که از نظر پیروان شهید که از فیض بهره‌مندی از حیات او بی‌بهره مانده‌‏اند، شهادت شهید تأثرآور است. آن که بر شهادت شهید اظهار تأثر می‌کند در حقیقت به نوعی بر خود می‌‏گرید و ناله می‌کند. اما از نظر زمینه‌‏ای که شهادت شهید در آن زمینه صورت می‌گیرد، شهادت یک امر مطلوب است به علت وجود یک جریان نامطلوب. از این جهت مانند یک عمل جراحی موفقیت‏‌آمیز است که مطلوب است اما در زمینه آپاندیس یا زخم روده یا زخم معده یا چیزهایی از این قبیل. بدیهی است که اگر چنین زمینه‌هایی در کار نباشد، جراحی ضرورتی ندارد، بلکه کار غلطی است. 🔹درسی که از جنبه اجتماعی، مردم باید از شهادت شهید بگیرند این است که: 1⃣اولًا نگذارند آنچنان زمینه‌ها پیدا شود. از آن جهت آن فاجعه به صورت یک امر نبایستنی بازگو می‌شود و اظهار تأسف و تأثر می‌شود که به قهرمانان ظلم و قاتلین شهید مربوط است، برای اینکه افراد جامعه از تبدیل شدن به امثال آن جنایتکاران خودداری کنند. 2⃣درس دیگری که باید جامعه بگیرد این است که به هرحال باز هم در جامعه زمینه‌هایی که شهادت را ایجاب کند پیدا می‌شود؛ از این نظر باید عمل قهرمانانه شهید از آن جهت که به او تعلق دارد و یک عمل آگاهانه و انتخاب‏ شده است و به او تحمیل نشده است بازگو شود، و احساسات مردم شکل و رنگ احساس آن شهید را بگیرد. اینجاست که می‌گوییم: گریه بر شهید، شرکت در حماسه او و هماهنگی با روح او و موافقت با نشاط او و حرکت در موج اوست. اینجاست که باید ببینیم آیا جشن و شادمانی و پایکوبی و احیاناً هرزگی و شرابخواری و بدمستی- آنچنان که در جشنهای مذهبی مسیحیان دیده می‌شود- هم‌شکلی و همرنگی و هم‌‏احساسی می‌آورد یا گریه؟ 🔹معمولًا درباره گریه اشتباه می‌کنند؛ خیال می‌کنند گریه همیشه معلول نوعی درد و ناراحتی است و خود گریه امری نامطلوب است. خنده و گریه ظاهراً از مختصات انسان است. خنده و گریه مظهر شدیدترین احساسات انسان می‌باشند. گریه همیشه ملازم است با نوعی رقّت و هیجان. اشک شوق و عشق را همه می‌شناسیم. در حال گریه و رقّت و هیجان خاص آن، انسان بیش از هر حالت دیگر خود را به محبوبی که برای او می‏‌گرید نزدیک می‌بیند و در حقیقت در آن حال است که خود را با او متحد می‌بیند. خنده و شادی بیشتر جنبه خودی و شخصی و در خود فرو رفتن دارد و گریه بیشتر جنبه از خود بیرون آمدن و خود را فراموش کردن و با محبوب یکی شدن. خنده از این نظر مانند شهوت است که در خود فرو رفتن است و گریه مانند عشق است که از خود بیرون رفتن است. 🔹امام حسین(ع) به واسطه شخصیت عالی‌‏ قدرش، به واسطه شهادت قهرمانانه‌‏اش مالک قلبها و احساسات صدها میلیون انسان است. اگر کسانی که بر این مخزن عظیم و گران قدر احساسی و روحی گمارده شدند -یعنی رهبران مذهبی- بتوانند از این مخزن عظیم در جهت همشکل کردن و همرنگ کردن و هم‏ احساس کردن روحها با روح عظیم حسینی بهره‌برداری صحیح کنند، جهان اصلاح خواهد شد. 🔸راز بقای امام حسین(ع) این است که نهضتش از طرفی منطقی است، بُعد عقلی دارد و از ناحیه منطق حمایت می‌شود، و از طرف دیگر در عمق احساسات و عواطف راه یافته است. ائمه اطهار که به گریه بر امام حسین(ع) سخت توصیه کرده‌اند، حکیمانه‏‌ترین دستورها را داده‌اند. این گریه‌هاست که نهضت امام حسین(ع) را در اعماق جان مردم فرو می‌کند؛ تکرار می‌کنم: به شرط آنکه گروهی که بر این مخزن عظیم گمارده شده‌اند بدانند چگونه بهره‌برداری کنند. (این نوشتار، تلخیص می باشد. برای مطالعه بیشتر به متن اصلی مراجعه شود.) 📚قیام و انقلاب مهدی(عج)، صفحه 92 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
☑️عصر تاسوعا 🔹شمر با هزار نفر در همین روز تاسوعا وارد کربلا شد. دستور ابن زیاد هم بسیار اکید و شدید بود که به سرعت و فوریت باید اجرا بشود. عصر روز نهم است. عمر سعد برای اینکه از شمر کم نیاورده باشد و برای اینکه نزد ابن زیاد شهادت بدهند که دستور شما را خیلی خوب اجرا کرد فورا دستور داد که به لشکریان بگویید که حرکت کنند و همین الآن حمله کنند. 🔹نزدیک غروب آفتاب است. اباعبدالله (ع) در آن وقت در جلو یکی از خیمه‌ها در حالی که شمشیر را روی زانوهایش گذاشته و نشسته بود و دستهایش را روی شمشیر و سرش را روی دستش تکیه داده بود خوابش برده بود. یک وقت صدای همهمه لشکر و صدای سم اسبها و صدای بهم خوردن اسلحه برخاست، و سی هزار نفر مکمَّل شده بودند، درست مثل دریایی که موج بزند و بخروشد. اینها هم که [افراد جنگاورشان] یک جمعیت 72 نفری بودند که برخی از آنها هم بچه بودند. همه نفوسشان، زن و مرد و بچه‌شان شاید به صد نفر نمی‌رسید. آنها دور تا دور اینها بودند، حلقه را تنگ‌تر و تنگ‌تر کردند. 🔹این صدا که پیچید، زینب(س) در درون یک خیمه بود، فورا بیرون دوید ببیند چه خبر است. تا این وضع را دید آمد سراغ اباعبدالله. آرام دست روی شانه اباعبدالله گذاشت، عرض کرد: برادر جان! این صداها را نمی‌شنوی؟ اباعبدالله سر را بلند کرد ولی بی‌اعتنا به این وضع. ظاهراً در همین جاست که فرمود: الآن در عالم رؤیا جدّم پیغمبر را در خواب دیدم و به من فرمود: حسینم! تو عن‌قریبٍ به من ملحق خواهی شد. (حالا اینجا ببینید دیگر زینب چه حالی پیدا می‌کند!) فورآ اباعبدالله از جا حرکت کرد و فرمود: برادرم عباس بیاید. اباالفضل آمد با دو سه نفر از بزرگان و خیار صحابه که از مشاهیر دنیای اسلام بودند، مثل جناب حبیب بن مظهّر و جناب زهیر بن القین. اینها همه صحابه پیغمبر بودند. فرمود: برادر! برو ببین چه تازه‌ای است، چه خبر است، سرشب وقت غروب اینها از ما چه می‌خواهند؟ 🔹ابی‌الفضل با این دو سه نفر رفتند و در مقابل لشکر ایستادند و اعلام کردند: بایستید، با شما حرف داریم. آنها هم ایستادند. فرمود: چه شده است، چه می‌خواهید؟ گفتند: امر قاطع از امیر ابن زیاد رسیده است که حسین باید یکی از دو کار را انتخاب کند: یا تسلیم، کت‌بسته او را تحویل ابن زیاد بدهیم یا جنگ. فرمود: پس شما بایستید، از جای خود تکان نخورید تا من بروم با برادرم در میان بگذارم. ابی‌الفضل می‌داند و شک ندارد که حسین چه راهی را انتخاب کرده است ولی به قدری در مقابل اباعبدالله باادب است که هرگز نمی‌خواهد از طرف خودش حرف بزند، می‌خواهد پیغام اباعبدالله را برساند. برگشت ولی آن دو نفر ایستادند، شروع کردند به صحبت کردن، پند و اندرز دادن، نصیحت کردن. اباالفضل بازگشت و گفت: برادرجان! چنین می‌گویند، حالا هرچه امر می‌فرمایید من همان را بگویم. فرمود: اما تسلیم، محال است من می‌جنگم تا در راه خدا شهید بشوم، ولی فقط یک موضوع هست تو با اینها در میان بگذار و آن اینکه الآن سر شب است، جنگ را بگذارند برای فردا. برادرجان! خدا خودش می‌داند که من که این جمله را می‌گویم نه برای این است که می‌خواهم شهادت را به تأخیر انداخته باشم بلکه می‌خواهم امشب را تا صبح با خدای خودم نماز بخوانم و راز و نیاز کنم. 🔹حضرت ابی‌الفضل برگشتند و فرمودند: برادرم می‌گوید من جنگ را انتخاب کردم ولی ما فقط یک استدعا از شما داریم، می‌پذیرید یا نه؟ و آن این است که امشب را به ما مهلت بدهید. عده‌ای فریاد کردند که خیر مهلت نه، امیر گفته است که بعد از اینکه نامه من رسید معطل نشوید. یک عده هم گفتند چه عجله‌ای است برای امشب، باشد فردا. در میانشان اختلاف افتاد. پسر سعد دید که کار به اختلاف کشیده است و اگر روی نظر خودش پافشاری کند ممکن است که در میان لشکر تفرقه بیفتد و بد بشود. گفت: بسیار خوب، امشب را ما مهلت می‌دهیم تا فردا. 📚آشنایی با قرآن، جلد 10، صفحه 85 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
☑ شب عاشورا(1) 🔹آن شب را اباعبدالله با وضع فوق العاده‌‏ای، با وضع روشنی، با وضع پر از هیجانی، با وضع پر از نورانیتی بسر برد. راست گفته‌اند آنان که آن شب را شب معراج حسین خوانده‌اند. اباعبدالله مثل امشب را به سامان دادن کارهای خودش پرداخت. عالَمی بود این شب عاشورا. یکی از کارهایی که انجام داد این بود که فرمود خیمه‌ها را به سرعت جابجا کنید، طنابهای خیمه‌ها را به یکدیگر نزدیک کنید به طوری که میخهای هر طناب در داخل خیمه دیگر کوبیده شود تا بین خیمه‌ها فاصله‌ای نباشد که کسی بتواند از وسط خیمه‌ها بگذرد. بعد هم دستور داد خیمه‌ها را به شکل نیم‌دایره در آن شب بپا کنند و باز دستور داد در پشت خیمه‌ها یک خندق‌مانندی با بیل و کلنگ کندند، صحرا هم نیزار بود، از نی و هیزم و سوختنیها زیاد جمع کردند، فرمود امشب تا صبح اینجا را پرکنید. منظور این بود که فردا صبح این نی‌ها را آتش بزنند که دشمن از پشت سر نتواند حمله کند. دیگر اینکه دستور داد همه شمشیرها را صیقل بزنند و اسلحه را آماده کنند. 🔹مردی بود به نام جَون. او یک آزاد شده ابی‌ذر غِفاری و از شیعیان خالص و مخلص اباعبدالله بود. اهل این کار بود، این مرد کارش در آن شب این بود که اسلحه دیگران را آماده می‌کرد. خود حضرت می‌آمدند از کارش خبر می‌گرفتند، نظارت می‌کردند. راوی این حدیث، زین العابدین است. می‌گوید: عمّه‌‏ام زینب مشغول پرستاری بود. پدرم آمده بود در چادر اسلحه و نگاه می‌کرد ببیند این مرد اسلحه ساز چه می‌کند. من یک وقت دیدم پدرم دارد با خودش شعری را زمزمه می‌کند، دو سه بار هم تکرار کرد: یا دَهْرُ افٍّ لَک مِنْ خَلیلٍ‏/کمْ لَک بِالْاشْراقِ وَالْاصیلِ‏/وَ صاحِبٍ وَ طالِبٍ قَتیلٍ‏/وَالدَّهْرُ لا یقْنَعُ بِالْبَدیلِ‏/وَ انَّمَا الْامْرُ الَی الْجَلیلِ‏. ای روزگار، تو چقدر پستی! چگونه دوستان را از انسان می‌گیری! بله، روزگار چنین است ولی امر به دست روزگار نیست، امر به دست خداست. ما راضی به رضای الهی هستیم، ما آنچه را می‌خواهیم که خدا برای ما بخواهد. 🔹زین العابدین می‌گوید: من می‏‌شنوم، عمّه‌‏ام زینب هم می‌‏شنود. سکوت معنی‏‌دار و مرموزی میان من و عمّه‏‌ام برقرار شده است. دل مرا عقده گرفته است، به خاطر عمّه‌‏ام زینب نمی‏‌گریم. عمّه‌‏ام زینب دلش پر از عقده است، به خاطر اینکه من بیمارم نمی‏‌گرید. هر دو در مقابل این هجوم گریه مقاومت می‌کنیم. ولی آخر زینب یک‌مرتبه بغضش ترکید، شروع کرد بلند بلند گریستن، فریاد کردن، ناله کردن که‌ ‏ای کاش چنین روزی را نمی‏‌دیدم، ای کاش جهان ویران می‌شد و زینب چنین ساعتی را نمی‌‏دید. 🔹اباعبدالله آمد نزد زینب، سر او را به دامن گرفت، او را نصیحت و موعظه کرد: «یا اخَیهْ! لا یذْهَبَنَّ بِحِلْمِک الشَّیطانُ» خواهر جان! مراقب باش شیطان تو را بی‏‌صبر نکند، حلم را از تو نرباید. اینها چیست که می‌گویی؟! ای کاش روزگار خراب بشود یعنی چه؟! چرا روزگار خراب بشود؟! مردن حق است، شهادت حق است، شهادت افتخار ماست. جدّم پیغمبر از من بهتر بود.پدرم علی، مادرم زهرا، برادرم حسن، همه اینها از من بهتر بودند. همه اینها رفتند، من هم می‌روم. تو باید مواظب باشی بعد از من سرپرستی این قافله را بکنی، سرپرستی اطفال مرا بکنی. زینب در حالی که می‏‌گریست، با صدای نازکی گفت: برادر جان! همه اینها درست، ولی هر کدام از آنها که رفتند، من چند نفر و حداقل یک نفر را داشتم که دلم به او خوش بود. آخرین کسی که از ما رفت برادر ما حسن بود. دل من تنها به تو خوش بود. برادر! اگر تو از دست زینب بروی، دل زینب در این دنیا به چه کسی خوش باشد؟ ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────