12.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
{﷽}
سلام بر آنانی که اَول
از ســیم خاردار نفس گذشتند
و بعد از سیم خار دار دشـمن
#سلامبـرشهدا✋
#صبحتونشهدایی🥰
#مدیون_شهدا_هستیم
14.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادر شهید معماریان پاش شکسته میشه تو خواب میبینه فرزند شهیدش یه شال سبز از حرم امام حسین علیه السلام میاره میبنده به پای مادر و پاش خوب میشه
جالبه مادر که از خواب بیدار میشوند شال سبز هنوز روی پاش بسته هست و الآن هم در اختیار مادر شهید هست
شهدا حی و حاضر هستند
#مدیون_شهدا_هستیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم رب الشهدا
دلم تنگ شده
برا اینجا نوشتن از شهدا …
فقط همین
در گمنامی هم مشترکیم
تو پلاکت را گم کرده ای و من هویتم را …
ای شهید گمنام ..
#وعده ما ۲۶اذر تشییع وتدفین شهید خوشنام روستای طزره#
چـــــ🖤ـــــادر
حـجابت ارزشش با خون #شهید برابرے میـڪند
مواظبشـ باش خواهرم ✋.
خواهرمــ سرمـ رفتـ
روسریـت نرود
جان شمـا و جان حـجابــ زهرایے❤.
دعای خیر مادر پشتوانه ی زندگیات خواهرم🌹
#بانو_بهشتی🍀
#چادر
#عفاف
#حجاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 اینجا لبنان است و شیر بچههای حزبالله اینگونه با توسل به اهل بیت(ع) و مادر سادات،
برای مقابله با کودککشهای صهیونیستی مهیا میشوند و برات شهادت میگیرند.
🎙 با نفس گرم مداح لبنانی
حاج حسین خیرالدین
#شباب_المقاومة
🔹 تک پسـر بود. خانه ی بزرگی فروختند پولش را ریختند به حساب مسعود تا دیگر جبــهه نرود. کارخـانه بزند و خودش مدیر شود.
🔸 بار آخـری که رفت؛ توی وسـایلش یک چک سفید امضـا گذاشته بود با یک نامـه؛ نوشتـه بود: «برگشـتی در کـار نیست! این چک روگذاشتم تا بعد از من برای استفاده از پولی که ریختین توی حسابم، به مشکل بر نخورید.»
🌷 دوبـاره مهمـات را گذاشت روی شـانهاش. یکی از دوستانش، دل از دستش رفت؛ صدا زد: «مسعود بس است!»نگاهش کرد؛ اما سرش را که برگـرداند، تیــر خـورد تـوی ســرش.
🌹 فقط گفت: «یــا حســین ع»
و همانجـا افتـاد.
📚 تک پسـر
/ نسیبه استکی
#شهید_مسعود_
#آخوندی
#مدیون_شهدا_هستیم
🔷 شهید آوینی: «تاریخ جهان در حقیقت تاریخ فعلیت یافتن و ظهور ماهیت حقیقی انسان است و جهاد اصغر، یا مبارزه بیرونی، جلوه همان مبارزهای است که او در درون خویش با شیطان دارد و همچنان که اگر درون خود را به شیطان واگذارد ظلمات کفر و شرک بر سراسر وجودش غلبه خواهد یافت، در واقعیت خارج نیز اگر مبارزه ای نباشد سراسر کره زمین به حاکمیت شیاطین انس و جن در خواهد آمد، و مگر اینچنین نشده است؟»
🔸منبع: کتاب «رستاخیز جان»، مقاله «منشور تجدید اهل هنر»
#نماز_شب
💠 استاد فیاض بخش:
🔸نماز شب، مصداق "ذکر کثیر" است.
انسان وقتی در نیمه های شب بلند می شود اگر همسرش هم اهل #نماز_شب است و حالا خواب مانده است، او را هم بیدار کند.
🔸در روایات متعددی توصیه شده است که انسان به تنهایی به نماز شب برنخیزد، بلکه خانواده اش را هم ـ البته اگر علاقمند هستند ـ بیدار کند.
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
حی علی الصلاة
هرلحظه ممکن است تیری، ترکشی اصابت کند ولی مگر در قنوتشان جز شهادت را طالبند.
اذان صبح به افق تهران
التماس دعای فرج و شهادت
#کانال_کمیل
هر چه می کشیم ...
و هر چه که بر سرمان می آید ...
از نافرمانی خداست ... !
و همه ریشه در عدم رعایت
حلال و حرام خدا دارد ...
#شهید_حسین_خرازی
#صبحتون_شهدایی
#مدیون_شهدا_هستیم
❗️ بسیار جالب و خواندنی ❗️
🌹 شهیدی که خبر شهادتش را اهل بیت(ع) به مادرش دادند . 🌹
🌷دهه هفتادی بود و بزرگ شده کانادا، در دل فرهنگ غرب؛ اما پرواز را نمی توان از مرغ باغ ملکوت دریغ کرد!
🌷 شهید حمزه علی یاسین، رزمنده ۲۰ ساله حزب الله لبنان که در سوم مرداد ۹۳، در دفاع از حرم عمه امام زمان(عج)، در سوریه به شهادت رسید .................🌹
❗️مادرش ابتدا مخالف حضورش در جبهه بود، به همین خاطر بعد از شهادتش، فرماندهان حزبالله نمی دانستند چطور خبر شهادت پسر را به مادر برسانند. ❗️
🌷 وقتی درِ خانه شهید رسیدند، در کمال تعجب دیدند بر دیوارهای خانه پارچه مشکی نصب شده، در حالی که هنوز آن خبر مهم اعلام نشده بود !
🌷در زدند و مادر حمزه در خانه را باز کرد، نوع تعارف او نشان داد انگار از همه چیز با خبر است.
❗️ تعجب فرماندهان زیاد طول نکشید، مادر شهید بعد از پذیرایی از میهمانان، با آرامش تمام گفت: «دیشب در رویای صادقانهای دیدم که ؛
🌷 وجود نازنین پنج تن آل عبا🌷
وارد منزلم شدند و درست همین جایی که شما نشستهاید، نشستند و به من بشارت دادند و گفتند فرزندت در راه ما اهل بیت(ع) به شهادت رسیده و امروز خبرش خواهد رسید❗️
🌷شهید_حمزه_علی_یاسین🌷
🚩 فدایی عمه جان امام زمان
#مدیون_شهدا_هستیم
✍چشمِ روشن میدهد از کف دلِ بیتاب را صفحه آیینه بال و پر شود سیماب را...
🔸چهره هایی که نور از آنها می تراود نوری که شعاعش تمام عالم را در بر می گیرد و مرا در فراخور زمان و مکان با خود حل می نماید تا یادم بماند شهید نور است نوری که هیچگاه پایان نمی باید و مرا هم در برگرفته است...
🌹شهید مرتضی بشارتی...
🌹شهید حمیدرضا حسابی مقدم...
🌹شهید حسینعلی عالی...
🔹شهید مرتضی بشارتی در آخرین مرخصی اش یک شب دیر وقت به خانه برگشت...
🔸وقتی مادر علّت را پرسید او گفت رفته بودم به دیدار شهید عالی کنار قبرش دراز کشیده بودم و قول و قرارمون رو یاد آوری می کردم...
🔹آخه ما قرار گذاشته بودیم که هرکی زودتر شهید بشه شفاعت دیگری رو هم بکنه و من برای گلایه سر مزار حسین رفتم تا باهاش حرف بزنم...
🔸خوابم برد و تو خواب دیدم که قبر شهید عالی شکافته شد و حسین با خوشحالی منو بغل کرد و گفت که مرتضی جان چرا ناراحتی من اصلاً تو رو فراموش نکردم یه جای خوبی برای تو اینجاست و من منتظرم که تو هم بیای...
#مدیون_شهدا_هستیم
25.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍روایتی از بوی عطر بدن شهید سید احمد پلارک...
(راوی آقای سید هادی کسایی زاده)
💢گلزار شهدای تهران💢
🥀شادی روح پر فتوحش صلوات
🌹شهید سید احمد پلارک🌹
معروف به (شهید عطری)
💐هرکس به شهدا توسل کند به بن بست نمی خورد
#مدیون_شهدا_هستیم
اگر میخواهید توی عملیات موفّق باشید و فاطمة زهرا «سلام الله» شب عملیات به فریادتان برسد نماز شب را ترک نکنید.
ما از نظر نظامی در برابر عراقیها چیزی نیستم پس همین نماز شبها و توسّل به ائمه علیه السلام است که ما را پیروز میکند.
هرچه داریم از فاطمة زهرا سلام الله داریم...
#شهید_حاج_مجید_زینلی
#مدیون_شهدا_هستیم
پس از عروج ملکوتی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹#شهیدحاج_ابراهیم_همت، شبی فرزند کوچکش مریض می شود و در تب شدیدی می سوزد همراه با گلودردی سخت. هرچه همسر #شهید می خواهد بچه را دکتر ببرد می بیند همه به او می گویند فردا مراجعه کنید.
شب به منزل می آید ولی بچه سخت بی قراری می کند. مادر هرکاری می کند مانند پاشوری و گذاشتن کیسه ی یخ روی پیشانی بچه هیچ کدام افاقه نمی کند و بچه شروع می کند به هذیان گویی، گریه کردن و بهانه ی پدر را گرفتن.
در نیمه ی شب، همسر#شهید، طاقت خود را از دست می دهد و درحالت خستگی شدید و خواب و بیداری شروع می کند با حاج همت درد دل کردن و می گوید: حاج همت! مگر نمی گویند که #شهدا زنده اند؟ من این همه شب و روز بچه ها را نگه داشتم یک شب هم تو بیا و از این بچه پرستاری کن!
همین طوری که بالای سر بچه نشسته بود خوابش می برد و در خواب می بیند #شهید آمده به خانه و به او می گوید: چرا این قدر ناراحتی؟ خیلی خوب چند ساعت هم من بچه را نگه می دارم. می نشیند کنار خانم و بستر بچه. بچه اش را بغل گرفته و ناز و نوازش می کند. مادر در حال تماشای این صحنه ی شیرین است که ناگهان بچه می گوید: مامان! پاشو من حالم خوب شده است، الآن بابا این جا بود. وقتی همسر #شهید به خود می آید چیزی نمی بیند ولی بوی عطر خاصی فضای اتاق را عطر آگین نموده است.
#شادی_روح_پاکش_صلوات
«کرامات #شهدا/ مهدی شیخ الاسلامی/ ج۱/ ص99
#مدیون_شهدا_هستیم
#یا_فاطمہ_زهرا_س♥️
همہ مدیون تو هستند #الهے_مـادر
سایہاٺ ڪم نشود ازسر این نوڪرها
من از این سوختنٺ پاے علے فهمیدم
فاطمہ هسٺ فقط یاور #بےیاورها
#امام_زمان عج
#ایام_فاطمیه
#الـسلامعلیڪیاصدیقهالشهیده
#الـسلامعلیڪیاامیرالمؤمنینع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📆 ۲۰ آذر ۱۳۷۵ -سالگرد شهادت آزاده جیرفتی محمد شهسواری (از استان کرمان) — هم او که در زیر شلاق و تازیانه دشمن بعثی فریاد میزد: مرگ بر صدام، ضد اسلام!
🎥 👆 تصاویر شهدا و اسرای دربند ارتش صدام
زمستان ۱۳۶۳
عملیات بدر
#مدیون_شهدا_هستیم
قسمتی از داستان زندگی، #بی_بی_سکینه
🅾 خاطرات مادر یکی از نیروهای شهید سلیمانی که قابل تامل است👇
✅ "خدا در هر عصری حجتی دارد که با او به انسان احتجاج می کند"
🌷من سختی زیاد کشیدم تا تنها پسرم بزرگ شد.هم مادر خانه بودم هم مرد خانه! شوهرم و دخترم سه ساله ام مریض بودند و هردو در یک سال مردند. در کل شهر کرمان کسی را نداشتیم من بودم همین یک پسر، به نام علی!
میرفتم سر کوره آجرپزی و بعد از ظهرها که از سرکار برمی گشتم توان راه رفتن نداشتم و از خستگی از خدا می خواستم جان مرا هم بگیرد! 👈 حتی گاهی زندگی چنان سخت می شد که زیر باران و برف، گدایی هم می کردم. علی که کوچک بود نمی گذاشتم بفهمد چه کار می کنم با خودم می گفتم این بچه گناهی ندارد و غصه می خورد.
شب می گفت مامان!
#چرا_پاهایت_تاول_زده؟
می گفتم چیزی نیست بخاطر سرماست، مادر !
وقتی هیچ پولی نداشتم با یک نان سر می کردیم و گاهی یک نان را هم سه قسمت می کردیم تا در طول سه روز بخوریم.
علی که بزرگ شد با اینکه در یک خانه خرابه زندگی می کردیم می گفت "مامان خدا داره ما رو امتحان می کنه باید صبر کنیم و شکر کنیم!"
یک دست لباس داشت که وقتی می شستم تو سرما بدون لباس می ایستاد تا لباسش خشک شود می گفتم: مادر سردت نیست؟
می گفت نه، کدوم سرما ؟!
وقتی که می رفتم سر کار برای این که حتی همسایه ها هم نفهمند چیزی نداریم که بخوریم قابلمه ای آب می گذاشت سر گاز تا جوش بیاید و قل بزند تا اگر همسایه ای آمد و چیزی آورد بگوید: نه! ببین مادر من غذا درست کرده برایمان! کوچک بود هنوز یه روز که چیزی برای خوردن نداشتیم گفت: مادر! برویم نان بگیریم؟
با سرافکندگی گفتم مادر صاحب کار هنوز پول کارم را نداده است . گفت طوری نیست دیشب یک دانه خرما خوردم می توانم تحمل کنم...
اون روز مستاصل آمدم در خیابان و رو کردم به خدا و گفتم خدایا🙌 امروز یک لقمه نان گیر من می آید؟😰 برگشتم خانه دیدم نزدیک درب خانه یک کیسه نان هست برداشتم آوردم داخل... علی بعد از چند دقیقه آمد گفت؛ مادر بیا بخوریم... گفتم نگاه کردی تو کیسه چی بود؟ گفت خدا همین را برایم فرستاده!
خودم رفتم پای کیسه دیدم نان ها از کپک سبز شده بودند! علی یک مقدارش را شسته بود و نشسته بود به خوردن ...
#علی_که_بزرگ_شد_جنگ_شد.
علی میرفت در کارهای پشت جبهه کمک می کرد تا به چشم حاج قاسم، که فرمانده لشکر کرمان بود بیاد، آنقدر رفت و آمد تا حاج قاسم او را با خودش به جبهه برد و شد جزو فرماندهان محوری #لشکر_ثار الله شد و بعدها هم #علی_شهید_شد...
بعد شهادت علی کسی را نداشتم.. حاج قاسم برایم پسر شد، از سوریه زنگ می زد می گفت صدایت را شنیدم 👈 خستگیم رفع شد مادر ! صدایت را شنیدم ارامش پیدا کردم مادر !
یک شب ساعت ۲ نصفه شب تلفن خانه زنگ زد با ناراحتی گفتم کیست این وقت شب زنگ می زند؟ برداشتم، گفت: منم قاسم، قاسم سلیمانی!؟ دلم تنگ شده برایت، از کربلا زنگ می زنم، به جایت زیارت کردم، برایت چه سوعاتی بیاورم؟ حاج قاسم همیشه می گفت: ما افتخار می کنیم بی بی سکینه از ماست! مادری که در عالم یک فرزند داشت و هیچ قوم و اقوامی نداشت و ندارد! زن زحمت کشیده سیه چرده پر از معنویتی که امروز افتخار شهر ماست او مادر شهید ماست که با کار در کوره های خشت مالی او را بزرگ کرد...
🌷حالا اما بی بی سکینه در کنار دو پسرش خوابیده است... 👈 علی که در جوانی به یاد روزهای گرسنگی کیسه به دوش می گذاشت و درب خانه های نیازمندان می رفت و در جبهه مجاهدت حق بر علیه باطل به شهادت رسید امروز مزارش حاجت ها می دهد...
و قاسم پسر دیگرش که از ۷۰ ملیت دنیا زائر دارد و آرامش قلب بی بی سکینه است...
بی بی اگر چه در این دنیا کسی را نداشت و ندارد ولی آنجا👇
#مادر_لشکری_از_شهیدان_راه_خداست....
#کناب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
🌷هدیه به روح بی بی #سکینه_پاکزاد_عباسی و فرزند شهیدش سردار #شهید_علی_شفیعی فرمانده محور لشکر ثارالله و #شهیدحاج قاسم_سلیمانی رحمت الله علیهم بخوانید فاتحه ای همراه با صلوات
🔻🔻🔻🔻🔻🔻
حاج قاسم همه زندگی اش برکت بود
همراهان او هم مانند علی شفیعی
هرکدام یک افتخاری برای کشور بودند
ماجرای فوق را بخوانیم نظام ما با خون اینگونه شهیدان آبیاری شده 👈قدر این نظام و ولایت فقیه و.. را بدانیم و خطاب به همه هستم، از خودم تا همه مسئولین و همه مردم از بالا تا پایین و از دارا و ندار 👈 اگر خیانت، دزدی، اختلاس، گرانفروشی، احتکار، کم فروشی، کم کاری، پارتی بازی، رشوه گرفتن و.... انجام دهیم 👈 پا روی این خونها گذاشته و باید در آن دنیا و در مقابل خدا و انبیاء و ائمه معصومین و شهدا، جوابگو باشیم، در ضمن در این دنیا هم خدا ما را رسوا خواهد کرد
اللهم صل علی محمد و آل محمد
#شهید_سردار_علی_شفیعی
:
علی در سال۱۳۴۵ در شهر کرمان به دنیا آمد. او که پدر را به خاطر ابتلا به بیماری سرطان از دست داده بود، در تامین مایحتاج خانواده کمک حال مادر بود. وقتی که یازدهسال داشت، کم و بیش در فعالیتهای انقلابی علیه رژیم ستم شاهی پهلوی شرکت میکرد. سال۱۳۵۷ فعالیتهای خود را با ورود به بسیج مسجد گسترشداد. با شروع جنگ تحمیلی پا به جبهه گذاشت و درسال۱۳۶۲ وارد سپاه شد تا علاوه بر حضور در عرصهی جنگ در فعالیتهای سیاسی_مذهبی ازجمله در گروه امر به معروف و نهی از منکر شهر کرمان هم شرکت داشته باشد. حضور درجنگ با آن سن کم و بروز خصلتهای بارزی چون مدیریت، تدبیر، اخلاص و عاشق بودن، توانست او را خیلی زود یکی از فرماندهان کند. در عملیات بدر، والفجر۸، کربلای۴، شرکت فعال و نقشآفرین داشت. سرانجام نیز در ۴دی۱۳۶۵ و در عملیات کربلای۴، درون محور عملیاتی جزیرهی امالرصاص براثر برخورد ترکش خمپاره به فیض شهادت رسید.
🌷همسر شهیدنقل نی کند که: اوایل ازدواج مان بود. یک شب از صدای دلنشین قرآن بیدارشدم. نور کم سویی به چشمم خورد. از خودم پرسیدم این نور از کجاست؟ بعد از مدتی متوجهشدم از چراغ قوهای است که علی روشنکردهبود تا نماز شب بخواند. چراغ بزرگتری را روشن نکرده بود که مبادا من از خواب بیدارشوم. علی خیلی به من احترام میگذاشت...
قسمتی از وصیتنامه شهید علی شفیعی
خدایا شاهد باش به ظاهر در تنهایی زیستم و تو را بهترین دوستها و عشقها و اعمالها یافتم. پس مرا به سوی خودت فراخوان و بدان که از تمامی مظاهر جاری بریدم تا به تو بپیوندم. خدایا من خواهان شهادت هستم ولی نه به این معنا که از زندگی فرارکنم. خدایا عمریست پیشانی را بر درگاهت بر روی خاک گزاردهام پس در حقم لطفی بفرما. خدایا این دستها عمری در خانه تو را زدهاست. خدایا این چشمها بهانه تو را میگیرد و بیاختیار اشک میریزد. خدایا این خون که در رگهای من میچرخد همهاش به شوق توست. خدایا این زبان همچون لایههای ترک خورده زلالی باران تو را لهله میزند. پس خدایا با من آن کن که مرحمت و لطف وجود توست ای مهربانترین مهربان.
کتاب کشکول خاطرات دفاع مقدس، ناصرکاوه
#مدیون_شهدا_هستیم