کانال رسمی شهید امید اکبری
صحبت های سردار سلیمانی در مراسم سالگرد شهادت شهید عماد مغنیه:
⏮من برای اولین بار می خواهم پیرامون دوست عزیزی صحبت کنم که دوره مهمی از زندگی ام را با او گذراندم، شخصیتی که شخصیت او تاکنون در بین جوانان مجاهد اسلامی اعم از سنی و شیعه و مسیحی و کسانی که در راه حق فعالیت می کنند ناشناخته است...
امروز سالروز شهادت اسطوره زمانه است، حقیقتا من نمی شناسم در مجموعه کسانی که شهید شدند و یا در معرض شهادتند اسطوره ای مثل مغنیه باشد، کسی که شهادتش بهت بزرگی در عالم اسلامی به وجود آورد. من بعد از ارتحال امام(ره) در بین شخصیت های غیر روحانی ندیدم شخصیتی مثل عماد که اندوهی با شهادتش در عالم اسلامی بوجود آورد...
چه عواملی باعث میشود که انسان به چنین مرحله ای از ایثار و نبوغ برسد، آیا این ذاتی و مختص شهید مغنیه بود، یا اگر هر کسی تلاش کند می تواند له این مرتبه برسد؟ انسان بر اساس دو عامل، شخصیت خود را می سازد و تعیین هدف میکند. اول آرزو و بعد اراده که دو عاملی هستند که شخصیت انسان را تحت تاثیر خود دارند...
آرمان اگر خاکی بود، انسان را در خاک نگه می دارد، اما اگر آرزو متعالی بود، انسان را در اوج می برد و این خیلی در بُعد تربیتی مهم است، اراده انسان تابع تعلق اوست و تعلق، نقش محوری در اراده دارد؛ شما اگر خواستید ضعف و قدرت انسان ها را بسنجید تعلقشان را بسنجید و اگر دیدید در جایی کسی اینگونه بر خلاف جریان مسیر، حرکت کرد و یک محال را ممکن کرد، قطعا به آرزوها و تعلقات و اراده او برمیگردد...
هیچ تعلق خاطری حتی علاقه به فرزند هم نتوانست در مسیر حرکت شهید عماد مغنیه خللی ایجاد کند. هر چند شهدا عاطفی ترین مردم هستند، اما تعلق خاطر سنگین تری داشتند که این عواطف را زمینگیر می کرد و اگر این طور نباشد نمی توانند هر فریادی را از هر مظلومی بشنوند و بنابراین مشغول امور بی ارزش خواهند شد... عماد مغنیه تنها در یک زمینه تخصص نداشت، او در جنگ چریکی متخصص بود، اما آنچه دشمن را در مقابلش شکست می داد تعلق خاطرش به چیز بالاتری بود که اگر خبر شهادت را به او بدهند لبخند می زند..
#حاج_قاسم_سلیمانی
#حاج_رضوان
#عماد_مغنیه
#سالگرد_شهادت
@shahidomidakbari
اشعه مستقیم آفتاب می گداختش. می دانست که پدر هم در زیر همین گرمای طاقت فرسا مشغول به کار است. با ارّه ای نسبتاً بزرگ به جان درختان خشک و بر زمین ریخته باغ افتاده بود.
صاحب باغ که آمد از کار دست کشید و به تنه کوچک درخت پرتقال تکیه زد و نگاهش را به سمت او روانه ساخت.
با این که هوا گرم است امّا خوب کار کردهای...
آفرین. در این دو ماه چهره باغ عوض شده...
می دانم کم است. می دانم. امّا چه می شود کرد. بیا بگیر. این هم دستمزد این مدّت.
#عماد_مغنیه به آرامی جلو رفت و از صاحب باغ تشکر کرد.
از باغ که بازگشت مستقیم رفت پیش روحانی روستا و گفت:
می دانم کم است. امّا با خودم عهد بسته بودم همه دستمزدم را بدهم به شما که برای ساخت مسجدِ روستا خرج کنید...
#شهید_حاجعماد_مغنیة ♥️
#شهید_امید_اکبری🍂
@shahidomidakbari