eitaa logo
شهیده نسرین افضل
554 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
5هزار ویدیو
13 فایل
شهیده نسرین افضل پیوسته دعای حضرت امیر (علیه السلام) را بر لب زمزمه می کرد: « الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب. » ادمین خانم هادی دلها : @HADiDelhaO00
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- دیگه نمیخوام برم هنرستان + آخه برای چی؟ - معلم‌ها بی‌حجابن! انگار هیچی براشون مهم نیست میخوام برم قم، حوزه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گریه های شهید حاج عبد الرضا عابدی شب عملیات و رحمت الله به عشاق ابا عبد الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید محمد ابراهیم همت🌹 🔹شادی روح شهدا صلوات « اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم » فرازی از وصیتنامه شهید: خويشتن را در قفس محبوس مي بينم و مي خواهم از قفس به در آيم.سيمهای خاردار مانعند.من از دنيای ظاهر فريب ماديات و همه آنچه كه از خدا بازم می دارد متنفرم.
1.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همه کسایی که تو این ویدئو دارن والیبال بازی می‌کنن، شهید شدن :) حاجی رو دیدین؟ اللّٰهم الرزقنا توفیق الشهادة...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیده نسرین افضل
❤️🍃بسم رب الشهدا و الصدیقین🍃❤️ ✅داستان عجیب یکی از بچه هایی که برای جشن تکلیف مهمان حضرت آقا بودن
💚قسمت دوم 🦋تا اینکه جلسه تمام شد و رفتیم خونه... از فردای اونروز اخلاقش عوص شد بد اخلاقی میکرد،لج میکرد،مدرسه نرفت همش گریه و گریه و گریه.... که چرا من نرفتم تو بغل آقا 😔 چرا من نرفتم جلو و دست آقا رو ببوسم چرا من محروم شدم😭 🦋منم حرفشو قبول داشتم بدای همین چیزی نمیگفتم فقط غصه میخوردم ک چرا اینطوری شد چند وقتی گذشت و طول کشید تا آروم بشه یه روز تو خونه نشستته بودیم ک تلفن خونه زنگ زد.... +علو بفرمایید: -سلام از دفتر حضرت آقا هستم +بله،چی ؟ -از دفتر حصرت آقا مزاحم شدم با زهرا خانوم کار دارم 😳 🍃باورم نمیشد ،گیج شده بودم ،یعنی چی ... گفتم بله بفرمایید 🍃گفتن گوشی رو بدین به زهرا خانوم حضرت آقا باهاش کاردارن‼️‼️ 🔹من هاج و واج و بهت زده یه نگاه به تلفن یه نگاه به زهرا گفتم باهات کار دارن ،حضرت آقان اشک از چشمام بی اراده جاری بود ،خود‌خودشون😭 ❤️علو جان ،آقاجون سلام ..... با زهرا صحبت کردن و بهش گفتن به زودی به دیدن من میای آماده سفر شو😍 سر از پا نمیشناخت،،اشک شوق تو چشماش حلقه زده بود از خوشحالی نمیدونست باید چیکار کنه ..😇 🔹ولی خب کی ،کجا ،چهطوری،برام هنوز باورکردنی نبود‼️ 🍃تا اینکه ..... ✅ادامه دارد....