eitaa logo
کانال رسمی شهید امید اکبری
1.2هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
40 فایل
اِلهی به #اُمید تو ♡.. "خیلی به حضرت رقیه ارادت داشت.." شهــــیدمدافـع‌وطـــن امیداڪبری🍃🥀 از شهدای حادثه تروریستی میلـاد: ۶۸/۱۰/۰۲ اصفهــان شهــادت: ۹۷/۱۱/۲۴ خاش_زاهدان ارتباط با ما: @shahidomidakbariii
مشاهده در ایتا
دانلود
ای کاش بودی تا جانم را فدایت میکردم ...💔
1:20 به وقت این ساعت که رفتی از میان ما...
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه جمعه پر کشیدیُ،رفتی ولی مطمئنم یه جمعه ی دیگه با آقامون بر میگردی! ‌‌‌
شهدا شیشه عطر بودند صهیونیست آنها را شکست و از عطرشان تمام جهان سرمست شد... ╭─┅─•❀♡❀♡•─┅─╮ ‌ @shahidomidakbari ╰─┅─•❀♡❀♡•─┅─╯
🌟💠 زیارت مجازی مزار مطهر شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی 🔺وارد درب شمالی شده و به مسیر ادامه دهید 🌹 گلزار شهدای کرمان👇 🌐 tour.soleimani.ir •┄═•◈🌷◈•═┄•
کانال رسمی شهید امید اکبری
🛤 #درد و #رنج، به آدمى نشان مى ‏دهند كه براى لذت و امن و رفاه نيامده، كه اين ‏ها با ساخت دنيا و بافت
🪨 براى حركت كسانى كه مى ‏خواهند به حياتى دست پيدا كنند و مى ‏خواهند ركودشان را كنار بگذارند و حركتشان را شروع كنند و پيش برانند و در اين حركت به حياتى برسند تنها شناخت كافى نيست# . 🪨 شناخت تا به تبديل نشود، اثر نمى ‏گذارد و تا تبديل به و طلب نشود تأثير نمى ‏گذارد. 🪨 مادامى كه اين طلب، شكل جديدترى پيدا نكند و با ورزيدگى ما همراه نشود، باز نتيجه ‏اى نمى ‏دهد. 🪨 اين است كه ما يك چيزهايى را دوست داريم و مى ‏خواهيم بارى را بلند كنيم، ولى توانش را نداريم و را نكرده ‏ايم، در نتيجه، مى ‏مانيم. 🪨 اگر داده ‏هاى حق را در مسير به جريان نينداخته باشيم، آن داده ها را از ما مى ‏گيرد. 🪨 اين پس گرفتن، نه از بُخل است و نه از تنگ چشمى و نه از انتقام و كينه، بلكه است به كسانى كه بار را نگذاشتند و زير بار نفس نفس زدند. 🪨 ايستادن، شده ، زندگى، شده بارشان، دوستى و دشمنى ‏ها و رفت و آمدهاشان، شده است. 🪨 اینها همه و همه، بارهاى سنگين است. ❛❛ عین‌صاد 📚  ╭─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╮ ‌ @shahidomidakbari ╰─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╯
‌‹.♥️🕰.› ^^"! حـاج‌حسیـن‌یکتـا‌میگـه : اگـه‌ازمـن‌بپرسـی‌سـرکلاس‌درس‌شھـدا اولیـن‌چیـزی‌کـه‌یادگرفتـی چـی‌بـوده‌میگـم‌یـه‌چـیز اونـم‌ از‌اون‌نمـازایی‌ که‌تنھـی‌عن‌الفحشـاء‌ومنکـرمیکنـه نمـازروبـه‌پـاداریـدنـه‌اینکـه‌بخونیـد نمـاز‌بخونیـدتـا‌از‌کـارھـای‌بـدفاصلـه‌بگیریـد مثـل‌شھـدا‌کـه‌نمـاز‌هاشون‌همـون‌نمـازی‌بود کـه‌تنھـی‌عـن‌الفحشـاء‌والمنکـرمیکـرد ایـن‌نمـازدرس‌اول‌شھـداسـت +استـادرائفـی‌پورھـم‌میگـه هـرچی‌بـی‌نمـاز‌درجامعـه‌میبینـد :)🚕🌿 ╭─┅─•❀♡❀♡•─┅─╮ ‌ @shahidomidakbari ╰─┅─•❀♡❀♡•─┅─╯
🕌🌤 ‏من ڪہ از‌دوری‌ِ تو تارِ دلـم می‌لرزد تـو هم اندازه‌ی من این‌ همـه دلتنگ شدی؟! 💛 ╭─┅─•❀♡❀♡•─┅─╮ ‌ @shahidomidakbari ╰─┅─•❀♡❀♡•─┅─╯
با وصل نمی‌پیچم وز هجر نمی‌نالم حکم آن چه تو فرمایی من بنده فرمانم ای خوبتر از لیلی بیمست که چون مجنون عشق تو بگرداند در کوه و بیابانم ╭─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╮ ‌ @shahidomidakbari ╰─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╯
📜 🔹آدمى كه خود را يافت، هدف را مى ‏يابد و ميان خود و هدف، را مى ‏يابد. 🔹 نفاق دامن‏گير او نمى ‏شود، كه منافق خود باخته است و به ‏دنبال است كه لحظه به لحظه جابه‏جا مى ‏شوند و همين است كه منافق، بى‏شكل است؛ مُذَبْذَب است؛ به شكل ظرفى است كه در آن قرار مى ‏گيرد. 🔹 و همين سودپرستى و بى‏شكلى، به محروميّت و دستاويز اين و آن شدن مى ‏انجامد. همين _هويتى، به بدعت، به رأى، به قياس و استحسان، به وابستگى و تعلّق تاريخى و جغرافيايى مى ‏انجامد؛ كه اسير زمان و مكان مى ‏شود و تحمّل استناد و همراهى دليل را ندارد. 🔹 در حالى ‏كه آدمى با نارسايى علم و تجربه و عقل و فلسفه و قلب و عرفان خود، به وحى گره مى ‏خورد و با استناد بر آن و اعتماد به آن راه مى ‏افتد. 🔹و در واقع، اين ميوه‏ى عقلانيّت انسان است كه با وسعت روابط و نارسايى امكانات علمى و عقلى و قلبى، به وحى گره بخورد و از آزادى، آزاد شود و به عبوديّت ‏روى بياورد و در هر كار، به نيّت و سنّت و اهميت توجّه داشته باشد، كه حقيقت عبوديّت، اين است. ❛❛ عین‌صاد 📚  ╭─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╮ ‌ @shahidomidakbari ╰─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╯
هوهو زنان بیا، نفست حق! پیر سپیدجامهٔ رقصان! ای برف! ای شگرف! آن کثرت همیشگی شیء و رنگ را یک‌باره از بسیط زمین پاک کرده‌ای کولاک کرده‌ای!
از نو شده میهمان ما سرزده برف لبخند زده به مردم دهکده برف بیرون بزن از خانه، کمی کودک باش برف آمده برف آمده برف آمده برف
🏴 مرثیه منسوب به علیهاالسلام لا تَدْعُوِنِّي وَيْكِ أُمَّ الْبَنِينَ تُذَكِّرِينِي بِلِيُوثِ الْعَرِينِ واى بر تو ای مدینه! مرا ديگر مادر پسران مخوان كه مرا به ياد شيران بيشه‌ام می‌‏اندازى كانَتْ بَنُونَ لِي أُدْعَى بِهِمْ وَ الْيَوْمَ أَصْبَحْتُ وَ لا مِنْ بَنِينَ من پسرانى داشتم که به خاطر آنان مرا ام‌البنین می‌خواندند ولی امروز دیگر پسری ندارم أرْبَعَةٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبَى قَدْ وَاصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِينِ چهار پسر که مانند عقاب‌های کوهسار بودند و با بريده شدن رگ حيات، به مرگ پيوستند تنَازَعَ الْخِرْصَانُ أَشْلاءَهُمْ فَكُلُّهُمْ أَمْسَى صَرِيعا طَعِينَ بر پیکر بی‌جان آن‌ها نیزه‌ها به ستیزه برخاستند و همه آنان از زخم نیزه به خاک افتادند يا لَيْتَ شِعْرِي أَ كَمَا أَخْبَرُوا بِأَنَّ عَبَّاسا قَطِيعُ الْيَمِينِ اى كاش می‌دانستم آیا چنان که خبر دادند؛ عباس من دستش قطع شده است؟ 📗 ادب الطف، ج۱، ص۷۱
کانال رسمی شهید امید اکبری
اسمش فاطمه بود... گفت بچهای زهرا دلشون میسوزه یاد مادرشون می افتن... به من نگید فاطمه... اسمش شد ام البنین.. ادم چقدر میتونه با ادب باشه... بایدم از چنین مادری همچین اقایی ... رشید، با ادب،باوفا و... با اینهمه عظمت رشد کنه... که بعد بشه ❤️
کانال رسمی شهید امید اکبری
اسمش فاطمه بود... گفت بچهای زهرا دلشون میسوزه یاد مادرشون می افتن... به من نگید فاطمه... اسمش شد ام
نامِ تو از بس دلربا و دلنشیــــن است آرامِ جان، وردِ زبان، نقشِ نگین است باید تو را أم الوفاء، ام الأدب خواند بانو! ادب از بوستانت خوشه چین است ای نامِ تو یادآورِ داغ مدینه -با آنکه نام فاطمه زیباترین است- گفتی تو را اینگونه نامیدن ادب نیست گفتی پس از این نام من أم البنین است باید قمرهای تو را خورشید نامید الحق که دامان تو خورشید آفرین است ای کربلایِ خفته در خاک مدینه از علقمه تا مرقدت، یک سرزمین است بارانِ غربت میچکد از دیدگانش هر کس که با غم، در بقیعت همنشین است داغ غم مرگِ جوان دیدی نه یک بار بر شانهات بارِ مصیبت بیش از این است سخت است گفتن، از زبان مادری که خورشیدهای آسمانش بر زمین است من از زبانت روضه می‌خوانم، ولی ...نه... مادر! گریزِ روضه‌ام تنها همین است لا تدعونی... من که فرزندی ندارم یا لیت شعری... قصه آیا اینچنین است؟ باور کنم آیا شب و شق القمر را باور کنم عباس، مقطوع الیمین است ؟ بی جعفر و عثمان و عبدالله و عباس مردم چگونه نام من أم البنین است؟
کانال رسمی شهید امید اکبری
📜 🔹آدمى كه خود را يافت، هدف را مى ‏يابد و ميان خود و هدف، #صراط_مستقيم را مى ‏يابد. 🔹 نفاق دامن‏گي
🌱 در يك مرحله، تو كارها را با غريزه انجام مى ‏دهى و يا انجام نمى ‏دهى. 🌱 اما در هنگام ، آدمى به نظارت و حساب‏ رسى و به سنجش و تعقّل روى مى ‏آورد. 🌱 در اين مرحله، مجموعه ‏ى كارها و حالت ‏ها را محاكمه مى ‏كند و ديگر هيچ كدام از اين كارها و حال‏ ها را طبيعى نمى ‏داند. 🌱 از خود مى ‏پرسد چرا خوشحال شدم؟ چرا ناراحت شدم؟ چقدر بايد خوشحالى يا ناراحتى مى ‏كردم؟ پس چرا بيش‏ تر يا كم‏ تر؟ 🌱 با اين محاكمه ‏هاست كه آدم، آدم مى ‏شود تا به ‏حال نيروهايى در تو فعاليت داشته ‏اند. 🌱 با حواس، با احساسات، با تخيّل و با تفكّر كار مى ‏كردى. و چيزهاى جديدى را كشف مى ‏كردى و مجهولات خودت را، از معلوماتى كه داشتى، بيرون مى ‏آوردى‏. ولى هنگام بلوغ، تو به و ‏رسى جديدى مى‏ رسى. 🌱 اگر چيزى را بخواهى و اگر محيط و عادات و فكر تو، برايت راه ‏هايى را نشان بدهند؛ حالا تو مى ‏توانى هم خواسته و مطلوب خود را و هم اين راه ‏ها را بررسى كنى و انتخاب كنى. 🌱 بررسى اهداف و راه ‏ها و روش ‏ها، با انتخاب تو همراه مى ‏شود. 🌱 نيروى سنجش تو نيروى تو، باعث‏ مى ‏شود كه از زير بار عادت ‏ها و علاقه ‏ها و غريزه ‏ها آزاد شوى و باعث مى ‏شود كه بتوانى انتخاب كنى. ❛❛ عین‌صاد 📚  ╭─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╮ ‌ @shahidomidakbari ╰─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╯
|🕊🌧🍁| من پُر از گناه هستم اما عاشقت... من بیچاره و بی پناه هستم اما عاشقت... من شرمنده و رو سیاه هستم اما عاشقت.... تعریف نیست از خودم من غلام نوکرات هستم بدجور عاشقت.... اللّٰھم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج ╭─┅─•❀♡❀♡•─┅─╮ ‌ @shahidomidakbari ╰─┅─•❀♡❀♡•─┅─╯
اندڪی‌چشم‌هایَت‌رابه‌من‌قرض‌می‌دهی؟ میخواهم‌ببینم‌دنیارا‌چگونه‌دیدی ڪه‌از‌چشمـت‌افتاد . . . ╭─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╮ ‌ @shahidomidakbari ╰─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╯
🌸 (نذر چشم‌های منتظر مادرانه ) خط به خط متن داستان شده است بــنـدهــایی کــه استخوان من است ســروهــا پــای مــحــکــمی دارند شاخ و برگم فقط نشان من است انـتـظـاری رسـیـده چـیـده شود میوه‌ی وصل تا که خورده شود آمــدم مـحــض خـاطــر او که سالیانی‌ست باغبان من است بـاز شد در....قـدم قـدم آمد پاره شد بند....بندهای دلش در شـب چــادر است نـیـمـه‌ی مــاه مادر آمد که روضه خوان من است بــوی پـیـراهن کــفــن کـه وزید چشم‌هایش به اشک مهمان شد دور تــابــوت، شمـع جانش سوخت گفت: ای مردم این جوان من است بنـدهای کـفـن چـه شـرمنـده! یک به یک وا شدند ،تا اینکه مـــادرم دیــد تــکــه‌هــای مــرا که ستون‌های یادمان من است بهت در چهره‌اش فراوان شد تـکــه‌هــایی که چـیـد کم آمد گفت بـا خـود : دوباره می‌سازم جورچینی که امتحان من است جالب این است بین آغوشم قــدّ روز تــولــدت شــده‌ای مُجـمَـل و مـختصــر شـدی امــا مُجمَلت شرح سالیان من است سَـر نداری سَـرت فـدای حسیـن دست‌ها هم که نیست، یاعبّاس! روضـــه‌ی مـادرت شـدی پسـرم صبرِ زینب به کاروان من است تا ربابِ دلم به زار افتاد صبرِ زینب به یاریم آمد یاعـــلی گفتم و قیامت شد یاعلی ذکرِ زانوان من است آمدی قـلّـه شجاعــت مـن آمدی تشنه‌ی شهادت من آمدی تـازه شـد دوباره غـمـت داغ تو رزق جاودان من است مـوی مـن رنـگ استخـوان تـو شـد صورتم چوب خط سی سال است خط به خط مو به مو بخوان همه را ایــن فــقـط جـلـد داستان من است ╭─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╮ ‌ @shahidomidakbari ╰─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╯