eitaa logo
کانال رسمی شهید نوید صفری
1.4هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
71 فایل
کانال رسمی شهید مدافع حرم نوید صفری ولادت: ۱۶ تیر سال ۱۳۶۵ 🌷شهادت: ۱۸ آبان ۱۳۹۶ #شب_اربعین #شهیدحججی_تهرانپارس #شهید_بی_سر🥀 تفحص و شناسایی: ۵ آذر ۱۳۹۶ تشییع باشکوه ۱۰ آذر ۱۳۹۶ #کانال_اصلی_شهیدنوید ارسال خاطرات، تصاویر و تبادل : @Zaviyee
مشاهده در ایتا
دانلود
🎉🎊 فرارسیدن بهار و سال جدید را به خانواده ی شهدا علی الخصوص خانواده محترم تبریک و تهنیت عرض می نماییم. هرچند به ظاهر بر سر سفره هفت سین امسال حضور ندارند اما حتماً در جوار فرزند شهیدشان 🌷 و برادر شهیدشان و برادر همسرشان ؛ مهمان و دعاگوی همه ما هستند. اگر نبودند، ما عید هم نداشتیم و اگر شهدا 🌷نبودند، ما اصلا آرامشی نداشتیم. به خاطر وجودِ شهیدان بوده که اکنون ما همه ی این ها را داریم. خانواده ی شهدا 🌷 هم دست کمی از خودِ شهدا ندارند؛ آنها بوده اند که آن غیور مردان و آن غیور زنان را تربیت کردند که در راه خدا جان بدهند و به همین خاطر باید از آنها تشکر کرد. 🌷 👇 🌷 کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱 @SHAHIDNAVID_safari
📚 👌 به نماز خیلی اهمیت می داد. بیشتر از هرچیزی. با نماز آرام می شد اصلاً. حتی وقتی توی کاری به مشکل می خوردیم وضو می گرفت و دو رکعت می خواند و می آمد. باور کنید مشکلمان به سرعت حل می شد. 📌حالا هم همین طور است. مشکلی که پیش می آید نگاه می کنم به عکس هایش. دیده اید که مادرش خانه را کرده . روی دیوار، توی طاقچه، روی میز، روی یخچال ... هرجا را که نگاه کنی نوید هست. نگاه می کنم به چشم هایش و مثل همان وقت ها هرطور شده مشکلم را حل می کند. 📚کتاب شهیدنوید صفحه ۱۷ ..🛑 راستی من و شما چقدر به نماز اهمیت می دهیم⁉️ اساساً نماز در زندگی ما چه میزانی اولویت دارد❓ ღـیدانه ღـیدانه 🏴 🌷 کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱 @SHAHIDNAVID_safari
📚 💐 🔸من هم خسته نیستم. فقط دلتنگم. جای خالی نوید را این جوروقت ها بیشتر احساس می کنم. وقت هایی مثل امروز که باید کوچه را آماده کنیم برای مجلس روضه ی شما. اگر بود، الان با شوق و ذوق به کارهای روی زمین مانده سروسامان می داد. 🔹نه اینکه نباشد، هست. همین الان هم یقین دارم ؛ ولی امان از رسم بد این دنیا که چشم دیدن خیلی چیزها را از آدم می گیرد. عکسش را می بیند؟ همین عکس روی دیوار خانه. می بینید چطور دارد به من نگاه می کند و لبخند می زند. ✅ با محبت بود. هیچ وقت را نشنیدم. بحث می کردیم با هم، سرخیلی چیزها، می نشستیم ساعت ها با هم حرف می زدیم، بیشتر درباره سیاست، هم نظر نبودیم ولی نوید همیشه من را نگه می داشت. هیچ وقت تلاش نمی کرد نظر من را عوض کند؛ فقط نظر خودش را می گفت و به حرف های من هم گوش می داد. 📚کتاب شهید نوید صفحه ۱۱ ღـیدانه🌹 🌷 کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱 @SHAHIDNAVID_safari
📕 خوش به حال مادرها!! نوید تا همین نزدیک شهادتش🌷 حتی، سرش را می گذاشت روی پای مادرش و می خوابید، مادرش هم دست می کشید روی سر و صورتش و نوازشش می کرد. صدای همه در می آمد؛ ولی عین خیالش نبود. من که بیشتر وقت ها صدایش می زدم. بس که مادرش نوید را دوست ❤️ داشت. 🔸یک شب خوابش را دیدم. از اتاقش آمد بیرون و رفت وضو گرفت و بعد از خانه زد بیرون. توی خواب هم به مادرش گفتم : «شازده ت وضو گرفت رفت!» شاید حسرت همین درآغوش کشیدنش بود که پیکرش را بغل گرفته بودم. نویدم ❤️ نمی خواست حسرت به دلم بمانم. گفتم که همیشه به من بود. 📚کتاب شهیدنوید صفحه ۱۶ 💐 ღویدانه 🌷 کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱 @SHAHIDNAVID_safari
📚 👌 💐چشم و چراغ خانه بود. همه دوستش داشتیم. مِنتَی نیست آقاجان ولی ما روغن ریخته را نذر امامزاده "نکردیم." سوگلی خانه را فدای شما کردیم. کوچک ترین پسرم بود، ولی مدیریت خانه دستش بود. همه حرفش را قبول داشتیم. رضا برادر بزرگترش وقتی به مشکل برمی خورد می رفت توی اتاق نوید و با او مشورت می کرد. خواهرش همین طور. من و مادرش همین طور. 🔸اصلاً خرید وسایل خانه را هم بدون مشورت با انجام نمی دادیم. حتی وقتی سوریه بود و وسیله ای می خواستیم بخریم عکسش را برایش می فرستادیم. برای ورودی حیاط خانه شمال که موزاییک خریدم، سوریه بود. عکس گرفتم و برایش فرستادم. همه ی کارهای قبلی خانه را با هم انجام داده بودیم و فقط مانده بود همین موزائیک ورودی. دلم می خواست این آخری را هم باهم انتخاب کنیم. نمی دانستم که دیگر قرار نیست برگردد و روی موزائیک ها قدم بگذارد. 📚کتاب شهیدنوید صفحه ۱۲ ღویدانه🌷 ღیدانه 🌷 کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱 @SHAHIDNAVID_safari
🌷 ↪️ {حسین جان💔} خجالت می کشم باور کنید وقتی مداح جلسه به من نگاه می کند و شما را می خواند از خجالت آب می شوم. من کجا و شما کجا. ولی راستش روزی که توی 🌹 نشستم کنار ، همه روضه هایی که تا آن سن و سال از شما شنیده بودم برایم زنده شد. تازه فهمیدم وقتی این همه سال روضه خوان می گفت که شما کنار پیکر جوان رشیدت نشسته ای وگفته ای : {یاعلی} عَلَی الدُنیَا بَعدَکَ العَفَا، چه حالی داشتی.😭 تازه نوید من کجا و شبه پیمبر شما کجا؟ ولی خُب. ما پدرهای شهدا دلمان به همین خوش است. به اینکه ذره ای از دریای داغ شما را چشیده ایم. فقط ذره ای. 🔸آن روز توی معراج {شهدا} نمی دانم چرا دلم خواست کنار پیکرش دراز بکشم و بغلش کنم. توان نشستن نداشتم اصلاً. دستم را انداختم دور کفن پیچ شده اش و با صدای بلند گریه کردم.😭 مثل بچه ای که مادرش را از دست داده باشد. بوسیدمش، قربان صدقه ی قد و بالایش رفتم. منزل جدیدش را تبریک گفتم، چه روزی بود. 🏴 🌷 کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱 @SHAHIDNAVID_safari
﴾﷽﴿ سلام الله علیکم ⁉️ ... امکان داره مجلسی به نام 🌷 منعقد بشه و و و و بستگان، نزدیکان و دوستدارانِ شهید حضور پیدا کنند؛ اما 🌷 حضور پیدا نکنه یا عنایت ویژه به و حاضرین جلسه نداشته باشه⁉️ 🖤 🏴 🌷 کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱 @SHAHIDNAVID_safari
📸 پدر بزرگوار شهید مدافع حرم 🌷 🏴 حجت الاسلام صمدی🎤 کربلایی مقداد حسین زاده سه شنبه ۱۴۰۲/۰۲/۲۶ مسجد سیدالساجدین علیه سلام یادشان کنیم با فاتحه و صلوات 🌷 کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱 @SHAHIDNAVID_safari
49.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📸 حسین آقام، آقام، آقام حسین آقام، آقام فـدایـی ♥️ رقیـه و فدای زیـنبـی شدم چه با تو روسفید به محضر نبی برای تو که از غمِ حسین لبالبی بجز شفاعت نمانده مطلبی 🌹 کربلایی مقداد حسین زاده🎤 مسجد سیدالساجدین علیه سلام پدر بزرگوار شهید مدافع حرم 🌷 🌷 کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱 @SHAHIDNAVID_safari
سلام گل 💐 معطرم.aac
حجم: 4.89M
🎵 🎵 کربلایی مقداد حسین زاده🎤 سلام گل💐 معطرم سلام گل مطهرم سلام شهید سربلند سلام مدافع حرم🌷 سلام ماه🌜 منورم سلام یل دلاورم سلام مسافر بهشت سلام مدافع حرم 🌷 «صلی الله علیک یا اباعبدالله» پدر بزرگوار شهید مدافع حرم 🌷 مسجد سیدالساجدین علیه سلام 🌷 کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱 @SHAHIDNAVID_safari
🌷 هنوز حرفم تمام نشده 🎵 می پیچه توی سرم که می گه : «فقط که این انقلاب 🇮🇷 رو به صاحب الزمان می رسونه بابا !!! فقط خونِ شهید.🌷» 🌹 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ღویدانه🌹 ღیدانه 🌷 کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱 @SHAHIDNAVID_safari
📘 🎊🎉 سال ۱۳۶۱ بود که این خانه ی تهرانپارس را خریدم. آن موقع همه ی این اطراف بیابان بود. نه آب داشت و نه برق. از خانه که می رفتیم بیرون، سگ های ولگرد 🐕‍🦺 دنبال مان می کردند. وسیله ای هم که نبود. تا میدان اصلی را باید پیاده می رفتیم. 🔹کم کم اوضاع بهتر شد و خانه را سروسامان دادم و یک هم خریدم. ولی نوید {کوچولو} اصلاً رابطه ی خوبی با بیچاره نداشت. همین که می نشست توی ماشین جیغش در می آمد. مادرش هم که تحمل گریه ی 😢 پسرش را نداشت ، تحمل اینکه یک خار توی دست این پسر برود نداشت. 🌹 📘کتاب شهیدنوید صفحه ۱۴ ღویدانه ღیدانه ╔═.🍃🕊.════♥️══╗ لینک عضویت کانال رسمی شهیدنویدصفری 🌱 @SHAHIDNAVID_safari ╚═♥️═════.🍃🕊.═╝