فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برام هیچ حسی شبیه تو نیست ❤️
#حاج_قاسم
@shahidnasrinafzall
💔 خدا رحمت کند تو را که پرفایده و کم هزینه بودی
گاهی ۳ راننده برای حاج قاسم عوض میکردیم. رانندهها خسته میشدند، اما او همچنان میدوید و کار میکرد. خودش میگفت:«از ابتدای صبح که هنوز هوا تاریک است از خانه بیرون میآیم و شب وقتی به خانه برمیگردم که بچهها خوابند و نمیتوانم آنها را ببینم.»
آخرین بار، ۳ روز قبل از شهادتش به کرمان آمد. سهشنبه، کرمان بود. چهارشنبه رفت تهران. پنجشنبه در لبنان و سوریه بود و سحرگاه جمعه، در عراق به شهادت رسید.
اینقدر پرکار بود!
یکی از دوستان به او گفته بود:«اینقدر ندو اینقدر خودت را خسته و اذیت نکن»
در جوابش گفتهبود:«من اگر ندوم نیروهایم راه نمیروند. من باید بدوم تا نیروهایم راه بروند»
میگفتند در آخرین جلسهای که پنجشنبه در سوریه برگزار کرد، از ساعت ۸ صبح شروع کرده بود و به غیر از زمان محدود نماز و ناهار تا ساعت ۳ بعدازظهر برایشان صحبت کرده بود. تاکید کرده بود:«همه بنویسند. هرچه میگویم، بنویسید. منشور ۵ سال آینده را دارم برایتان میگویم.» حاج قاسم گفت و نیروها نوشتند؛ از برنامه تکتک گروههای مقاومت در پنج سال بعد، از شیوه تعامل با همدیگر و... بعد از جلسه سوریه برای دیدار با سیدحسن نصرالله به لبنان رفت و بعد از آن هم پرواز به سمت عراق و ترور و شهادت...
آخرین دستنوشتهاش، همانی بود که در آن نوشتهبود:«خداوندا مرا پاکیزه بپذیر. خداوندا عاشق دیدارتم...»
#حاج_قاسم
#ماه_رجب
@shahidnasrinafzall
🕊🌷
ازبازارردمیشدیم...
خانمبۍحجابۍرادید!
سرشراپائینانداختوگفت...
خواهرمجلو؎امامرضاحجابترو
رعایتڪن!
باآرنجزدمبهپھلوش((:
مارومیگیرنتاحدمرگمیزننها..
ڪوتاهبیانبود...
میگفت...آدمبایدامربهمعروفونھی
ازمنڪرش،سرجاشباشه...
خونِماڪهرنگۍترازخونِ
امامحسیننیست!🖐🏼
🕊🌷
#شهید | #محسن_حججی
@shahidnasrinafzall
🌷ما در مواجهه با مرگ،
رسیدن به شهادت و بزرگی را،
انتخاب کردهایم...🌷
@shahidnasrinafzall
#شهید_مرتضی_آوینی:
اگر می خواستیم که نهایتاً خود را با پسندِ غرب و غرب زدگان بسنجیم، دیگر چه داعیه ای برای انقلاب کردن وجود داشت؟
@shahidnasrinafzall
شهیده نسرین افضل
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• #شهیده_نسرین_افضل مَسی! طوری نیست، میخوای من امروز مد
•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب دختری با روسری آبی |•
#شهیده_نسرین_افضل
داوطلبها داد که بخوانند. من خیلی با شور و احساس خواندم. دست آخر دو نفر انتخاب شدند که یکی شان خودم بودم. برای اجرای برنامههایشان نیروی متعهد و مطمئن کم داشتند.
چهارشنبه ۷ مرداد ۶۰/۵/۷
عصر با خواهر بارغن و مریم و معصومه برای ضبط رادیویی برنامه ی صدای پاسدار که ما مسئولیت اش را پذیرفته بودیم، به روابط عمومی رفتیم.
همان موقع دختر کُردی به ما پناهنده شد و طاهره او را به آسایشگاه آورد. وقتی برگشتیم، زن معاون فرماندار شهرستان مهاباد و خانم سوادکوهی منزل ما بودند.
به اصرار ما شام ماندند. بچهها همگی بلند شدند و اُملت و تخم مرغ آب پز درست کردیم و سر سفره با دوربین نسرین و بقیه عکس گرفتیم.
پنجشنبه ۸ مرداد ۶۰/۵/۸ به مدرسه رفتیم و برگشتیم. بچهها به خاطر دختر پناهنده، شب کشیک دادند که بعضیها مخالف بودند و بعضیها موافق. یکی _ دو شب به خاطر اعتراض برادران کشیک ندادیم؛ ولی صلاح دیدیم آن شب را کشیک بدهیم.
اتفاقاً آن شب برادرها خسته بودند و استثنا سر کشیک خوابشان برد. ما هم گفتیم:
_ خواستیم با کشیک شماها را امتحان کنیم!
جمعه ۶۰/۵/۹ صبح از خواب بیدار شدیم و برادر محمدیان برگههایی را که متحان گرفته بود از معلمها و حدود ۶۰ برگه بود، آورد و من و نسرین نشستیم درست کردیم.
فکر کنم از مباحث عقیدتی از معلمها امتحان گرفتند و سوالات مسابقه ی
#کتاب_دختری_با_روسری_آبی
به قلم: فریبا طالش پور
ناشر: انتشارات فاتحان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
کپی ممنوع!!!!🚫
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃
•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب دختری با روسری آبی |•
#شهیده_نسرین_افضل
کتاب خوانی هم بود.
عصر همراه بقیه به سد مهاباد رفتیم.
شنبه ۶۰/۵/۱۰ روز عید فطر. اول رفتیم حمام و غسل کردیم.
بعد همگی رفتیم سپاه پیش خواهر اعظم و میهمان او شدیم. البته خواهران تهرانی و کرمانی هم بودند. ناهار ماکارونی پخت و بعد هم چای و هندوانه خوردیم.
دوشنبه ۶۰/۵/۱۲ اینجا که یک روز بعد از عید فطر هم مدارس رسم است که تعطیل باشد و همه جا تعطیل عمومی بود.
قرار بود طبق هفته ی قبل، برنامه را بدهیم مسئول رادیو و تلویزیون برادر انوش تا ببیند خوب است یا بد؟ قابل پخش هست یا نیست که این کار انجام شد و برنامه را تایید کردند.
سهشنبه ۶۰/۵/۱۳ رفتیم مدرسه و شب برادر یاوری بعد از نماز جماعت چند فیلم در نمازخانه نشان داد.
بچهها تَماته پلو (استانبولی) برای سحر پختند؛ چون قرار شد روزه قرضیها را بگیریم.
چهارشنبه ۶۰/۵/۱۴ طبق معمول هفته ی قبل، میبایست برنامه را برای عصر آماده میکردیم و همچنین تمرین هم میکردیم و عصر
ادامه دارد..
#کتاب_دختری_با_روسری_آبی
به قلم: فریبا طالش پور
ناشر: انتشارات فاتحان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
کپی ممنوع!!!!🚫
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃
خدایا به آبروی شهیدان عنایتی کن🙏
ما هم مثل شهدا زندگی کنیم و با شهدا محشور بشیم🙏🤲❤️
@shahidnasrinafzall