#دوستی_عمیق_به_واسطه_کارت_موتور
آقا نوید کلا خیلی دست گیر بودن هر کاری از دستش بر میومد چه برای شخص چه برای هیئت انجام میداد
چند وقتی موتورش رو داده بود به یکی از بچه ها برای کارای هیئت ولی موقع تحویلش کارت موتور رو نگرفته بود
چون من خونم و محل کارم تهرانپارس بود کارت رسید دست من تا آقا نوید بیاد تحویل بگیره
آقا نوید هیئت ما میومدن تو نارمک همون هیئت شهید علی خلیلی
من رو دورادور میشناخت
ولی نمیدونست که من بچه محلشون و همسایشون هستم منم بند رو آب نداده بودم تازه مادرشون هم با مادرم دوست بودن ولی من نمیدونستم😂
بالاخره روز موعود فرا رسید آقا نوید اومدن کارت رو در مغازم بگیرن منو که دیدن با خنده گفتن شما از کی اجازه گرفتی تو محل ما ساندویچی زدی
منم خندیدم گفتم محل شما که اینجا نیست استخره کوچه فلان درب فلان یدفعه تعجب کرد گفت آمار منم خوب داریا ببینم خونتون کجاست شما؟
تازه اونجا فهمیدن که ما همسایه ایم
از اون روز رفاقتمون مشتی زیاد شد
من اوضاع مالیم زیاد خوب نبود زیاد فروش نداشتم آقا نوید هر وقت میومد مغازه ازم در مورد بازار میپرسیدن منم میگفتم زیاد جالب نیست احتمالا جمع کنم کلا
ایشون از اون موقع تقریبا هفته ای یکی دوبار یا خودشون یا با دوست و همکار و همرزمشون میومدن مغازه من حتی بیشتر هم حساب میکردن وکلی از بچه حزباللهی های منطقه رو بدون اینکه من بفهمم از طرف ایشونه میفرستادن مغازه من، که من بعدا میفهمیدم که اینها دوستان آقا نوید هستند😭😭😭
#دست_گیر_که_باشی
#ارباب_دستاتو_میگیره
#اول_باید_شهید_بشی_تا_به_شهادت_برسی
#شهید_نوید
🌱 @SHAHIDNAVID_safari