فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📆 ۲۰ آذر ۱۳۷۵ -سالگرد شهادت آزاده جیرفتی محمد شهسواری (از استان کرمان) — هم او که در زیر شلاق و تازیانه دشمن بعثی فریاد میزد: مرگ بر صدام، ضد اسلام!
🎥 👆 تصاویر شهدا و اسرای دربند ارتش صدام
زمستان ۱۳۶۳
عملیات بدر
#مدیون_شهدا_هستیم
قسمتی از داستان زندگی، #بی_بی_سکینه
🅾 خاطرات مادر یکی از نیروهای شهید سلیمانی که قابل تامل است👇
✅ "خدا در هر عصری حجتی دارد که با او به انسان احتجاج می کند"
🌷من سختی زیاد کشیدم تا تنها پسرم بزرگ شد.هم مادر خانه بودم هم مرد خانه! شوهرم و دخترم سه ساله ام مریض بودند و هردو در یک سال مردند. در کل شهر کرمان کسی را نداشتیم من بودم همین یک پسر، به نام علی!
میرفتم سر کوره آجرپزی و بعد از ظهرها که از سرکار برمی گشتم توان راه رفتن نداشتم و از خستگی از خدا می خواستم جان مرا هم بگیرد! 👈 حتی گاهی زندگی چنان سخت می شد که زیر باران و برف، گدایی هم می کردم. علی که کوچک بود نمی گذاشتم بفهمد چه کار می کنم با خودم می گفتم این بچه گناهی ندارد و غصه می خورد.
شب می گفت مامان!
#چرا_پاهایت_تاول_زده؟
می گفتم چیزی نیست بخاطر سرماست، مادر !
وقتی هیچ پولی نداشتم با یک نان سر می کردیم و گاهی یک نان را هم سه قسمت می کردیم تا در طول سه روز بخوریم.
علی که بزرگ شد با اینکه در یک خانه خرابه زندگی می کردیم می گفت "مامان خدا داره ما رو امتحان می کنه باید صبر کنیم و شکر کنیم!"
یک دست لباس داشت که وقتی می شستم تو سرما بدون لباس می ایستاد تا لباسش خشک شود می گفتم: مادر سردت نیست؟
می گفت نه، کدوم سرما ؟!
وقتی که می رفتم سر کار برای این که حتی همسایه ها هم نفهمند چیزی نداریم که بخوریم قابلمه ای آب می گذاشت سر گاز تا جوش بیاید و قل بزند تا اگر همسایه ای آمد و چیزی آورد بگوید: نه! ببین مادر من غذا درست کرده برایمان! کوچک بود هنوز یه روز که چیزی برای خوردن نداشتیم گفت: مادر! برویم نان بگیریم؟
با سرافکندگی گفتم مادر صاحب کار هنوز پول کارم را نداده است . گفت طوری نیست دیشب یک دانه خرما خوردم می توانم تحمل کنم...
اون روز مستاصل آمدم در خیابان و رو کردم به خدا و گفتم خدایا🙌 امروز یک لقمه نان گیر من می آید؟😰 برگشتم خانه دیدم نزدیک درب خانه یک کیسه نان هست برداشتم آوردم داخل... علی بعد از چند دقیقه آمد گفت؛ مادر بیا بخوریم... گفتم نگاه کردی تو کیسه چی بود؟ گفت خدا همین را برایم فرستاده!
خودم رفتم پای کیسه دیدم نان ها از کپک سبز شده بودند! علی یک مقدارش را شسته بود و نشسته بود به خوردن ...
#علی_که_بزرگ_شد_جنگ_شد.
علی میرفت در کارهای پشت جبهه کمک می کرد تا به چشم حاج قاسم، که فرمانده لشکر کرمان بود بیاد، آنقدر رفت و آمد تا حاج قاسم او را با خودش به جبهه برد و شد جزو فرماندهان محوری #لشکر_ثار الله شد و بعدها هم #علی_شهید_شد...
بعد شهادت علی کسی را نداشتم.. حاج قاسم برایم پسر شد، از سوریه زنگ می زد می گفت صدایت را شنیدم 👈 خستگیم رفع شد مادر ! صدایت را شنیدم ارامش پیدا کردم مادر !
یک شب ساعت ۲ نصفه شب تلفن خانه زنگ زد با ناراحتی گفتم کیست این وقت شب زنگ می زند؟ برداشتم، گفت: منم قاسم، قاسم سلیمانی!؟ دلم تنگ شده برایت، از کربلا زنگ می زنم، به جایت زیارت کردم، برایت چه سوعاتی بیاورم؟ حاج قاسم همیشه می گفت: ما افتخار می کنیم بی بی سکینه از ماست! مادری که در عالم یک فرزند داشت و هیچ قوم و اقوامی نداشت و ندارد! زن زحمت کشیده سیه چرده پر از معنویتی که امروز افتخار شهر ماست او مادر شهید ماست که با کار در کوره های خشت مالی او را بزرگ کرد...
🌷حالا اما بی بی سکینه در کنار دو پسرش خوابیده است... 👈 علی که در جوانی به یاد روزهای گرسنگی کیسه به دوش می گذاشت و درب خانه های نیازمندان می رفت و در جبهه مجاهدت حق بر علیه باطل به شهادت رسید امروز مزارش حاجت ها می دهد...
و قاسم پسر دیگرش که از ۷۰ ملیت دنیا زائر دارد و آرامش قلب بی بی سکینه است...
بی بی اگر چه در این دنیا کسی را نداشت و ندارد ولی آنجا👇
#مادر_لشکری_از_شهیدان_راه_خداست....
#کناب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
🌷هدیه به روح بی بی #سکینه_پاکزاد_عباسی و فرزند شهیدش سردار #شهید_علی_شفیعی فرمانده محور لشکر ثارالله و #شهیدحاج قاسم_سلیمانی رحمت الله علیهم بخوانید فاتحه ای همراه با صلوات
🔻🔻🔻🔻🔻🔻
حاج قاسم همه زندگی اش برکت بود
همراهان او هم مانند علی شفیعی
هرکدام یک افتخاری برای کشور بودند
ماجرای فوق را بخوانیم نظام ما با خون اینگونه شهیدان آبیاری شده 👈قدر این نظام و ولایت فقیه و.. را بدانیم و خطاب به همه هستم، از خودم تا همه مسئولین و همه مردم از بالا تا پایین و از دارا و ندار 👈 اگر خیانت، دزدی، اختلاس، گرانفروشی، احتکار، کم فروشی، کم کاری، پارتی بازی، رشوه گرفتن و.... انجام دهیم 👈 پا روی این خونها گذاشته و باید در آن دنیا و در مقابل خدا و انبیاء و ائمه معصومین و شهدا، جوابگو باشیم، در ضمن در این دنیا هم خدا ما را رسوا خواهد کرد
اللهم صل علی محمد و آل محمد
#شهید_سردار_علی_شفیعی
:
علی در سال۱۳۴۵ در شهر کرمان به دنیا آمد. او که پدر را به خاطر ابتلا به بیماری سرطان از دست داده بود، در تامین مایحتاج خانواده کمک حال مادر بود. وقتی که یازدهسال داشت، کم و بیش در فعالیتهای انقلابی علیه رژیم ستم شاهی پهلوی شرکت میکرد. سال۱۳۵۷ فعالیتهای خود را با ورود به بسیج مسجد گسترشداد. با شروع جنگ تحمیلی پا به جبهه گذاشت و درسال۱۳۶۲ وارد سپاه شد تا علاوه بر حضور در عرصهی جنگ در فعالیتهای سیاسی_مذهبی ازجمله در گروه امر به معروف و نهی از منکر شهر کرمان هم شرکت داشته باشد. حضور درجنگ با آن سن کم و بروز خصلتهای بارزی چون مدیریت، تدبیر، اخلاص و عاشق بودن، توانست او را خیلی زود یکی از فرماندهان کند. در عملیات بدر، والفجر۸، کربلای۴، شرکت فعال و نقشآفرین داشت. سرانجام نیز در ۴دی۱۳۶۵ و در عملیات کربلای۴، درون محور عملیاتی جزیرهی امالرصاص براثر برخورد ترکش خمپاره به فیض شهادت رسید.
🌷همسر شهیدنقل نی کند که: اوایل ازدواج مان بود. یک شب از صدای دلنشین قرآن بیدارشدم. نور کم سویی به چشمم خورد. از خودم پرسیدم این نور از کجاست؟ بعد از مدتی متوجهشدم از چراغ قوهای است که علی روشنکردهبود تا نماز شب بخواند. چراغ بزرگتری را روشن نکرده بود که مبادا من از خواب بیدارشوم. علی خیلی به من احترام میگذاشت...
قسمتی از وصیتنامه شهید علی شفیعی
خدایا شاهد باش به ظاهر در تنهایی زیستم و تو را بهترین دوستها و عشقها و اعمالها یافتم. پس مرا به سوی خودت فراخوان و بدان که از تمامی مظاهر جاری بریدم تا به تو بپیوندم. خدایا من خواهان شهادت هستم ولی نه به این معنا که از زندگی فرارکنم. خدایا عمریست پیشانی را بر درگاهت بر روی خاک گزاردهام پس در حقم لطفی بفرما. خدایا این دستها عمری در خانه تو را زدهاست. خدایا این چشمها بهانه تو را میگیرد و بیاختیار اشک میریزد. خدایا این خون که در رگهای من میچرخد همهاش به شوق توست. خدایا این زبان همچون لایههای ترک خورده زلالی باران تو را لهله میزند. پس خدایا با من آن کن که مرحمت و لطف وجود توست ای مهربانترین مهربان.
کتاب کشکول خاطرات دفاع مقدس، ناصرکاوه
#مدیون_شهدا_هستیم
✍دیدار از مادر شهید مرتضی عسکری زاده بیست و یکم آذرماه ۱۴۰۲...
🔹تاریخ تولد: ۱۳۶۲/۱۱/۲۸
🌹تاریخ شهادت : ۱۳۹۷/۱/۳۱
🔸طبق روایت همسر شهید همیشه نمازش را اول وقت می خواند.
اگر در میان بیابان هم مانده بودیم یک عادت خوبش را هیچ وقت ترک نمیکرد نماز اول وقت...
🔹هیچ بهانهای نمیتوانست او را از خواندن نماز در اول وقت منصرف کند حتی اگر در راه بودیم حتما میایستاد و گوشهای نمازش را میخواند به یاد ندارم که حتی یکبار از این عهدی که با خودش کرده بود غفلت و کوتاهی کند.
🔸گاهی با خودم فکر میکنم که شهادت و بهشت شاید بهای همین عهد و پیمانهای محکم و قلبی است که هر کس بین خود و خدایش دارد.
#شهید_مرتضی_عسکری_زاده
#مدیون_شهدا_هستیم
همیشهآدمباچیزاییکهخیلی
دوستدارهامتحانمیشه . . !
_شهيدمصطفیصدرزاده
#مدیون_شهدا_هستیم
🍃 استاد انصاریان:
عزیزان توجه کنید! اگر به کسی
چیـزی دادنـد، از #سحـــر دادنـد.
وقتـی به آخــرت منتـقـل شـویـم،
حسرت سحــر را خواهیــم خـورد.
هرگنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحـری بود
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
حی علی الصلاة
در قنوت چیزی را می طلبیم که با آمین ملائک به اجابت می رسد پس کم مخواه که مجیب؛ بخشنده ی مهربان است.
اذان صبح به افق تهران
التماس دعای فرج و شهادت
#کانال_کمیل
#یاد_شهید
#شهید_برونسی
#نماز_شب
یک ساعتی مانده بود به اذان صبح. جلسه تمام شد. آمدیم گردان. قبل از جلسه هم رفته بودیم شناسایی. تا پام رسید به چادر، خسته و گوفته ولو شدم روی زمین.
فکر میکردم عبدالحسین هم میخوابد. جوارابهاش را درآورد. رفت بیرون! دنبالش رفتم.
پای شیر آب ایستاد. آستینها را داد بالا و شروع کرد به وضو گرفتن. بیشتر از همه ما، فشار کار روی او بود. طبیعی بود که از همه خستهتر باشد. احتمالش را هم نمیدادم حالی برای خواند #نماز_شب داشته باشد.
خواستم کار او را بکنم، حریف خودم نشدم. فکر این را میکردم که تا یکی دو ساعت دیگر سر و کلهٔ فرماندهٔ محور پیدا میشود. آن وقت باز باید می رفتیم دیدگاه و میرفتیم پشت دوربین. خدا می دانست کی برگریدم.
پیش خود گفتم: بالاخره بدن توی بیست و چهار ساعت، احتیاج به یک استراحتی داره که.
رفتم توی چادر و دارز کشیدم. زود خوابم برد.
اذان صبح آمد بیدارمان کرد. بلند شدم و پلکهایم را مالیدم. چند لحظهای طول کشید تا چشمهام باز شد. به صورتش نگاه کردم. معلوم بود که مثل هر شب، نماز با حالی خوانده است.
خاکهای نرم کوشک، ص ۹۸.
#مدیون_شهدا_هستیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 شهدا شرمنده ایم ....
#مدیون_شهدا_هستیم
باسلام
هر روز را با یاد شهدا آغاز کنیم
🌷 بسیجی شهید نامدار حاتمی مطلق
🌷 تولد اول آذر ۱۳۴۸ فراشبند استان فارس
🌷 شهادت ۲۳ آذر ۱۳۶۶ جزیره مجنون عراق
🌷 سن موقع شهادت ۱۸ سال
🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز میباشد
✍ بخشهایی از وصیتنامه این شهید عزیز
✅ بار خدايا اين تن ذليلم را بپذير اين بدن گناهكارم را كه در اين جهان مادى و جهانى كه رو به تاريكى و يأس و نااميدى است بپذير و به جهان معنوى برسان.
✅ الهى نميدانم تو از من راضى هستى يا نه. نمى دانم با اين همه سستيهايم در برابر تو چگونه ام از خدا مى خواهم كه اين بنده گنهكارش را ببخشد و اين غفلتها را كه در كارها كرده ام ناديده و مرا مورد عفو خود قرار دهد
✅ در پايان مى خواهم كه خواهران حجاب را حفظ كنند و برادران هم در كارهاى نيك يكديگر را يارى و راهنمايى كنند
✅ به گفته هاى ما ( شهدا ) عمل كنند زيرا در قرآن آمده است كه
و لا تحسبن الذين قتلو فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون
اى كسانيكه ايمان آورده ايد گمان مبريد آنان كه شهيد شده اند مرده اند اما آنان زنده اند و نزد پروردگارشان جاویدند و روزی می گیرند خواهند، « پس به گفته هاى ما عمل كنيد »
✅ وصيتم به همه مردم ايران اين است كه تا آخرين قطره خونتان در برابر كفر و نفاق مانند كوهى استوار بايستيد و امام را تنها نگذاريد
🤲 هدیه به ارواح طیبه شهدا، امام شهدا و شهدایی که امروز سالگرد شهادتشان میباشد و این شهید عزیز فاتحه با صلوات
🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله
#مدیون_شهدا_هستیم
🌷یاد کردن شهدا کمتر از شهادت نیست ،امام خامنهای مدظله 🌷
#مدیون_شهدا_هستیم
🌹پست ویژه به افتخار چادرےها🌹
🍃چـــــــــــــــــادر:
یعنی آنچه پشت در بر سر زهرا سوخت ولی از سر زهرا نیفتاد……
🍃چــــــــــــــــــــادر:
یعنی:آنچه با میخ به بدن زهرا دوخته شد ولی از سر فاطمه نیفتاد……
🍃چــــــــــــــــــــادر:
یعنی:انچه زهرا بایک دستش او را گرفت که ازسرش نیفتد و با یک دستش کمربند علےرا گرفت که او را نبرند
و اگر قرار بود فقط یکےاز این دو را میگرفت حتما چــــــادر بود...
🍃چـــــــــــــــــــــادر:
یعنی...:انچه ظهرعاشورا بر سر زینب سوخت ولے از سرش نیفتاد…
🍃چـــــــــــــــــــــادر:
یعنی:زینب راضے به تکه تکه شدن عباسش شد ولی راضے به دادن نخے از آن نشد…
🍃چـــــــــــــــــــــادر:
یعنی:حسین علیه السلام در لحظات آخر در گودال که فرمود:(حرامزاده ها) تا من زنده ام سراغ حرمم نروید…
🍃چـــــــــــــــــــــادر:
یعنی:شبیه ترین حالت یک بانوے شیعه به مادرش زهراےمرضیه سلام الله علیها……
🍃چـــــــــــــــــــــادر:
یعنی:آرمان و هدف امثال شهید علی خلیلے و 20 هزارشهیدے که براے دفاع ازناموس شیعه شاهرگه حیاتش را زیر خنجر دادند
ولی راضے به هتاکے به خواهران دینے شان نشدند...💚💚
#حجاب
#عفاف
#فاطمیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای ستاد کنگره بزرگداشت ۱۰ هزار شهید آذربایجان شرقی که ۱۵ آذر برگزار شده بود، صبح امروز (۱۴۰۲/۹/۲۳) در محل برگزاری این همایش منتشر شد.
#اسرائیل_باید_محو_شود
#لبیک_یا_خامنه_ای
تا پیدا نشدن قبر مطهر حضرت زهرا برایم سنگ قبر نگذارید...
🔹شهید حسن عشوری🌹 از سربازان گمنام امام زمان عجل الله در وزارت اطلاعات در وصیت نامه خود نوشته است: به هیچ وجه تا زمان پیدا شدن قبر مطهر حضرت زهرا(سلام الله علیها برای من سنگ قبری تهیه نکنید.
🔹در لحظه تدفین تربت کربلا، کفن کربلا و پیشانی بند یا زهرا فراموش نشود و مبلغ ۵۰۰هزار تومان بابت سهل انگاری های من در استفاده از بیت المال به محل کارم پرداخت نمائید. ١٣٩۴/۶/٢٩
#شهید_حسن_عشوری
#مدیون_شهدا_هستیم
حی علی الصلاة
درقنوت؛ هرکس به اندازه ی ظرفیتش چیزی می خواهد اما مجاهدان فی سبیل الله مگر جز شهادت را طالبند.
اذان صبح به افق تهران
التماس دعای فرج و شهادت
#کانال_کمیل