#خاطرات_شهدا
🔮 شهادتت عقب میفته
🌸 اوایل امسال با تعدادی از رفقا من جمله سید ابراهیم رفته بودیم برای شناسایی
قبل از عملیات منطقه درعا حین برگشت با توجه به فصل بهار و کشتزارهای گسترده تو منطقه حاشیه راه بوته های بلندی که انتهای ساقه هاشون خارهای توپی شکل گرفته (اندازه گردو) رشد کرده بود و من را وسوسه می که با پوتین بزنم زیرشون....😌
بلاخره شروع کردم اوليش و با پوتینم هدف گرفتم و با دورخیزی محکم زدم زیرش که بعد از کنده شدن و به هوا پرتاب شد......با خودم گفتم عجب کیفی داد... 😂😂
بعد شروع کردم دومی..... سومی.... تا اینکه سید ابراهیم صدام کرد ابو علییییی
گفتم جانم؟
با همون لحن شیرین و قشنگش گفت قربونت بشم آخه اينا هم موجود زنده هستن همین کار باعث ميشه شهادتت به عقب بیفته😔
بعد از این حرفش کلی تو فکر رفتم و گفتم بابا سید تا کجاهاشو میبینه و نفهميدم کی رسیدیم مقر و فهمیدم تا سيب نرسه از درخت نمیفته بله من و امثال من هنوز کال هستیم و لايق نشدیم😔😭
شهدا گاهی نگاهی😭😭
"" شادی روح شهدا صلوات ""
🌹 شهید مدافع حرم سیدمصطفی صدرزاده
🌷#خـاطـرات_شـــهـــدا
پرسید ناهارچی داریم مادر؟!
مادر گفتبا قالی پلوبا ماهی !
باخندهرو کرد به مادرشگفت
"ماامروز این ماهیا رو میخوریم
و یه روزی این ماهیا ما رو..."
چند وقت بعد تو
عملیاتوالفجر ۸
داخل اروندرود گم شد🌊
و دیگر مادرش لببه ماهی نزد ...
🌷#شهیدغلامرضاآلویی
🌸شادی روح پاک این شهید عزیز صلوات🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره ای از لاتی که ۴ روزه متحول شد و ....
#سپاه
#ماه_رجب
#خاطرات_شهدا
#امام_زمان
#عمار۱۱۰
#ختم_واقعه
🥀🇮🇷🕊🌹🕊🇮🇷🥀
#خاطرات_شهدا
همراه با
#هادی_دلها
#شهید_والامقام
#ابراهیم_هادی
با موتور به سمت میدان آزادی میرفتیم که ابراهیم را برای عزیمت بسوی جبهه به ترمینال غرب برسانیم.
در راه یک ماشین مدل بالا از کنار ما رد شد و خانمی که کنار راننده نشسته بود و حجاب درستی نداشت، نگاهی به ابراهیم انداخت و حرف زشتی زد.
ابراهیم گفت: "سریع برو دنبالش" و من هم با سرعت به سمت ماشین رفتم. بعد اشاره کردیم بیا بغل ، با خودم گفتم: "این دفعه دیگه یه دعوای حسابی رو میبینم" اتومبیل کنار خیابان ایستاد. ماهم کنار درب راننده ایستادیم. منتظر برخورد ابراهیم بودم اما او همینطور که روی موتور نشسته بود با راننده سلام و احوالپرسی گرمی کرد.
راننده که تیپ ظاهری ما و برخورد خانمش رو دیده بود، توقع چنین سلام و علیکی نداشت. بعد از جواب سلام به ابراهیم گفت: "چی شده آقا؟"
ابراهیم گفت: "من خیلی معذرت میخوام، خانم شما فحش بدی به من و همه ریش دارها داد. میخوام بدونم که..."
راننده که توقع چنین برخورد خوبی رو نداشت. حرف ابراهیم رو قطع کرد و گفت: "خانم بنده غلط کرد، بیجا کرد"
ابراهیم گفت: "نه آقا اینطوری صحبت نکن. من فقط میخوام بدونم حقی از ایشون گردن بنده است، یا من کار نادرستی کردم که با من اینطور برخورد کردن!".
راننده که فکر نمیکرد ما اینگونه برخورد کنیم پیاده شد . صورت ابراهیم رو بوسید و گفت: "نه دوست عزیز شما هیچ خطائی نکردی ما اشتباه کردیم. خیلی هم شرمندهایم" و بعد از کلی معذرت خواهی از ما جدا شد.
این رفتارها و برخوردهای ابراهیم آن هم در آن مقطع زمانی خیلی برای ما عجیب بود ولی با این کارها راه درست برخورد کردن با مردم را به دوستان نشان میداد.
🌹 #سالروز_شهادت🕊
#گردان_کمیل_هنوز_هم_زنده_ست
اولین شهید روحانی مدافع حرم
شهید محمد مهدی مالامیری
ایشان بسیار پاک و صادق بودند. پیش از آن که طلبه شود، طبق حدیث قدسی همیشه با وضو بود. مادرش که از سادات جلیله حسینی است، همیشه می گفت: محمد مهدی آن قدر خوب است که آخر شهید می شود.
شهید خود نیز عاشق جهاد و شهادت بود و پیش از ازدواج، برای جنگ با اسرائیل عازم لبنان شده بود ، ولی در نیمه راه مجبور به بازگشت شد.
هرچند بخش قابل توجهی از زندگی ایشان به مطالعه و غور در مباحث علمی اختصاص یافته بود اما فعالیت های تبلیغی را از تا هنگام شهادت به عنوان تکلیف و وظیفه شرعی بی هیچ بهانه و توجیهی انجام می داد.
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
#هم_افزایی_شهدایی
#خاطرات_شهدا
#شهید_محمد_مهدی_مالامیری
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
#خاطرات_شهدا 🥀 (نماز شب)🥀
اومد بهم گفت : " میشہ ساعت 4 صبح بیدارم ڪنی تا داروهام رو بخورم ؟ "
ساعت 4 صبح بیدارش ڪردم ،
تشڪر ڪرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون ...
بیست الی بیست و پنج دقیقہ گذشت ، اما نیومد ...
نگرانش شدم ؛
رفتم دنبالش و دیدم یہ قبر ڪنده و توش نماز شب می خونہ و زار زار گریہ می ڪنہ !
بهش گفتم :
" مرد حسابی تو ڪه منو نصف جون ڪردی !
می خواستی نماز شب بخونی چرا بہ دروغ گفتی مریضم و می خوام داروهام رو بخورم ؟! "
برگشت و گفت :
" خدا شاهده من مریضم ،
چشمای من مریضہ ، دلم مریضہ ،
من 16 سالمہ !
چشام مریضہ ! چون توی این 16 سال امام زمان عج رو ندیده ...
دلم مریضہ ! بعد از 16 سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار ڪنم ...
گوشام مریضہ ! هنوز نتونستم یہ صدای الهی بشنوم ... "
✍ « ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻬﯿﺪ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻟﺰﻣﺎﻧﯽ »🕊🌿🌺
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#التماس_دعای_فرج 🥀
#شهدادستهایمرابگیرید.
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
#خاطرات_شهدا
مجالس مختلفی که با هم میرفتیم اصرار میکرد ساده برگزار شود.
اگر میوهای قیمتش یک مقدار بالاتر بود، نمیخورد! به ما هم میگفت: بچهها سعی کنید خودتون رو به سادهزیستی عادت بدید. غذاها و میوههایی رو بخورید که مردم عادی هم به اونها دسترسی آسان داشته باشن.
شادی روح شهید علی محمد صباغزاده صلوات
#مدیون_شهدا_هستیم
#گردان_کمیل_هنوز_هم_زنده_ست
#خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
🔻با شخصی درباره حق الناس صحبت کرده بود، آن شخص به او گفت که تا آن لحظه هیچ حق الناسی نکرده.مصطفی به او گفت:مطمئنی که تا حالا حق الناس نکردی؟ او اطمینان خاطر داشت...دوباره از او پرسید:حق الناس فقط این است که مال مردم را نخوری و مردم رو اذیت نکنی و...آن شخص همچنان اطمینان
داشت که هیچ حق الناسی بر گردنش
نیست.
💠مصطفی ادامه داد: اما یک حق الناس به گردن توست.نه تنها تو بلکه به گردن من هم هست آن شخص تعجب کرد و پرسید که چه
حق الناسی است که به او و خودش
مرتبط است؟! مصطفی در جوابش گفت:
حق الناس یعنی بخاطرگناه من و تویک نفر دیگر نتواند امام زمانش را ببیند! حق الناس یعنی با هر گناه من و توچندین روز ظهور #امام_زمان (عج) به تعویق می افتد و ما حق کسانی که گناه نمیکنند تا امامشان زودتر ظهور کند را زیر پا میگذاریم.
🌷#شهید_سید_مصطفی_موسوی🌷
#مدیون_شهدا_هستیم
#گردان_کمیل_هنوز_هم_زنده_ست
#خاطرات_شهدا 💌
برای خرید سر عقد رفته بودیم
موقع پرو لباس مجلسیم یواشکی بهم گفت:
«هنوز نامحرمیم!
تا بپسندی برمیگردم.»
رفت و با سینی آب هویچ بستنی برگشت
برای همه خریده بود جز خودش.
گفت خودم میل ندارم.
وقتی خیلی اصرار کردیم مادرش لو داد که روزه گرفته است.
ازش پرسیدم: « حالا چرا امروز؟😳»
گفت: «میخواستم گرهی تو کارمون نیفته و راحت بهت برسم»
#نقل_از_همسر_شهید
#شهید_محسن_حججی🌷
هدیه به ارواح طیبه همه شهدا فاتحه وصلوات
#از_شهدا_بیاموزیم ❣
#مدیون_شهدا_هستیم
#گردان_کمیل_هنوز_هم_زنده_ست
#خاطرات_شهدا📋
روز13دیماهبود.
صبحمنتلویزیونروبازکردمخبرشهادت
سردارسلیمانی روزیرنویسمیکردن....
خیلیشوکهشدم😢
داشتمگریهمیکردمکهامیراومدتواتاق
وگفت:مامانچراغصهمیخوری !!
شهیدشدنلیاقتمیخواد♥️
وهرکسیهملایقایناسمنیست:)
#شهید_امیر_سلیمانی 🦋
#مدیون_شهدا_هستیم
شهــدا همــان پــرستــوهـاے آسمــانے هستنــد ❤️🕊
#خاطرات_شهدا📋
امیࢪ عاشق اهل بیت بود مخصوصا
ارادت خاصی هم به امام حسین؏ داشت...🥲
ماه محࢪم ڪه میشد با دوستاش با پولایے که
با کار کردن خودشون به دست آوࢪده بودن
شربت و نذࢪے هایی رو پخش میکردن✨
امیر ارادت خاصی هم به نازدانه اربابش
حضࢪت رقیه س داشت🔗
وقتی ناراحت بودم یا مشکلی پیش میومد
امیر میگفت مامان هر مشڪلی دارے
متوسل شو به حضرت رقیه س
حتما مشکلت حل میشه.💖
خیلی دلش دریایی و آروم بود....🌊
#شهید_امیر_سلیمانی 🦋
#مدیون_شهدا_هستیم
شهــدا همــان پــرستــوهـاے آسمــانے هستنــد ❤️🕊
💌#خاطرات_شهدا🌷
سه بار برایش
درجه تشویقی آمد، نگرفت.
تهِ دلش این بود که
کار برای خدا این حرف ها را ندارد.
بیهیچادعایی میگفت:
اگر برای همهٔ بچههای لشکر، تشویقی آمد،
چشــم، من هم میگیرم...!
#شهید_محمود_رادمهر🌹🌱
#مدیون_شهدا_هستیم
🌷 #خاطرات_شهدا🌷
#كفاره_گناهان_يك_ماه_شهيد_باكرى!!
🌷شهردار ارومیه که بود، دو هزار و هشت صد تومان حقوق می گرفت. یک روز بهم گفت: « بیا این ماه هر چى خرجی داریم، رو کاغذ بنویسیم، تا اگه آخرش چیزی اضافه اومد بدیم به یه فقیر.»
🌷....همه چی را نوشتم؛ از واکس کفش گرفته تا گوشت و نان و تخم مرغ. آخر ماه که حساب کردیم، شد دو هزار و ششصد و پنجاه تومان.
🌷بقیه ی پول را داد لوازم التحریر خرید، داد به یکی از کسانی که شناسایی کرده بود و می دانست محتاجند. گفت: «اینم کفاره ی گناهای این ماهمون.»
راوى: همسر گرامی شهيد مهدى باكرى
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌷
#خـــاطرات_شهدا
شهیدی که اولین پل بشکهای در دوران جنگ تحمیلی ساخت
مرتضی شادلو در پاییز ۱۳۶۱ به همراه جهادگران ستاد پشتیبانی استان سمنان برای تشکیل ستاد پشتیبانی حمزه، سیدالشهدا(ع) در مناطق عملیاتی شمال غرب کردستان و آذربایجان غربی عازم شد. این گروه پس از جابه جایی، در اولین فرصت با توجه به شرایط سخت زمستانی و وجود برف و یخبندان، به احداث دژ و جادهای بین صائین دژ و بوکان پرداختند. با تلاش شبانه روزی وی و دیگر برادران ایثارگر جهادسازندگی پس از سالیان دراز، اولین پل بشکهای بر رودخانه نصب و همچنین عملیات احداث جادهی ۴۰ کیلومتری صائین دژ بوکان نیز همزمان آغاز شد....
#شهیدمرتضی_شادلو
📕 سردار کوهستان
#حجاب
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
#خاطرات_شهدا 🥀 (نماز شب)🥀
اومد بهم گفت : " میشہ ساعت 4 صبح بیدارم ڪنی تا داروهام رو بخورم ؟ "
ساعت 4 صبح بیدارش ڪردم ،
تشڪر ڪرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون ...
بیست الی بیست و پنج دقیقہ گذشت ، اما نیومد ...
نگرانش شدم ؛
رفتم دنبالش و دیدم یہ قبر ڪنده و توش نماز شب می خونہ و زار زار گریہ می ڪنہ !
بهش گفتم :
" مرد حسابی تو ڪه منو نصف جون ڪردی !
می خواستی نماز شب بخونی چرا بہ دروغ گفتی مریضم و می خوام داروهام رو بخورم ؟! "
برگشت و گفت :
" خدا شاهده من مریضم ،
چشمای من مریضہ ، دلم مریضہ ،
من 16 سالمہ !
چشام مریضہ ! چون توی این 16 سال امام زمان عج رو ندیده ...
دلم مریضہ ! بعد از 16 سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار ڪنم ...
گوشام مریضہ ! هنوز نتونستم یہ صدای الهی بشنوم ... "
✍ « ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻬﯿﺪ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻟﺰﻣﺎﻧﯽ »🕊🌿🌺
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#التماس_دعای_فرج 🥀
#شهدادستهایمرابگیرید.
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
@shahidnasrinafzall
📨#خاطرات_شهدا
🟢شهید مدافعحرم #محمدرضا_بیات
🔷آخرین نگــــاه در وداع آخــــر
🎙راوے: پدر شهید
💚يادم نمیرود كه بهمن۱۳۹۴ اصرارهای محمدرضا شدت گرفت. میگفت بابا بگذار من بروم اما دلم راضی نمیشد و میگفتم نه. عراق زياد میرفت و با وجود آنكه به مناطق جنگی هم اعزام میشد، اما من مشكلی نداشتم.
💙اينبار كه به من گفت میخواهد سوريه برود، نگران شدم. مخالفتم به همان دليل عاطفه پدر و پسری بود اما آنقدر گفت تا اينكه بالاخره به سراغ نقطه ضعفم رفت و واقعهی عاشورا را تعريف كرد.
💚گفت آيا روز عاشورا امام حسين علیهالسلام جلوی حضرت علیاكبر علیهالسلام را گرفت؟ همهاش میترسيدم من را در منگنه اين واقعه بگذارد که گذاشت. ديگر نتوانستم جلويش را بگيرم. رفت و من فقط زمانِ رفتنش همان كاری را كردم كه امامحسين علیهالسلام كرد.
💙وقتی رفت، از پشت، قد و بالايش را سير برانداز كردم. دوستش تعريف میكرد كه محمدرضا در سوریه به او گفته بود «وقتِ خداحافظی برنگشتم پدرم را نگاه كنم تا مبادا چشمم به چشمش بيفتد و علاقهی بینمان اجازه ندهد که به سوریه بروم!»
@shahidnasrinafzall