eitaa logo
شهیده نسرین افضل
572 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
9 فایل
شهیده نسرین افضل پیوسته دعای حضرت امیر (علیه السلام) را بر لب زمزمه می کرد: « الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب. » ادمین خانم هادی دلها : @HADiDelhaO00
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 خدا رحمت کند تو را که پرفایده و کم هزینه بودی گاهی ۳ راننده برای حاج قاسم عوض میکردیم. راننده‌ها خسته میشدند، اما او همچنان میدوید و کار میکرد. خودش میگفت:«از ابتدای صبح که هنوز هوا تاریک است از خانه بیرون می‌آیم و شب وقتی به خانه برمیگردم که بچه‌ها خوابند و نمیتوانم آن‌ها را ببینم.» آخرین بار، ۳ روز قبل از شهادتش به کرمان آمد. سه‌شنبه، کرمان بود. چهارشنبه رفت تهران. پنجشنبه در لبنان و سوریه بود و سحرگاه جمعه، در عراق به شهادت رسید. اینقدر پرکار بود! یکی از دوستان به او گفته بود:«اینقدر ندو اینقدر خودت را خسته و اذیت نکن» در جوابش گفته‌بود:«من اگر ندوم نیروهایم راه نمیروند. من باید بدوم تا نیروهایم راه بروند» میگفتند در آخرین جلسه‌ای که پنجشنبه در سوریه برگزار کرد، از ساعت ۸ صبح شروع کرده بود و به غیر از زمان محدود نماز و ناهار تا ساعت ۳ بعدازظهر برایشان صحبت کرده ‌بود. تاکید کرده ‌بود:«همه بنویسند. هرچه می‌گویم، بنویسید. منشور ۵ سال آینده را دارم برایتان می‌گویم.» حاج قاسم گفت و نیرو‌ها نوشتند؛ از برنامه تک‌تک گروه‌های مقاومت در پنج سال بعد، از شیوه تعامل با همدیگر و... بعد از جلسه سوریه برای دیدار با سیدحسن نصرالله به لبنان رفت و بعد از آن هم پرواز به سمت عراق و ترور و شهادت... آخرین دست‌نوشته‌اش، همانی بود که در آن نوشته‌بود:«خداوندا مرا پاکیزه بپذیر. خداوندا عاشق دیدارتم...» @shahidnasrinafzall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌷 ازبازارردمیشدیم... خانم‌بۍ‌حجابۍ‌رادید! سرش‌راپائین‌انداخت‌وگفت‌... خواهرم‌جلو؎امام‌رضاحجابت‌رو رعایت‌ڪن! باآرنج‌زدم‌به‌پھلوش‌((: مارومیگیرن‌تاحدمرگ‌میزنن‌ها.. ڪوتاه‌بیانبود... میگفت‌...آدم‌بایدامربه‌معروف‌ونھی‌ ازمنڪرش،سرجاش‌باشه... خونِ‌ماڪه‌رنگۍتراز‌خونِ‌ امام‌حسین‌نیست!🖐🏼 🕊🌷 | @shahidnasrinafzall
🌷ما در مواجهه با مرگ، رسیدن به شهادت و بزرگی را، انتخاب کرده‌ایم...🌷 @shahidnasrinafzall
: اگر می خواستیم که نهایتاً خود را با پسندِ غرب و غرب زدگان بسنجیم، دیگر چه داعیه ای برای انقلاب کردن وجود داشت؟ @shahidnasrinafzall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیده نسرین افضل
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• #شهیده_نسرین_افضل مَسی! طوری نیست، می‌خوای من امروز مد
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• داوطلب‌ها داد که بخوانند. من خیلی با شور و احساس خواندم. دست آخر دو نفر انتخاب شدند که یکی شان خودم بودم. برای اجرای برنامه‌هایشان نیروی متعهد و مطمئن کم داشتند. چهارشنبه ۷ مرداد ۶۰/۵/۷ عصر با خواهر بارغن و مریم و معصومه برای ضبط رادیویی برنامه ی صدای پاسدار که ما مسئولیت اش را پذیرفته بودیم، به روابط عمومی رفتیم. همان موقع دختر کُردی به ما پناهنده شد و طاهره او را به آسایشگاه آورد. وقتی برگشتیم، زن معاون فرماندار شهرستان مهاباد و خانم سوادکوهی منزل ما بودند. به اصرار ما شام ماندند. بچه‌ها همگی بلند شدند و اُملت و تخم مرغ آب پز درست کردیم و سر سفره با دوربین نسرین و بقیه عکس گرفتیم. پنجشنبه ۸ مرداد ۶۰/۵/۸ به مدرسه رفتیم و برگشتیم. بچه‌ها به خاطر دختر پناهنده، شب کشیک دادند که بعضی‌ها مخالف بودند و بعضی‌ها موافق. یکی _ دو شب به خاطر اعتراض برادران کشیک ندادیم؛ ولی صلاح دیدیم آن شب را کشیک بدهیم. اتفاقاً آن شب برادرها خسته بودند و استثنا سر کشیک خوابشان برد. ما هم گفتیم: _ خواستیم با کشیک شماها را امتحان کنیم! جمعه ۶۰/۵/۹ صبح از خواب بیدار شدیم و برادر محمدیان برگه‌هایی را که متحان گرفته بود از معلم‌ها و حدود ۶۰ برگه بود، آورد و من و نسرین نشستیم درست کردیم. فکر کنم از مباحث عقیدتی از معلم‌ها امتحان گرفتند و سوالات مسابقه ی به قلم: فریبا طالش پور ناشر: انتشارات فاتحان کپی ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• کتاب خوانی هم بود. عصر همراه بقیه به سد مهاباد رفتیم. شنبه ۶۰/۵/۱۰ روز عید فطر. اول رفتیم حمام و غسل کردیم. بعد همگی رفتیم سپاه پیش خواهر اعظم و میهمان او شدیم. البته خواهران تهرانی و کرمانی هم بودند. ناهار ماکارونی پخت و بعد هم چای و هندوانه خوردیم. دوشنبه ۶۰/۵/۱۲ اینجا که یک روز بعد از عید فطر هم مدارس رسم است که تعطیل باشد و همه جا تعطیل عمومی بود. قرار بود طبق هفته ی قبل، برنامه را بدهیم مسئول رادیو و تلویزیون برادر انوش تا ببیند خوب است یا بد؟ قابل پخش هست یا نیست که این کار انجام شد و برنامه را تایید کردند. سه‌شنبه ۶۰/۵/۱۳ رفتیم مدرسه و شب برادر یاوری بعد از نماز جماعت چند فیلم در نمازخانه نشان داد. بچه‌ها تَماته پلو (استانبولی) برای سحر پختند؛ چون قرار شد روزه قرضی‌ها را بگیریم. چهارشنبه ۶۰/۵/۱۴ طبق معمول هفته ی قبل، می‌بایست برنامه را برای عصر آماده می‌کردیم و همچنین تمرین هم می‌کردیم و عصر ادامه دارد.. به قلم: فریبا طالش پور ناشر: انتشارات فاتحان کپی ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃
سلام‌خدا برشهیدان و امام‌شهیدان🙏🌹 @shahidnasrinafzall
خدایا به آبروی شهیدان عنایتی کن🙏 ما هم مثل شهدا زندگی کنیم و با شهدا محشور بشیم🙏🤲❤️ @shahidnasrinafzall