🕊کانال شهیدمحمدنکاحی🕊
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷 #قسمت_اول (۳ / ۱) #ماجرای_شهیدی_که_بهخاطر_رضایت_پدر_از_بهشت_برگشت!! 🌷آخرین ر
🌷 #هر_روز_با_شهدا_3056🌷
#قسمت_دوم (۳ / ۲)
#ماجرای_شهیدی_که_بهخاطر_رضایت_پدر_از_بهشت_برگشت!!
🌷....روز بعد دوباره به محمدحسن سر زدم، حالش کمی بهتر بود، خلاصه روز به روز حالش بهتر شد. یادم هست روز آخر اسفند حسابی برایش وقت گذاشتم، گفتم فردا روز اول عید است مردم و بستگان شما به بیمارستان و ملاقات مجروحین میآیند. بگذار حسابی تر و تمیز بشویم. همین طور که مشغول بودم و او هم روی شکم خوابیده بود، به من گفت: میخواهم به خاطر تشکر از زحماتی که برای من کشیدی یک ماجرای عجیب رو برات تعریف کنم. گفتم: بگو میشنوم. فکر کردم میخواهد از حال و هوای رزمندگان و جبهه تعریف کند. ماجرایی را برایم گفت که بعد از سالها هنوز هم وقتی به آن فکر میکنم حال و هوایم عوض میشود.
🌷محمد حسن بیمقدمه گفت: اثر انفجار را روی کمر من دیدی؟ من با این انفجار شهید شدم، روح به طور کامل از بدنم خارج شد و من بیرون از بدنم ایستادم و به خودم نگاه میکردم. یک دفعه دیدم که دو ملک در کنار من ایستادند. به من گفتند: از هیچ چیزی نگران و ناراحت نباش، تو در راه خداوند شهید شده و اکنون راهی بهشت الهی خواهی شد. همراه با آن دو ملک به سمت آسمانها پرواز کردیم. در حالیکه بدن من همینطور پشت خاکریز افتاده بود. در راه همین طور به من امید میدادند و میگفتند: نگران هیچ چیزی نباش، خداوند مقام بسیار والایی را در بهشت برزخی برای شما و بقیه شهدا آماده کرده.
🌷در راه برخی رفقایم را که شهید شده بودند، میدیدم. آنها هم به آسمان میرفتند. کمی بعد به جایی رسیدیم که دو ملک دیگر منتظر من بودند. دو ملک قبلی گفتند: اینجا آسمان اول تمام میشود. شما با این ملائک راهی آسمان دوم میشوی. از احترامی که به ملائک آسمان دوم گذاشته شد، فهمیدم ملائک آسمان دوم از لحاظ رتبه و مقام از ملائکه آسمان اول برترند. آن دو ملک هم حسابی مرا تحویل گرفتند و به من امید دادند که لحظاتی دیگر وارد بهشت برزخی خواهی شد و هر زمان که بخواهی میتوانی به دیدار اهل بیت علیه السلام بروی. بعد من را تحویل ملائکه آسمان سوم دادند. همین طور ادامه داشت تا اینکه....
🌷....همین طور ادامه داشت تا اینکه مرا تحویل ملائک آسمان هفتم دادند، کاملاً مشخص بود که ملائکه آسمان هفتم از ملائک آسمان ششم برترند. بلافاصله نگاهم به بهشت افتاد، نمیدانید چقدر زیبا بود. از هر نعمتی بهترینهایش در آنجا بود. یکباره دیدم که هر دو برادرم در بهشت منتظر من هستند. فهمیدم که هر دوی آنها شهید شدهاند. چون قبلاً به ما گفته بودند که آنها اسیر هستند.خواستم وارد بهشت بشوم که ملائک آسمان هفتم با کمی ناراحتی گفتند: این شهید را برگردانید، پدرش راضی به شهادت او نیست و در مقام بهشتی او تاثیر دارد. او را برگردانید تا با رضایت پدرش برگردد. تا این حرف را زدند، ملائک آسمان ششم گفتند: چشم....
#ادامه_در_شماره_بعدی....
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
♥️اَلَّلهُمـّ؏جِّل لِوَلیــِـــڪَ الفَـرَجــــ
#کانال_شهیدمحمــدنکـــاحی👇
♥️ @shahidnekahi