eitaa logo
شهیده نسرین افضل
623 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
4.3هزار ویدیو
9 فایل
شهیده نسرین افضل پیوسته دعای حضرت امیر (علیه السلام) را بر لب زمزمه می کرد: « الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب. » ادمین خانم هادی دلها : @HADiDelhaO00
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویری دیده نشده از حضور رهبر انقلاب در گلزار شهدای بهشت زهرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتی از حضور رهبر انقلاب در مرقد امام خمینی (ره) و گلزار شهدا
مقام معظم رهبری دوران دفاع مقدس سلام صبح بخیر برای سلامتی رهبر صلوات.
شهید «سید مهدی ذاکرحسینی» از رزمندگان لشکر عملیاتی حضرت محمدرسول الله (ص) در تاریخ ۲۶ خرداد ۱۳۹۵ در حومه شهر حلب سوریه بر اثر حملات موشکی دشمن در عملیات به درجه رفیع شهادت نائل آمد. شهید ذاکرحسینی از تکاوران بسیار شجاع لشکر محمد رسول الله (ص) بود و هنگام شهادت ۳۱ سال سن داشت و جسم مطهرش بعد از ۷ سال یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲ تشییع شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 💫🟢یک رؤیای صادقه و فوق العاده عجیب و شگفت انگیز ، 💫🌷از زبان حجت الاسلام قرائتی حفظه الله 💫🌹سفارش امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) به یک شهید: 💫🌸🌷شما دخترتون را بدین به این پسر شهید
📸 تصویری از شهید حزب الله لبنان، حسن علی دقدوق «جواد» در کنار شهید حاج قاسم سلیمانی 🔹 این شهید مجاهد‌ در حمله اخیر رژیم غاصب صهیونیستی به شهرک «عیتا الشعب» در جنوب لبنان به شهادت رسید و به همرزمان شهیدش پیوست. 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 شهیدی که سرباز امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
📌 نماز شب‌ها و توسّل به ائمه علیه السلام رمز پیروز ما در جبهه‌ها بود. 🔹 کلام شهید حاج مجید زینلی: هر چه ما داریم از فاطمه زهرا سلام الله داریم... . ◇ اگر می‌خواهید توی عملیات موفّق باشید و فاطمة زهرا «سلام الله» شب عملیات به فریادتان برسد نماز شب را ترک نکنید. ◇ ما از نظر نظامی در برابر عراقی‌ها چیزی نیستم پس همین نماز شب‌ها و توسّل به ائمه علیه السلام است که ما را پیروز می‌کند. ◇ هرچه داریم از فاطمة زهرا سلام الله داریم... 📸 تصویر ماندگار سرداران لشکر۴۱ ثارالله کرمان، از سمت راست: ☆ سردار شهید حاج عباس جمالی زاده ☆ سردار مهدی قاسم زاده ☆ سردار شهید حاج مجید زینلی ☆ رضا شاه محمدی ☆ علی علیدادی
💔 ● وقتی این جسم را در منطقه عملیاتی پیدا کردند در جیبش کاغذی را یافتند که در آن نوشته بود: بی سر و سامان تو ام یاحسین♡:) 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 بهترین جواب در محبت به حضرت زهرا (س) اواخر جنگ بود. آمد سراغم که روی سینه اش بنویسم «یا زهرا (سلام‌الله‌علیها)» و پشت پیراهنش «می روم تا انتقام سیلی زهرا (س) بگیرم.» روزی که قطعنامه پذیرفته شد، می‌گفت: «مگر می شود وعده حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) عملی نشود. خودش به من وعده شهادت در این جنگ را داده است.» بعد از قبول قطع نامه برای دفع تجاوز صدام، به شلمچه اعزام شدند. کنار خاکریز برای بچه ها صحبت می کرد که «اسم حضرت زهرا را بدون «سلام الله علیها» بر زبان نرانید» ترکش خمپاره ای شد قاصد حضرت زهرا (س). راوی: هم رزم شهید 📚خط عاشقی انتشار به مناسبت ایام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ امروز سالروز شهادت کسی است که محافظ میامی بود و + شهید شاهرخ ضرغام مشهور به حر انقلاب 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپی به‌ یادگار مانده‌ از شهید شاهرخ ضرغام 🌱 🌷 او در ۱۷ آذر ۵۹ (اوایل جنگ) در جبهه آبادان به آرزوی خود رسید و مفقودالاثر شد... ┄┅☫🇮🇷 الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌ 🤲🏻
☀️نحوه شهادت هفت تن از اعضای خانواده‌ حجه الاسلام مرحوم 👇 ☀️در زمان جنگ پدرم برای فراهم کردن شرایط سکونت راهی قم شده بود. در این مدت مادرم وسایل خانه را بسته بندی می‌کرد. به جهت اینکه من تازه ازدواج کرده بودم و همچنین در آزمون استخدامی آموزش و پرورش قبول شده بودم، بنابراین تصمیم گرفتم در اسلام آباد بمانم. مادرم در آن زمان 39 ساله بود و در تمام شرایط سخت و دشوار پدرم را همراهی می‌کرد. با وجود اینکه پزشکان به مادرم توصیه کرده بودند در یک منطقه آب و هوای خشک زندگی کند تا رماتیسمش بهبود یابد، مادرم می‌گفت هر چه امام راحل و پدرت بگویند من قبول دارم. اگر امام (ره) به پدرت ابلاغ کند که در اسلام آباد بماند، من نیز می‌پذیرم. در آن دوران پدرم کمک‌های خیرین را جمع آوری کرده و بین خانواده‌های نیازمند اسلام آباد تقسیم می‌کرد. به جهت اینکه به ایام مهر ماه نزدیک می‌شدیم، 30 شهریور ماه با پدرم تماس گرفتم و کسب اجازه کردم تا کمک‌ها را میان خیرین تقسیم کنم. با موافقت پدرم روز بعد به همراه خادم مسجد شروع به بسته‌بندی کمک‌های مردمی کردم. بسته بندی کالا تا پیش از ظهر به اتمام نرسید. آن روز منزل خانواده همسرم دعوت بودم. پیش از حرکت به منزل آن‌ها به خانه مادرم رفتم. آن‌ها منتظر آمدن مادربزرگم از بروجرد بودند.   ☀️پیش از وقوع آن حادثه، سه مرتبه خبری مبنی بر این حادثه بر سر زبان‌ها آمد ولی هیچ یک از ما متوجه نشدیم. ابتدا استخاره‌ پدرم بود که در آن شهادت آمده بود. دوم سخن مادرم و سوم بصیرت برادرم در خصوص شهادت. سه عاملی بود که می‌خواست به ما بفهماند که حادثه‌ای رخ خواهد داد. دقایقی بعد از خوردن ناهار به دفتر برگشتم. رادیو در دفتر مسجد روشن بود. پیامی مبنی بر تجاوزات عراق و پاسخ قطعی ما در خصوص بمباران‌های عراق اعلام شد. یکی از اهالی محل در همین حین وارد مسجد شد و از من خواست تا از طریق بلندگو به مردم اعلام کنم که عراق حمله کرده است و آماده باشند. از انجام این عمل سر باز زدم و گفتم که این امر باعث رعب و وحشت میان مردم می‌شود. آن فرد با شنیدن پاسخ من از مسجد خارج شد. ☀️دقایقی بعد با شنیدن صدای هواپیما از دفتر مسجد خارج شدم. هواپیماها به قدری به زمین نزدیک شده بودند که برگ‌های درخت توت بر روی زمین ریخت و شیشه‌ها شکست. در آن لحظه گمان کردم که هواپیماهای ایرانی هستند که به سمت عراق می‌روند اما وقتی که چترهایی از هواپیما به سمت زمین پرتاب شد، یقین یافتم که این هواپیماهای عراقی است. در همین حین موج یک انفجار من را پرتاب کرد. از زمین که بلند شدم، صورتم پر از خون بود. صورتم را داخل حوض آب کردم. آب رنگ خون گرفت. می‌خواستم به خانه پدرم که به فاصله 10 متری از مسجد بود برای پانسمان بروم که ناگهان دیدم خانه پدرم فرو ریخته است. به سمت آنجا دویدم. خواهرم با آوار به پایین می‌آمد که دست او را گرفتم و به بیرون کشیدم. وسط خیابان هر کسی که در حال عبور بود، ترکش خورده بود. یک نفر دست و سرش قطع شده و در حال سوختن تکان می‌خورد. همچون تنه درخت، سوخته و سیاه شده بود. هفت نفر از اعضای خانواده‌ام اعم از مادرم، داماد، نوه، سه برادر و مادرم بزرگم در زیر آوار مانده بودند. از یک تیرآهن گرفتم و خودم را به بالای ساختمان کشیدم. آجرچین‌های اتاق باقی مانده بود. پایم را که روی اولین آجر گذاشتم، ساختمان فرو ریخت و من حدود فاصله ۹ متر به زمین سقوط کردم. بر اثر پرتاب، از حال رفتم. وقتی چشم باز کردم، روی میز در داروخانه بودم. فکرم را که متمرکز کردم، متوجه شدم چه حادثه‌ای رخ داده است. ☀️بعدها برایم روایت کردند که بعد از سقوطم از ساختمان، من را همراه با شهدا به بیمارستان منتقل کردند. مسئول داروخانه بیمارستان که یکی از دوستان مسجدی‌ام بود، متوجه می‌شود که من نفس دارم. من را به داروخانه برد و سرم می‌زند. سرم را از دستم باز کردم و به سمت خانه‌مان رفتم. با لودر آوارها را برداشتیم و پیکرها را پیدا کردیم. مادرم را در حالی پیدا کردیم که سه برادرم را در آغوش گرفته و تیرآهن از پهلوی سمت راستش وارد شده و از سمت دیگر خارج شده بود. اهالی محل شب حادثه طی تماس تلفنی با دفتر آیت الله گلپایگانی می‌گویند که نارنجکی به منزل ما پرتاب شده است. پدرم آن زمان در قم مسئول مسجد امام المهدی (عج) شده‌ بود. وی زمانی به منزل رسید که ما پیکرها را از ساختمان خارج کرده بودیم. پدرم در آن لحظه با دیدن منزل و پیکر هفت تن از اعضای خانواده‌اش رو به قبله ایستاد و گفت: 👈 «هو المالک و نحن المملوک». ☀️پیکرها را برای تشییع و خاکسپاری به بروجرد منتقل کردیم. در این حادثه بیشترین ضربه را خواهرم خورد زیرا علاوه بر اعضای خانواده‌اش، فرزند و همسرش نیز شهید شدند. راوی: پسر خانواده 
🌷معبر زالواب با شهید میرزایی چند شب رفتیم باز نمی‌شد. آمدیم داخل سنگر اتفاقی جلال در سنگر ما بود، با با مهدی میرزایی از خط آمدیم و خسته و مانده، جان راه رفتن نداشتیم... گفتم: جلال گیر کردیم چیکار کنیم؟ جلال خیلی طبیعی گفت: بفرستید... گفتم: چی میگی؟ گفت: بفرستید... گفتم: جلال راه‌ باز نمی‌شه! بفرستیم؟!... مهدی را بیدار کردم. گفتم: مهدی بلند شو چرا گرفتی خوابیدی؟ راست میگه! ما نفرستادیم بلند شو دوباره بزنیم به خط... شب مجدد رفتیم حدود ساعت ۲ رسیدیم... دیدم عراقی‌ها با فانوس آمده‌اند داخل معبر و میدان مین و دارند برمی‌گردند ۷، ۸ نفری بودند... گفتم: به آقا مرتضی قربانی خبر دهیم که معبر زالو آب هم باز شد... وقتی که جلال می‌گفت: بفرست کار تمام بود. راهی که چندین شب باز نشده بود آن شب باز شد... 📚 منبع : کتاب شهد فروش ناداستان شگفت انگیز شهید سعدالله شهد فروش (جلال صلواتی ) صفحات ١٢۴ و ١٢۵ 🇮🇷شادی روح تمام شهدا بخصوص شهید سعدالله (جلال ) شهد فروش صلواتی هدیه بفرمائید. 🇮🇷 🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ‌ فَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
420.9K
| پای یک خط تعالیم تو بانو والله عمر صد مرجع تقلید به سر می آید 👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
enc_16719991205442427692849.mp3
4.91M
شیرین‌ترین روزایِ زندگیمو ازم گرفتن...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️نمازشب در سیره شهدا 💠توصیه‌های شهید مجتبی کلاهدوزان به همسرش؛ 🔸هر وقت خواستی توی زندگیت نذر کنی ، نذر کن ده شب نماز شب بخونی. 🔸یکی دیگه هم اینکه سحرخیز باش بچه ها رو هم از همین الان عادت بده به سحرخیزی و نماز شب.
حی علی الصلاة اقامه جماعت برای رسیدن اهداف عالی است. اذان صبح به افق تهران التماس دعای فرج و شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا