eitaa logo
شهیده نسرین افضل
575 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
9 فایل
شهیده نسرین افضل پیوسته دعای حضرت امیر (علیه السلام) را بر لب زمزمه می کرد: « الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب. » ادمین خانم هادی دلها : @HADiDelhaO00
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷داروی درد من شهادت است...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻شهیدی که دوبار تشییع شد🔻 🌷به خاطر رشادت‌هایی که شهید برونسی از خود نشان دارد، به فرماندهی تیپ ۱۸ جواد الائمه (ع) منصوب شد. سرانجام این سردار رشید اسلام در ۲۳ اسفند ماه سال ۱۳۶۳ در عملیات بدر به یاران شهیدش پیوست و سال‌ها پیکر مطهرش در منطقه ماند. البته به پاس خدمات این رزمنده جبهه حق مراسم تشییع نمادینی در ۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۴ در شهر مقدس مشهد برگزار شد تا اینکه پیکر مطهر این شهید در اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۰ تفحص شد و بار دیگر مردم مشهد برای این شهید سرافراز شهرشان تشییع باشکوهی را ترتیب دادند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌👌عجب داستان جالبی و چه معجزه ای ✍🏻عملیات والفجر۸ بود و بعثی ها عصبانی شده بودند در محدوده کارخانه قند پاتک میزدند توی یکی از همین شب ها درگیری ما با بعثی ها شدید شد در حدی که رزمنده های ما با بعثی ها... 👤روایتگر؛حاج حسین یکتا ای جانم ، اگر خدا بخواد ناممکن ها هم ممکن میشه (عج)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چگونه ممکن است کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران .. + بخشی از وصیت‌ نامه سردار شهید سپهبد سلیمانی🖤💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷بندها را آنقدر محكم بسته كه هنوز پاهايش در پوتين ها آماده جهاد مانده است…👇 هر شهید کربلایی دارد که خاک آن کربلا تشنه خون اوست و زمان انتظار می کشد تا پای آن شهید بدان کربلا رسد و آنگاه خون شهید جاذبه خاک را خواهد شکست و ظلمت را خواهد درید و معبری از نور خواهد گشود و روحش را از آن، به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن، هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد… پس اکنون تو ای شهید ! ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود برنشسته ای ! دستی بر آر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حسین خرازی نشست ترک موتورم بین راه، به یک نفربر برخوردیم که در آتش می‌سوخت.فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می‌سوزد؛من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده‌خدا با بقیه همراه شدیم.گونی سنگرها را برمی‌داشتیم و از همان دو سه متری،می‌پاشیدیم روی آتش جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می‌سوخت، اصلاً ضجه و ناله نمی‌زد و همین موضوع پدر همه‌ی ما را درآورده بود!» بلند بلند فریاد می‌زد:خدایا...الان پاهام داره می‌سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی خدایا! الان سینه‌ام داره می‌سوزه این سوزش به سوزش سینه‌ی حضرت زهرا(س) نمی‌رسه... خدایا! الان دست‌هام سوخت می خوام تو اون دنیا دست‌هام رو طرف تو دراز کنم...نمی‌خوام دست‌هام گناهکار باشه! خدایا! صورتم داره می‌سوزه! این سوزش برای امام زمانه برای اولین بار حضرت زهرا(س)اینطوری برای ولایت سوخت! آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی‌تونم، دارم تموم می‌کنم. خدایا! خودت شاهد باش! خودت شهادت بده آخ نگفتم آن لحظه که جمجمه‌اش ترکید من دوست داشتم خاک گونی‌ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغلکرده بود و های های گریه می‌کرد و می‌گفت: ما جواب اینا را چه جوری بدیم ما فرمانده ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی‌داره بگه جواب اینا رو چی می‌دی؟ زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه‌ من و آن قدر گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیس شد.