eitaa logo
شهیده نسرین افضل
572 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
9 فایل
شهیده نسرین افضل پیوسته دعای حضرت امیر (علیه السلام) را بر لب زمزمه می کرد: « الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب. » ادمین خانم هادی دلها : @HADiDelhaO00
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹شهید عماد فایز مغنیه @shahidnasrinafzall
24.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷✌️نـمـاهـنـگ مــدرســه عــشــق حماسی • شورانگیز • دشمن شکن👊 ببینُ کیف کن ی کارِ آرم دارِ تمام انقلابی و مذهبی با چهره های نیمچه مذهبی !! امام خمینی ره : همانا سربازان من در گهواره‌ها هستند !! @shahidnasrinafzall
چه صحنه ای ساخت این اقا در راهپیمایی 22 بهمن با نمازش نماز اول وقت بر روی سجاده‌ای منقش به مرگ بر آمریکا
شهیده نسرین افضل
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• #شهیده_نسرین_افضل و دوم، مقداری ناهار برای من بگذار؛ چو
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• "عبدالله جان سلام. صبح رفتم خرید فروشگاه سد. مشمّا خریدم، آبلیمو خریدم، دفتر خریدم و علاوه بر آن غذا را پختم. خورشت سبزی پختم فکر کنم گوشتش نیخته باشد و به خانم فاطمه(*) گفتم که مواظب باشد و نمک و ترشی آن را بچشد. اگر کم بود، خودت بریز توی آن. با عرض معذرت، نتوانستم ناهار بخورم و اگر توانستی غذا را داغ کن تا من بیایم. البته دفتر را برای درس خواندن شما خریدم تا ان شاء الله درس را شروع کنی. دیگر عرضی ندارم. خیلی نوشتم. خسته نشوی. با عرض تشکر. خدا به همرات". اون شب رفتیم خونه ی آقای شاهنوش شب نشینی. فاطمه خانم (خانم فخارزاده) برامون چایی آورد. کنار نسرین نشست و رو به من گفت: _ آقا عبدالله! معلومه خیلی هوای نسرین جون رو دارین. رنگ و روش باز شده. سرمو به علامت تأیید پایین آوردم و گفتم: _ اون که بله. تازگی ها به طور دیگه ای شده. پس شما هم فهمیدین؟ سر بلند کرد و نگام کرد. به طوری بود از نگاهش لرزیدم. آقای شاهنوش با خنده گفت: _ نسرین خانم! دست این آقا عبدالله ما رو هم بگیر. سرش رو پایین آورد و جواب داد: _ علی آقا! این چه فرمایشه؟ یکی باید دست منو بگیره. همه تون خیالات برتون داشته. من همونم که همیشه بودم. __________________ * منظور همان مَسی است که در شناسنامه فاطمه بود و گاهی با این نام خوانده می شد. به قلم: فریبا طالش پور ناشر: انتشارات فاتحان کپی ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• از زیر چادرش یه مشما درآورد و جلوی فاطمه خانم گذاشت و گفت: _ قابل تو رو نداره. اینو برای تو بافتم. فاطمه خانم دست توی مشما برد و یه جفت دستگیره لیمویی و یه بلوز نوزادی از توش درآورد و ذوق زده پرسید: _ وای نسرین! چی کار کردی؟ اینا چیه؟! نسرین دست پیش برد و دستهای فاطمه خانم رو گرفت و گفت: _ برای شماست و کوچولویی که بعداً خدا روزی تون می کنه. فاطمه خانم خندید و گفت: _ حالا چه عجله ایه؟ اینا رو پیش خودت نگه دار، چند سال دیگه بهم بده. اما نسرین اصرار کرد: _ نه! برگ سبزه، قبولش کن. معلوم نیست بعداً باشم یا نه؟! فاطمه خانم ناراحت شد و با گله مندی گفت: _ این چه حرفیه؟ معلومه که هستی. نگفتم این طوری شه، آقا عبدالله! آقای شاهنوش توی حرفش اومد و برای این که فضا رو عوض کنه، به لطیفه تعریف کرد: _ میگن به رزمنده شهید میشه و میره بهشت. هی توی این باغ و بوستان دنبال حوری می گرده و دست آخر می بینه پیرزنی یه گوشه نشسته. می پرسه که ننه! پس این حوری ها کوشن؟ پیرزنه هم جواب میده که ننه جون! شهدای قبل از تو همه رو بردن. دیر بجنبی منم از دست میدی! از اون شب هول عجیبی به جونم افتاد. احساس کردم یه اتفاقی تو راهه. اون شب تا صبح کابوس دیدم. انگار میون من و نسرین یه دره فاصله بود. هراسون پا شدم و دیدم نسرین سر سجاده نشسته و گلوله گلوله اشک می ریزه .. ادامه دارد... به قلم: فریبا طالش پور ناشر: انتشارات فاتحان کپی ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃
-میگفت‌‌‌؛ اگھ‌میگیدالگوتون حضرتِ‌زهراست‌بآیدکارۍکنید‌ ایشان‌از‌شمآراضۍباشند‌وحجآبِ‌ شمافآطمـے‌باشد @shahidnasrinafzall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🕊به یاد شهدای عزیز مدافع حرم... @shahidnasrinafzall
13.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید شاطری وقت خداحافظی گریه می‌کرد و می‌گفت نمی‌خواهم بدون شهادت به ایران برگردم ☘روایت شنیدنی شهید سیدهاشم صفی‌الدین از ویژگی‌های خاص سردارشهید حسن شاطری (شهید حسام خوشنویس) معمار لبنان پس از جنگ ٢٠٠٦ ☘انتشار به مناسبت سالگرد شهید شاطری @shahidnasrinafzall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا