💔
● وقتی این جسم #بی_سر را در منطقه عملیاتی پیدا کردند در جیبش کاغذی را یافتند که در آن نوشته بود: بی سر و سامان تو ام یاحسین♡:)
#خاطراتی_از_شهدا 🌱
#مدیون_شهدا_هستیم
💔
بهترین جواب در محبت به حضرت زهرا (س)
اواخر جنگ بود. آمد سراغم که روی سینه اش بنویسم «یا زهرا (سلاماللهعلیها)» و پشت پیراهنش «می روم تا انتقام سیلی زهرا (س) بگیرم.»
روزی که قطعنامه پذیرفته شد، میگفت: «مگر می شود وعده حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) عملی نشود. خودش به من وعده شهادت در این جنگ را داده است.»
بعد از قبول قطع نامه برای دفع تجاوز صدام، به شلمچه اعزام شدند. کنار خاکریز برای بچه ها صحبت می کرد که «اسم حضرت زهرا را بدون «سلام الله علیها» بر زبان نرانید» ترکش خمپاره ای شد قاصد حضرت زهرا (س).
راوی: هم رزم شهید
📚خط عاشقی
#شهید_صادق_اعلایی
انتشار به مناسبت ایام #فاطمیه
#مدیون_شهدا_هستیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ امروز سالروز شهادت کسی است که محافظ #کاباره میامی بود و #شراب_خوار
+ شهید شاهرخ ضرغام مشهور به حر انقلاب
🇮🇷#مدیون_شهدا_هستیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپی به یادگار مانده از شهید شاهرخ ضرغام
🌱 #حر_انقلاب
🌷 او در ۱۷ آذر ۵۹ (اوایل جنگ) در جبهه آبادان به آرزوی خود رسید و مفقودالاثر شد...
┄┅☫🇮🇷 الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها 🤲🏻
#مدیون_شهدا_هستیم
☀️نحوه شهادت هفت تن از اعضای خانواده حجه الاسلام مرحوم #سیدمحمدعلی_بهشتی
👇
☀️در زمان جنگ پدرم برای فراهم کردن شرایط سکونت راهی قم شده بود. در این مدت مادرم وسایل خانه را بسته بندی میکرد. به جهت اینکه من تازه ازدواج کرده بودم و همچنین در آزمون استخدامی آموزش و پرورش قبول شده بودم، بنابراین تصمیم گرفتم در اسلام آباد بمانم. مادرم در آن زمان 39 ساله بود و در تمام شرایط سخت و دشوار پدرم را همراهی میکرد. با وجود اینکه پزشکان به مادرم توصیه کرده بودند در یک منطقه آب و هوای خشک زندگی کند تا رماتیسمش بهبود یابد، مادرم میگفت هر چه امام راحل و پدرت بگویند من قبول دارم. اگر امام (ره) به پدرت ابلاغ کند که در اسلام آباد بماند، من نیز میپذیرم. در آن دوران پدرم کمکهای خیرین را جمع آوری کرده و بین خانوادههای نیازمند اسلام آباد تقسیم میکرد. به جهت اینکه به ایام مهر ماه نزدیک میشدیم، 30 شهریور ماه با پدرم تماس گرفتم و کسب اجازه کردم تا کمکها را میان خیرین تقسیم کنم. با موافقت پدرم روز بعد به همراه خادم مسجد شروع به بستهبندی کمکهای مردمی کردم. بسته بندی کالا تا پیش از ظهر به اتمام نرسید. آن روز منزل خانواده همسرم دعوت بودم. پیش از حرکت به منزل آنها به خانه مادرم رفتم. آنها منتظر آمدن مادربزرگم از بروجرد بودند.
☀️پیش از وقوع آن حادثه، سه مرتبه خبری مبنی بر این حادثه بر سر زبانها آمد ولی هیچ یک از ما متوجه نشدیم. ابتدا استخاره پدرم بود که در آن شهادت آمده بود. دوم سخن مادرم و سوم بصیرت برادرم در خصوص شهادت. سه عاملی بود که میخواست به ما بفهماند که حادثهای رخ خواهد داد.
دقایقی بعد از خوردن ناهار به دفتر برگشتم. رادیو در دفتر مسجد روشن بود. پیامی مبنی بر تجاوزات عراق و پاسخ قطعی ما در خصوص بمبارانهای عراق اعلام شد. یکی از اهالی محل در همین حین وارد مسجد شد و از من خواست تا از طریق بلندگو به مردم اعلام کنم که عراق حمله کرده است و آماده باشند. از انجام این عمل سر باز زدم و گفتم که این امر باعث رعب و وحشت میان مردم میشود. آن فرد با شنیدن پاسخ من از مسجد خارج شد.
☀️دقایقی بعد با شنیدن صدای هواپیما از دفتر مسجد خارج شدم. هواپیماها به قدری به زمین نزدیک شده بودند که برگهای درخت توت بر روی زمین ریخت و شیشهها شکست. در آن لحظه گمان کردم که هواپیماهای ایرانی هستند که به سمت عراق میروند اما وقتی که چترهایی از هواپیما به سمت زمین پرتاب شد، یقین یافتم که این هواپیماهای عراقی است. در همین حین موج یک انفجار من را پرتاب کرد. از زمین که بلند شدم، صورتم پر از خون بود. صورتم را داخل حوض آب کردم. آب رنگ خون گرفت. میخواستم به خانه پدرم که به فاصله 10 متری از مسجد بود برای پانسمان بروم که ناگهان دیدم خانه پدرم فرو ریخته است. به سمت آنجا دویدم. خواهرم با آوار به پایین میآمد که دست او را گرفتم و به بیرون کشیدم. وسط خیابان هر کسی که در حال عبور بود، ترکش خورده بود. یک نفر دست و سرش قطع شده و در حال سوختن تکان میخورد. همچون تنه درخت، سوخته و سیاه شده بود.
هفت نفر از اعضای خانوادهام اعم از مادرم، داماد، نوه، سه برادر و مادرم بزرگم در زیر آوار مانده بودند. از یک تیرآهن گرفتم و خودم را به بالای ساختمان کشیدم. آجرچینهای اتاق باقی مانده بود. پایم را که روی اولین آجر گذاشتم، ساختمان فرو ریخت و من حدود فاصله ۹ متر به زمین سقوط کردم. بر اثر پرتاب، از حال رفتم. وقتی چشم باز کردم، روی میز در داروخانه بودم. فکرم را که متمرکز کردم، متوجه شدم چه حادثهای رخ داده است.
☀️بعدها برایم روایت کردند که بعد از سقوطم از ساختمان، من را همراه با شهدا به بیمارستان منتقل کردند. مسئول داروخانه بیمارستان که یکی از دوستان مسجدیام بود، متوجه میشود که من نفس دارم. من را به داروخانه برد و سرم میزند. سرم را از دستم باز کردم و به سمت خانهمان رفتم. با لودر آوارها را برداشتیم و پیکرها را پیدا کردیم. مادرم را در حالی پیدا کردیم که سه برادرم را در آغوش گرفته و تیرآهن از پهلوی سمت راستش وارد شده و از سمت دیگر خارج شده بود. اهالی محل شب حادثه طی تماس تلفنی با دفتر آیت الله گلپایگانی میگویند که نارنجکی به منزل ما پرتاب شده است. پدرم آن زمان در قم مسئول مسجد امام المهدی (عج) شده بود. وی زمانی به منزل رسید که ما پیکرها را از ساختمان خارج کرده بودیم. پدرم در آن لحظه با دیدن منزل و پیکر هفت تن از اعضای خانوادهاش رو به قبله ایستاد و گفت: 👈
«هو المالک و نحن المملوک».
☀️پیکرها را برای تشییع و خاکسپاری به بروجرد منتقل کردیم. در این حادثه بیشترین ضربه را خواهرم خورد زیرا علاوه بر اعضای خانوادهاش، فرزند و همسرش نیز شهید شدند.
#کتاب_خاطرات_دردناک #ناصرکاوه
راوی: پسر خانواده #سیدمحمدرضابهشتی
#سالگردشهادت
🌷معبر زالواب با شهید میرزایی چند شب رفتیم باز نمیشد. آمدیم داخل سنگر اتفاقی جلال در سنگر ما بود، با
با مهدی میرزایی از خط آمدیم و خسته و مانده، جان راه رفتن نداشتیم...
گفتم: جلال گیر کردیم چیکار کنیم؟
جلال خیلی طبیعی گفت:
#صلوات بفرستید...
گفتم: چی میگی؟
گفت: #صلوات بفرستید...
گفتم: جلال راه باز نمیشه! #صلوات بفرستیم؟!...
مهدی را بیدار کردم. گفتم: مهدی بلند شو چرا گرفتی خوابیدی؟
راست میگه! ما #صلوات نفرستادیم بلند شو دوباره بزنیم به خط...
شب مجدد رفتیم حدود ساعت ۲ رسیدیم...
دیدم عراقیها با فانوس آمدهاند داخل معبر و میدان مین و دارند برمیگردند ۷، ۸ نفری بودند...
گفتم: به آقا مرتضی قربانی خبر دهیم که معبر زالو آب هم باز شد...
وقتی که جلال میگفت:
#صلوات بفرست کار تمام بود.
راهی که چندین شب باز نشده بود آن شب باز شد...
📚 منبع : کتاب شهد فروش ناداستان شگفت انگیز شهید سعدالله شهد فروش (جلال صلواتی ) صفحات ١٢۴ و ١٢۵
🇮🇷شادی روح تمام شهدا بخصوص شهید سعدالله (جلال ) شهد فروش صلواتی هدیه بفرمائید. 🇮🇷
🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
420.9K
#ویس_مداحی | #مهدی_رسولی
پای یک خط تعالیم تو بانو والله
عمر صد مرجع تقلید به سر می آید
#فوقالعادهزیبا👌
enc_16719991205442427692849.mp3
4.91M
شیرینترین روزایِ زندگیمو ازم گرفتن...
#فاطمیه
#نماز_شب
♨️نمازشب در سیره شهدا
💠توصیههای شهید مجتبی کلاهدوزان به همسرش؛
🔸هر وقت خواستی توی زندگیت نذر کنی ، نذر کن ده شب نماز شب بخونی.
🔸یکی دیگه هم اینکه سحرخیز باش
بچه ها رو هم از همین الان عادت بده به سحرخیزی و نماز شب.
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
حی علی الصلاة
اقامه جماعت برای رسیدن اهداف عالی است.
اذان صبح به افق تهران
التماس دعای فرج و شهادت
#کانال_کمیل
🌹 ابراهـیم را دیدم که با عصـای زیر بغـل، در کوچه راه میرفت. چند دفعه ای به آسمـان نگاه کرد و سـرش را پایین انداخت.!
پرسیدم: «آقــا ابـرام! چـی شـده!؟»
اول جواب نمیداد، اما با اصرار من گفت:
«هر روز تا این موقع حداقل یکی از بندگان خــدا به ما مراجعه میکرد و هـر طـور شده مشکلش را حـل میکردیم.
امروز از صبح تا حالا کسی به من مراجعه نکرده؛ میترسم کـاری کرده باشم که خــدا توفیق خدمت را ازمن گرفته باشد!..
#مدیون_شهدا_هستیم
#دلانه✨
•••
کسی که عشـــــق به شـــــهـــــادت داشته باشد؛
قطعا با غسل شهادت از خانه بیرون میرود،
و کسی که با غسل شهادت بیرون رود
نگاه به #نامحرم نمیکند،
چون دنبال لقاءاللّٰه است
و شهید به وجه اللّٰه
نظر میکند!♥️
+حاجحسینیکتا
•••
#دلانه ،، #خودسازی
#برمدارمعرفت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
# سربند یازهرا
"میدونید فاطمیه رو کیا تو کشور رونق دادن⁉️
"۲۰۰هزار شهید، شهید شده در ایام فاطمیه جنگ
"حالا می فهمم چرا دعوا سر سربند یا فاطمه بود
شادی روح شهدا صلوات 🌷🌹🌷
اللهم صلی علی محمد و آله محمد و عجل فرجهم
#مدیون_شهدا_هستیم
🥀🥀🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 تا حالا می گفتیم شهدا شرمنده ایم
🔻ولی با دیدن این فیلم بعید می دانم فردای قیامت بتوانیم پاسخ این یک نفر را هم بدهیم.
🔻این مستندها باید دیده شوند تا همگان بدانند چه زجرهایی کشیده شده است.
#مدیون_شهدا_هستیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهمانهای مادر سادات 💚 در فاطمیه🏴
#یادشهداکمترازشهادتنیست
#مدیون_شهدا_هستیم
🍁🍂
🌹او رود جنون بود کہ دریا مےشد
با بیرق آفتـاب بر پا مےشد
🌹پـرواز اگر نبود، معلوم نبود
این مرد چگونہ در زمین جا مےشد
#شهید_مصطفی_زال_نژاد
#شهید_جبهه_مقاومت
#مدیون_شهدا_هستیم
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#چفیه
وقتی پیکرشراداخل قبرگذاشتم، ازطرف همسرمعززش گفتندمحمودرضا سفارش کرده چفیه ای که ازآقا گرفته بااو دفن شود!
جاخوردم نمی دانستم ازآقاچفیه گرفته، رفتندچفیه راازداخل ماشین آوردند، مانده بودم باپیکرش چه بگویم!
همیشه درارادت به آقا(مقام معظم رهبری) خودم رابالاتر می دانستم، چفیه راکه روی پیکرش گذاشتم فهمیدم به گرد پایش هم نرسیده ام!
دراین چندوقت،یادم هست یکبارچندسال پیش گفت شیعیان دربعضی کشورها بدون وضو تصویر آقارا مس نمی کنند وگفت مااینجا ازشیعیان عقب افتاده ایم.
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#مدیون_شهدا_هستیم
#سالروز_ولادت....... 🌸🌸🎉🎉🌸🌸
🦋🦋🦋