🌷 هر روز با شهدا 🌷
🚩 امام خمینی (ره): خرمشهر را خدا آزاد کرد.
🚩امام خامنه ای: 👈 وقتی ما اعلام کردیم خرمشهر را پس گرفتهایم، تا یکی دو روز خبرگزاری های دنیا حاضر نبودند این خبر را پخش کنند...
💥 در ادامه با پایمردی تیپ 27 محمد رسول الله (ص) در مقابل پاتک های تیپ های زرهی عراق به رهبری سردار مفقود الاثر حاج احمد متوسلیان بر روی جاده اهواز به خرمشهر👌 دو لشکر 14 امام حسین (ع) به فرماندهی شهید حسین خرازی ولشگر 8نجف اشرف به فرماندهی شهید احمد کاظمی خرمشهر را محاصره کردند💪 هر کدام با پنج گردان یعنی سه هزار نفر درمقابل بیست هزار نفر دشمن، این دو لشگر نیروهای عراقی را در خرمشهر ابتدا محاصره و سپس با جدالی نه چندان سخت با گرفتن 11 هزار اسیر در یک روز, خرمشهر را آزاد کردند...✌
💥در تاریخ ۱۳۶۱/۰۳/۰۳ خرمشهر که با ۳۴ روز مقاومت در برابر دشمن سقوط کرده بود، پس از ۵۷۵ روز اشغال و ویران شدن خانه ها و اماکن عمومی و دولتی، در کمتر از ۲۵ روز آزاد شد. بازتاب این پیروزی شگرف تا مدت ها در رسانه های جهان در صدر تمام اخبار و گزارش ها بود... 🚩فتح خرمشهر به منزله بزرگترین پیروزی نظامی – سیاسی جمهوری اسلامی در جریان جنگ تحمیلی و مهلک ترین ضربه به دشمن تلقی شد...
⬅️ از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد یک ماه بطور مداوم کربلا را میدیدم. ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین. شهید سید محمدعلی جهانآرا
#حسن_عراقی!!!
🌷عملیات بیت المقدس بود، آزاد سازی خرمشهر. حسن تک تیرانداز بود من هم تیربارچی. اولین روز سقوط شهر بود که وارد خرمشهر شدیم. تک و توک درگیری توی شهر بود. هلیکوپترهای عراقی هم که دیگر محل نیروهای خودشان را نمیدانستن، مرتب در حال گشت بودند. حسن گفت: مجید من برم تو این سنگر ببینم چه خبره.
🌷ربع ساعتی گذشت که دیدم، یک عراقی از در سنگر آمد بیرون، تا آمدم ببندمش به رگبار، گفت: نزن بابا، حسنم! خودش بود، یک دست لباس نو عراقی پوشیده بود. قیافه سبزه اش هم کمک کرده بود تا بشود یک عراقی تمام عیار!
🌷به سنگر لجستیک عراقی ها تک زده بود. چند دقیقه بعد سر و کله یه هلیکوپتر عراقی پیدا شد، من پناه گرفتم، اما حسن ایستاد و چشم دوخت به هلیکوپتر. چند لحظه بعد یک بسته بزرگ از هلیکوپتر جلو حسن افتاد. تا هلیکوپتر چرخید هر دو بستیمش به رگبار. هلیکوپتر که فرار کرد، رفتیم سراغ بسته. بازش کردیم، پر آب میوه خنک بود. در آن گرمای خرداد چقدر چسبید. حسن دیگر آن لباس را بیرون نیاورد و بین بچه ها معروف شد به حسن عراقی!
#کتاب _گلخندهای_آسمانی #ناصرکاوه
🌹خاطره ای از شهید حسن صفرزاده معروف به حسن عراقی
منبع: سایت نوید شاهد
#فشنگهایی که در جیب جا شدند!
🌷نزدیک به ۱۹ کیلومتر راه را باید تا رسیدن به جاده آسفالت اهواز ـ خرشهر میپیمودیم. نیروها نه در جیب خشاب داشتند و نه به اندازه کافی قمقمه که به آنها بدهیم. همان شب قبل از حرکت آمدند و کنار رودخانه به هر نفر دو سه خشاب و چند مشت فشنگ دادند. برادرهای ما به دلیل نداشتن جیب خشاب ناچار شدند فشنگها و خشابهای اضافی را توی جیب شلوارشان بگذارند.
🌷....بعضیها هم که کوله پشتی داشتند آنها را در کوله پشتی ریختند. با یک وضع فقیرانه و مظلومانهای این برادرها روانه عملیات شدند، ولی آن ایمان و اخلاص شان چنان روحیهای به آنان داده بود که هیچ کس غصه کم و کسری مهمات و تدارکات را نداشت.
راوی: رزمنده دلاور اسماعیل قهرمانی فرمانده شهید گردان
منبع: سایت تابناک