eitaa logo
🕊کانال شهیدمحمدنکاحی🕊
235 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
30 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸خــــــدا ﻋـﺸـﻖ ﺭﺍ ﺁﻓــﺮﯾــــﺪ 💚ﺗـــــﺎ ﯾــــﺎﺩﻣـــﺎﻥ ﺑــــﺎﺷـﺪ 🌸ﮐـﺴﯽ ﻫـــﺴـــﺖ ﺑــــــﺮﺍی 💛ﻋــــــﺎﺷـــــﻖ ﺑــــــﻮﺩﻥ... 🌸ﺍﯾـمـﺎﻥ ﺑـــﯿــﺎﻭﺭﯾـــﻢ ... ❤️ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﯾﮏ ﭘـﺮﻧﺪﻩ … 🌸ﺑﻪ ﻃﻠﻮﻉ ﺁﻓـﺘــــﺎﺏ … 💙ﺑﻪ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﯾﮏ ﻓﺼﻞ … 🌸ﺑﻪ ﺁﻭﺍﺯ ﯾﮏ ﭘـﺮﻧﺪﻩ … ❤️ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﯾﮏ ﺭﻫﮕﺬﺭ … 🌸ﺑﻪ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﯾــﮏ ﺩﺳﺖ … 💛ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﯾـــﮏ ﺩﻭﺳﺖ … 🌸ﻭﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﻢ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ … 💚ﻭ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ 🌸لحظه‌هاﯾﺘﺎﻥ پراز ﻋﺸﻖ خــــدا ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ 👇 ♥️ @shahidnekahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🕊 تلاوت آیات‌ قرآن ڪریم ؛ ۩ بــِہ نـیّـت‌        آقامون موسی ابن جعفر علیه السلام 📚                   
🌷 🌷 !! 🌷درگیری تو محور عملیات عین‌خوش شدید شد. نشسته بودیم پشت خاکریز، آماده. بهمان مأموریت داده بودند پاتک زرهی دشمن را دفع کنیم. بی‌ترمزها چند قدم آن طرف‌تر روی کپه خاکی ایستاده بودند. نگاه می‌کردند به استحکامات دشمن. یکی‌شان با دست جایی را نشان داد و تو گوش دیگری چیزی گفت. ملاقلی آمد طرفمان: «شما بی‌ترمزها! آن بالا چه کار می‌کنید؟» قبل از تمام شدن حرف فرمانده، پریدند پایین. تو تمام منطقه این دو تا معروف شده بودند به «بی‌ترمز». چهارده، پانزده سالی بیشتر نداشتند. 🌷عراقی‌ها پاتک نمی‌زدند. منتظر بودیم. نگاه کردم به بی‌ترمزها. آر.پی.جی را گذاشته بودند زمین و حرف می‌زدند. لبخند زدم. از وقتی آمدم گردان مالک اشتر (یا به قول بچه‌ها، گردان ضربت) با این دو بسیجی آشنا شدم. فرمانده بهشان سخت می‌گفت. همیشه می‌گفت: «اگر جلوی این دو تا را نگیرم، کار دست خودشان می‌دهند.» از شدت درگیری کاسته شده بود. از طرف سنگرهای عراقی گرد و خاک بلند شد. ماشینی می‌آمد طرفمان. یک بیل مکانیکی بود. داد زدم: «بچه‌ها. آر.پی.جی!» بی‌ترمزها نبودند. 🌷آر.پی.جی‌شان مانده بود روی زمین. فرمانده ایستاده بود پشت سرم: «کجا؟ بچه‌ها کجا رفته‌اند؟!» ناراحت بود. ماشین داشت نزدیک می‌شد. وقتی آمد جلوتر، یکی داد زد: «نزنید... نزنید، بی‌ترمزهان.» یکی‌شان پشت فرمان بود، آن یکی هم بالای ماشین، روی سقف. «بروید کنار! ما تصدیق پایه یک نداریم.» نگاه کردم به فرمانده خوشحالی تو چشم‌هاش موج می‌زد. یواش یواش اخم‌هاش رفت تو هم. از غیظ صورتش سرخ شد. مرا کنار زد، عصبانی رفت طرف بی‌ترمزها.... منبع: کتاب "آشیان" ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ 👇 ♥️ @shahidnekahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀 🥀پنجشنبه ها به یاد اونهایی هستیم که بین ما نیستند 🍂و هیچکس نمی تونه جای خالیشون ‌رو تو قلبمون پر کنه؛ 🥀گذشتگانمان دلخوشند 🍂به یک صلوات و دعای رحمت و آمرزش🙏 ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ 👇 ♥️ @shahidnekahi
استوری های به نیابت شهید🇮🇷 ✌️ نشرش دهید تا افراد بیشتری به نیت شهدا رای بدهند❤️
بغلـم کنیـد... آن‌چنان تنگ که زخم هایم مرهــم بگیرند.. آن‌چنان تنگ که اشـک هایم در آغوشـتان محـــو شوند... بغلـم کنیـد یا صاحـِب‌الزَّمانَـم " بویِ‌تــو 🌸💔