eitaa logo
شهیده نسرین افضل
588 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
4.4هزار ویدیو
9 فایل
شهیده نسرین افضل پیوسته دعای حضرت امیر (علیه السلام) را بر لب زمزمه می کرد: « الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب. » ادمین خانم هادی دلها : @HADiDelhaO00
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢بِـرِسـان سَـلامِ مـٰا را... این هفته به نیابت از شهید محمد جهان آرا از ما برسان محضر ارباب سلامی کلام شهید: 🔹بچه ها شهر اگر سقوط کرد نگران نباشید! دوباره فتحش میکنیم! مراقب باشید ایمانتان سقوط نکند... اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَحْمَة اللهِ الْوَاسِعَة... بی‌سبب‌نیست‌شب‌جمعه‌شب‌رحمت‌شد، مادری‌گفت"حُسِین‌ْجٰانْ"همه‌را‌بخشیدی... شهید مهدی زین الدین: 🌹🌱 هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می کنند… نثار روح بلند شان صلوات🌹 🌱🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹🌱 @shahidnasrinafzall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیده نسرین افضل
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• #شهیده_نسرین_افضل یک پتو هم بهمان دادن که راحت بخوابیم.
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• شنبه ۶۰/۴/۲۷ صبح حرکت کردیم و آمدیم برای مهاباد. تا مهاباد با اسکورت رفتیم. وقتی رسیدیم نزدیک ظهر بود. وقتی وارد سپاه مهاباد شدیم ما را به خانه‌ای بردند که مال برادر فضلی، فرمانده عملیات سپاه مهاباد بود. همسرش، اعظم خانم، از ما استقبال کرد و برای ناهارمان غذا پخت. یک اکیپ از تهران و کرمان زودتر از ما آنجا بودند. کار فرهنگی می‌کردند. کف اتاق این بنده‌های خدا پر از مجله و روزنامه و این چیزها بود. توی اتاق نشستیم تا خستگی در کنیم و هر کدوم پاها را از یک طرف دراز کردیم. اعظم خانم برای اینکه راحت باشیم، در را بست و گفت: _ قشنگ خستگی در کنین. یکی از مجله‌ها را برداشتم. توی آن یکی از نوحه‌های آهنگران هم بود. گفتم: _ بچه‌ها! نگاه کنین. این نوحه جدید آهنگرانه. یک دفعه مریم بختیاری شروع به خواندن نوحه کرد. بعد گفتیم: _ همین جور که توی این حال خوشیم، دعای توسل هم قرائت بشه. به قلم: فریبا طالش پور ناشر: انتشارات فاتحان کپی ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• دعای توسل پرشوری خواندیم. چند نفر از خود بیخود شدند. خاله ام، خانم شهریزی، غش کرد. بدو بدو رفتیم آب آوردیم. سر شانه‌هایش را ماساژ دادیم تا به هوش بیاید. آقای فضلی خانه بود، از سر و صدای مان تعجب کرد. دوید پشت در اتاق که ببیند چه خبر شده؟ به خانمش گفت: _ اینا چشونه؟ چطور شده؟ چه اتفاقی افتاده؟ خانمش با خنده گفت: _ چیز مهمی نیست. دارن دعا می‌خونن. رفتن تو حس. اعظم خانم با دهن روزه برایمان دمی گوجه (سیب زمینی و گوجه فرنگی و برنج) پخت. ما شیرازی‌ها بهش می‌گوییم: تماته پلو. بعد از ظهر چند تا آقا آمدند که آقای فضلی هم همراهشان بود. ما را توجیه کردند که اینجا وظیفه‌مان چیست و چه کار باید بکنیم؟ یکشنبه ۶۰/۴/۲۸ جای مان تنگ بود و به خاطر همین‌ ما را جابجا کردند. گفتند: _ باید اینجا باشین تا هوا تاریک بشه. چون تعدادتون زیاده، از نظر امنیتی نمی‌تونیم الان بریم ببریمتون. ادامه دارد... به قلم: فریبا طالش پور ناشر: انتشارات فاتحان کپی ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃
1_536441097.mp3
16.84M
دعــای کــمــیــل شب جمعه = شب مغفرت اللهــمــ اغــفرلے الذنــوب التے.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اسـلام به مو می‌رسه؛ولی پاره نمیشه! اسلام به من و شما هم بند نیسـت، اگه می‌خواهید اینجا بمـونید، خودتون رو به خـدا بند کنید..! @shahidnasrinafzall
❗️ همه‌ی ما داریم از سهمیه شهدا استفاده می‌کنیم. 🔻خانواده‌مون، سلامتی‌مون، دین‌مون حتی نفس‌مون به خاطر .😔 😔 @shahidnasrinafzall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا