عراقی تا فردای آنروز برویم
تا در امان باشیم همچنان آتشبارهای عراقی با شدت هر چه تمامتر روی قله
کله قندی گلوله میریختند .
در آن حین ناگهان مورد اصابت ترکش قرار گرفتم ....سرم و کتفم و دست و پاهایم
ترکش خورده بود .
روی زمین افتاده بودم ...تقریبا یک ربع ساعت یا نیم ساعت نمیدانم اما روی زمین بی حرکت افتاده بودم
و همچنان از بدنم خون خارج میشد
و هر لحظه که میگذشت بی حالتر .میشدم ...
تا اینکه معاون بنده به محض دیدن من امدادگران رو صدا زد .
بچه های امدادگر تا آنجایی که توانستند
محلهای اصابت ترکش رو پانسمان کردند
اما همچنان خونریزی داشتم...
آنشب بعلت آتش توپها و خمپارهها و غیره به هیچ عنوان نمیشد مجروحان و شهدا رو به پایین انتقال بدهند
تشنه بودم دهانم از خشکی باز نمیشد
و آب خوردن برای مجروح بسیار خطرناک
است ...
اما به هرحالی که بود آب رو روی دهانم ریختم و مقداری هم نوش جان کردم...
که ناگه به یاد لب عطشان اربابم
امام حسین .ع. و اصحابش افتادم
در ان نقطه که به کربلا هم خیلی نزدیک
است ....سلامی به امام و یاران با وفایش
تقدیم کردم و همچنین به یاد ساقی کربلا حضرت
ابوالفضل .ع. افتادم .و به او هم سلامی کردم ....حالم خیلی بد بود درد شدیدی رو احساس میکردم و طاقتم به سر رسیده بود ..دائم بر محمدو آل محمد صلوات میفرستادم ....آرام آرام دهانم دیگه مرا یاری نمیکرد تا ذکر کنم ....
تا اینکه در حال خواب و بیداری بودم
که خودم رو روی بلانکارد دیدم
در بین راه بعلت انفجارات چندین
مرتبه روی زمین افتادم
دستم بطرف قمقمه رفت دیدم قمقمهای
در کمرم نیست
به بچههای امدادگر گفتم آب آب ..
اما آنها با لحنی آرام و با تبسم گفتند
رزمنده ...یاد امام حسین.ع. باش
چیزی نمانده که برسیم
بچههایی که پایین قله مستقر بودند
به محض دیدن ما به کمک آمدند و هر
بلانکاردی بدست چندین نفر افتاد
آنروز به بیمارستان ایلام منتقل شدم
بعد از چند روز به مشهد مقدس بیمارستان امام رضا.ع. اعزام شدم
تمامی اهداف از پیش بینی شده به
تصرف رزمندکان درآمد .
و اینچنین قلب امام .ره. شاد شد .
بله عزیزان من ....طبق اظهارات روحانیون
و آیتالله مشکینی.ره.
آنشب مورد لطف خداوند و حضرت عباس.ع. قرار گرفتیم
و هر بار از آنشب که سخن بی میان میآید کسی نمیتواند به صراحت بگوید که چه اتفاقی افتاد
واقعا آنشب ما پرواز کردیم ...چون ندانستیم آن همه راه مانده بود چگونه
در یک زمان بسیار کوتاهی نوک قله قرار گرفتیم ...که بعدا از اسرای عراقی نقل شده بود ..که در حال دفاع بودیم ایرانیها وسط قله زمین گیر شده بودند
اما به ناگه آنها رو بالای سر خود دیدیم
یاد و خاطره آنهمه رشادت و شجاعت و ایثار و گذشت و ایمان بخدا که بی نظیر
بوده و هست ...گرامی باد
برای شادی ارواح طیبه آن شهیدان لب تشنه ...برمحمد وآل محمد صلوات
اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
پایدار و راسخ و استوار و سلامت باشید .
اللهم الرزقنا توفیق شهادت فی سبیلک
#خاطرات_رزمنده_دفاع_مقدس
#گردان_کمیل_هنوز_هم_زنده_ست