eitaa logo
شهیده نسرین افضل
537 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
4.2هزار ویدیو
9 فایل
شهیده نسرین افضل پیوسته دعای حضرت امیر (علیه السلام) را بر لب زمزمه می کرد: « الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب. »
مشاهده در ایتا
دانلود
مقام معظم رهبری: 📌 این چهره پارسا و پرهیزكار [آیت الله حاج سید عبدالحسین دستغیب] در بهترین بخش از عمر پربركتش بی‌اعتنا به زخارف دنیوی همت و نیروی خود را در راه استقرار حاكمیت الله صرف كرد و به یاد خدا دلخوش بود كه «الا بذكر الله تطمئن القلوب». چهره معظّم و دوست داشتنی این مرد خدا محبوب‌ترین چهره در میان مردم فارس و مورد احترام عمیق مردم در سراسر ایران بود.۱۳۶۰/۰۹/۲۰. , جلوه بارز یقین برای شهید دستغیب اینکه نان جو و روغن زیتون بخورد و هفته‌‎ای یکبار هم بیشتر گوشت نخورد، خیلی زحمت دارد. دائما مواظب نفس خود بود که با مومنان سرکشی نکند... در اثر تبعیت و قوی شدن روح تقوا، دو چیز در این شهید فوق‏‌العاده شد؛ یکی یقین و دیگری توکل. یقین به خداوند تبارک و تعالی که دائما حاضر و بیناست و در این مسئله ایشان بر معاصرین خودشان بسیار امتیاز داشتند. یعنی برای یقین هر قدر درجه قائل بشویم، خدا ایشان را موفق به آن درجه کرده بود که این یقین رو به تزاید برود، لذا در بیشتر مجالس ایشان سخن از خدا و ائمه اطهار بوده است... شاید بنده بتوانم ادعا کنم مجلسی با ایشان نداشتم الا آنکه راجع به یقین و خدا و معارف اهل بیت(ع) در آن سخن به میان آید، و گاهی در یک روز دو مرتبه  با ایشان تلاقی داشتیم، در هر دو مرتبه آیه و یا کلمه و روایتی راجع به یقین برای سخن گفتن و شدت تذکر پیش می‌آوردند... این شهید بزرگوار در یقین به خداوند در عصر خودشان و در استان فارس منحصر بودند و آثار این یقین بود که مردم با جان و دل ایشان را دوست می‏‌داشتند، آثار یقین بود که ریشه حقیقی اسلام را پیدا کردند و از همان روز اول به حضرت آیت‌‏الله العظمی خمینی نهایت علاقه را پیدا کردند و از جان و دل مروج ایشان شدند... این شهید بزرگوار می‌‏‌فرمود که آقای خمینی سیرهای خودش را تمام کرده و فعلا از طرف حضرت احدیت و حضرت ولی عصر(عج) به اصلاح جامعه و مسلمین بالاخص اصلاح ایرانیان مامور است... شهید دستغیب، خالص و به تمام معنی مبلغ امام خمینی (ره) بود و این تبلیغ را موجب ترقی خودشان می‏دانست. گرایش ایشان نسبت به حضرت امام خمینی بیشتر بر مقدار مردم عادی بود، یعنی ایشان را علاوه بر اجتهاد و مرجع تقلید بودن، ولی کامل خداوند می‏‌دانستند... راوی: آیت‌الله نجابت از دوستان شهید دستغیب 🌷....مسافرين گرامی پرواز شماره ی ۳۹۵ به مقصد جده، هرچه سريع تر به هواپيما سوار شوند. هواپيما آمده حرکت می باشد. برای آخرين بار هم اعلام کرد، اما مگه می تونست سوار بشه؟. ساعت حرکت هواپيما با اذان ظهر مطابق شده بود. عمره مهم تر بود يا نماز اول وقت؟!... بالاخره تصميم گرفت. بی خيال بليط و تمام زحمت هایی که کشيده بود شد. رفت نمازخونه و نمازش رو خوند. بعد از نماز، به سالن فرودگاه اومد تا به شهرش برگرده. بلندگو اعلام کرد: با عرض پوزش از تأخير در پرواز شماره ۳۹۵، نقص فنی پيش آمده برطرف شده است. مسافرين هرچه سريع تر به هواپيما سوار شوند. لبخند زنان خدا رو شکر کرد و سوار هواپيما شد. چند سال بعد توی محراب عبادتش، شهيدش کردن... شهید آیت اللّه دستغیب: مواظب باشید گرگ ها شما را از رهبر الهی جدا نکنند و شما را گروه گروه نکنند و شما را طعمه خودشان قرار ندهند... 🌷"گفتم ما که رو به قبله نیستیم تازه پسر جون بدنت پاک نیست و لباست هم که نجسه... گفت حالا همین نماز را می خونیم تا بعد ببینیم چی میشه و ساکت شد... گفتم نماز عصر را هم که خوندی. گفت بله. گفتم خب صبر می کردی زخمت را ببندند و بعد لباست را عوض می کردی آن وقت نماز می خوندی. گفت: معلوم نیست چقدر دیگه تو این دنیا باشم فعلا همین نماز را خوندم رد و قبولش هم, با خدا... بعدها شهید دستغیب گفته بود که حاضرم یک جا ثواب هفتاد سال نمازهای واجب و نوافل و روزه ها و تهجدها و شب زنده داری هایم را بدهم به آن رزمنده.... و در عوض ثواب آن دو رکعت نمازی را که در میدان جنگ بدون وضو و پشت به قبله با لباس خونی و بدن نجس خوانده است را از او بگیرم..." کتاب زندگی به سبک شهدا, ناصر کاوه خاطراتی از شهید محراب, شهید سید عبدالحسین دستغیب *📝 نماز ، نماز ، نماز* *مادر بزرگ شهید ‎جهاد مغنیه میگفت:* *مدت طولانی بعد شهادتش* *اومد به خوابم* - *بهش گفتم:چرا دیر کردی؟* *منتظرت بودم!* - *گفت: طول کشید تا از بازرسی ها* *رد شدیم.* - *گفتم :چه بازرسی؟!* - *گفت:بیشتر از همه سر* *بازرسی ‎نماز وایستادیم...* *بیشتر از هم* *درباره نمازصبح میپرسیدن*‼️ ⛔ *رفیق! نماز ، حتی با شهید هم شوخی ندارد آیت‌الله عبدالحسین دستغیب(ره) سالگرد عروج سومین شهید محراب
شب جمعه بود. آقا دعای کمیل را در مسجد جامع خواندند و برگشتند. بعد از شام جلو تلوزیون نشسته بودند. تلویزیون دعای کمیل همان شب آقا را پخش کرد. از اول تا آخر دعا با صدای خودشان، گریه کردند! معمولاً شب ها ساعت ۲ برای تهجد بیدار می شدند. خواب بدی دیدم. از خواب بیدار شدم. ناگهان آقا هم از خواب پریدند. دست به پیشانی کشیدند و گفتند: لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم . انا لله و انا الیه راجعون. صبح با دست به سینه مبارک زدند و به آسمان اشاره کردند! معنی اش را نفهمیدم. قبل از ظهر رو به من گفتند: شما دیگه تنها شدی! گفتم آقا قطره تان را بخورید. با خنده گفت دیگر قطره برای من اثر ندارد! بعد هم گفت خداحافظ. چند دقیقه بعد آقا رفتند. من هم آماده می شدم بروم که صدای انفجاری از بیرون خانه آمد... فهمیدم آقا داشت وداع می کرد و من متوجه نبودم. شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب کتاب زندگی به سبک شهدا, ناصر کاوه منبع: ستارگان فارس