eitaa logo
🌹ڪٰانٰال‌شَھٖیداَحمَدصٰالِحےٖمَلِہ🌹
1.6هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.7هزار ویدیو
129 فایل
کانال #شهید_صالحی زیر نظر خانواده شهید بزرگوار اداره شده و مطالب توسط ادمین بارگذاری می شود. 🌐کانال شهید احمد صالحی مله: @shahidsalehi72 📍ارتباط با ادمین(ارسال خاطرات؛فیلم،عکس،صوت،متن): @shamesozan @abolfazlsalehii
مشاهده در ایتا
دانلود
برزخی سردار شهید محمد حسین یوسف الهی... ◾️شهید محمد حسین یوسف الهی چشم برزخی داشت پیروزی‌ ها را می‌ دانست شکست‌ ها را می‌ دانست باطن افراد را می‌ دید و عاقبت‌ شان را پیشگویی می‌کرد… ▪️او با نماز شب و عبادت و جهاد خالصانه مصداق سالکان و عارفانی بود که به فرموده امام خمینی یک شبه ره صد ساله را طی کرد و چشم تمام پيران و کهنسالان طريق عرفان را حسرت زده قطره ای از دريای بی انتهای خود کردند. ◾️زمستان ۶۴ بود با بچه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم حسین وارد شد و بعد از کلی خنده و شوخی گفت: در این عملیات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند. ▪️بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید من هم شیمیایی می شوم. ◾️حسین به همه اشاره کرد به جز من! ▪️چند روز بعد تمام شهودهای حسین در عملیات والفجر ۸ محقّق شد! حمید شفیعی همرزم شهید ‍‌‌🏴ڪانٰال‌شَھٖیداَحمَدصٰالِحےٖمَلِہ🏴 https://eitaa.com/shahidsalehi72 ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━
💠در سعی صفا بهش گفتم: باید بگیم خوش‌ به‌ حالت هاجر! اونقدر که رفتی و اومدی، بالاخره آب برای اسماعیلت پیدا شد؛ کاش برای رباب هم آب پیدا میشد . .💔 انگار آتشش زدم، بلند بلند شروع کرد به گریه کردن. : همسرشهیدمحمدحسین‌محمدخانی روح مطهر شهدا صلوات 🏴ڪانٰال‌شَھٖیداَحمَدصٰالِحےٖمَلِہ🏴 https://eitaa.com/shahidsalehi72 ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━
دلنشین شهید زیبا روی مقاومت در قبر ▫️همیـشه بشــاش و خنــده‌رو بـود. انرژی خاصی در صورتش موج می‌زد و لبخندی که همیشه همراهش بود، حتی در قبر هم از او جدا نشد. از خصلت‌های اخلاقی و ایمانی، که از مکتب سـیدالشـهدا (ع) تغذیه می‌شد. ▫️اهتمام زیادی به نماز و مخصوصاً نماز شب داشت. همیشه سوره واقعه را تلاوت می‌کرد. از صله رحم بسیار سخن می‌گفت و به آن عمل می‌کرد. ▫️همیشه فانی بودن دنیا را به خود و اطرافیان تذکر می‌داد و می‌گفت که: «باید از لذت‌های این دنیــای فــانی هم فاصله بگیریم.» ▫️شخصیتی دوست‌داشتنی که نزد همگان محبوب بود و هرکس چهره زیبای این شهید را می‌دید، به عشق و محبت در ایشان نسبت به خدا و مسیر شهادت پی می‌برد. وسـام، علاقه خاصی به امام خامنه‌ای داشت؛ علاقه‌اش به ایشان طعم دیگری داشت. : همسر شهـید مقاومت لبنان 🌹ڪانٰال‌شَھٖیداَحمَدصٰالِحےٖمَلِہ🌹 https://eitaa.com/shahidsalehi72 ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━
🌷 .... ▫️شب اول عملیات بدر را به خوبی پشت سر گذاشتیم. صبح با آب دجله چای درست کرده نوشیدیم. تا شب نیز پشت خاکریزی که آن سوی ساحل دجله بود مستقر بودیم. شب دوم عملیات، رضا نورمحمدی که فرمانده محور عملیاتی بود نیروها را در یک کانال به ارتفاع ۱۷۰ و عرض ۷۰ سانتی‌متر مستقر کرد در حال نشسته و تکیه زده مشغول استراحت و منظر صدور فرمان حمله بودیم. هوا خیلی سرد بود و بالاپوش بچه‌ها کم. من و نورمحمدی هر دو زیر یک پتو استراحت می‌کردیم. دشمن که گویی متوجه ما شده بود به شدت کانال و اطراف آن را زیر آتش گرفته بود به‌طوری که هر لحظه یک خمپاره داخل کانال یا روی لبه‌های آن منفجر شده چند نفر.... ▫️چند نفر از بچه‌ها شهید و مجروح می‌شدند ولی عزم ما برای ادامه عملیات جزم بود. رضا خواب بود و من هم داشتم به خواب می‌رفتم که خمپاره‌ای نزدیک سرمان منفجر شد. رضا بیدار نشد. گفتم: آن‌قدر خسته است که خمپاره نیز حریفش نیست. لحظاتی بعد فرمانده لشکر با بی‌سیم رضا را صدا زد تا دستور آغاز حمله را به او بدهد. هرچه رضا را صدا زدم بیدار نشد. نگران شدم. پتو را که کنار زدم دیدم تمام لباس‌هایش غرق خون است و ترکشی به سینه‌اش اصابت کرده. البته در آن موقع سرش را ندیدم چون مغزش نیز متلاشی شده بود. درحالی‌که دستانم از شدت ناراحتی می‌لرزید گوشی بی‌سیم را که مستمر می‌گفت: «رضا، رضا، احمد» برداشته با بغض گفتم: «احمد، احمد، رضا به میهمانی امام حسین علیه السلام رفت.» 🌹 ای به یاد فرمانده شهید رضا نورمحمدی : سردار محسن رضایی فرمانده سپاه در دوران دفاع مقدس 🌹ڪانٰال‌شَھٖیداَحمَدصٰالِحےٖمَلِہ🌹 https://eitaa.com/shahidsalehi72 ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━
💠در یکی از روزهای دهه کرامت سال ۱۳۹۷، قرار بود شستشوی حرم در روز کشیک ما انجام شود، طبق روال همیشگی مشغول آماده کردن فضا بودیم که دیدم سردار هم خیلی ساده و بی‌آلایش وارد شد. ما همدیگر را از قبل می شناختیم به همین دلیل به محض چشم در چشم شدن، به من اشاره کرد که چیزی نگویم و به حضورش واکنشی نشان ندهم، من هم اطاعت کردم، لوازم شست و شو را به او دادم و سردار هم شروع کرد به تمیز کردن روضه منوره. 🔹من هم شروع کردم به خواندن این ابیات: «ای صفای قلب زارم هر چه دارم از تو دارم / تا قیامت ای رضا جان سر ز خاکت بر ندارم»، که ناگهان متوجه شدم حال سردار سلیمانی منقلب شد، سرش را روی ضریح گذاشت و شروع به گریه کرد. 🔹یکبار دیگر این شعر را در مراسم اعطای حکم خادمی حاج قاسم و به سفارش خود ایشان خواندم و دیدم که حاجی با شنیدن این شعر حس و حال عجیبی دارد حتی یادم هست به من گفته بود که اگر توفیق شهادت نصیبش شد، وقتی که تابوت او را برای طواف به حرم رضوی آوردند این شعر برایش بخوانم. 🔹روزی که پیکر پاک حاج قاسم وارد روضه‌ منوره شد یکدفعه این خواسته شهید را به یاد آوردم و حال خودم هم منقلب شد وقتی هم که شروع به خواندن کردم، حس و حال عجیبی در حرم ایجاد شد و صدای هق هق و گریه همه بلند شد. : امیر عارف 🔹 شهدا دلها را تصرف می‌کنند 🔹 با ذکر صلوات نثار ارواح مطهر شهدا و سردار رشید اسلام 🥀‌ الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🌹ڪانٰال‌شَھٖیداَحمَدصٰالِحےٖمَلِہ🌹 https://eitaa.com/shahidsalehi72 ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━
( ) 🌷یک روز همگی نشسته بودیم و می‌گفتیم عظمت مدتی است که نامه نمی‌نویسد، در حال صحبت بودیم که در زده شد و نامه آورد، نامه‌ای از طرف عظمت بود. با اشتیاق شروع به خواندن نامه کردیم اما هنوز نامه تمام نشده بود که به دستمان رسید.🌷 ✍ : مادر شهید ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ 📲اینستا | ایتا | تلگرام : @shahidsalehi72 🌹کانٰال‌شَھٖید اَحمَدصٰالِحےٖمَلِہ🌹 shahidsalehi72@ ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━
🔹در محضـــر شهیــد.... وقتے به نماز مےایستاد واقعا تماشایی بود فقط دلم میخواست صوت حزینش را ضبط ڪنم خلـوص نیت خاصے داشت و همیشہ هم توصیہ مےڪرد ڪہ نمازتان را اول وقت بخوانید... : ۶۵/۱۲/۰۷ ؛ همسر شهید ┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄ 🌹کانٰال‌شَھٖید اَحمَدصٰالِحےٖمَلِہ🌹 @shahidsalehi72 ━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━
▫️مرخصی به شرط عملیات سال ۶۱ در عملیات محرم، بعد از مرحله دوم این عملیات، وقتی به عقبه جبهه خودی و در خط پدافندی در منطقه ای از دهلران آمدیم ، بعد از یک روز فرماندهان اعلام کردند ، آماده بشید بروید مرخصی که دستور آمد گردان یا مهدی سریعا به خط شوند، تجهیزاتمان را بستیم و آمدیم به خط شدیم که گفتند یکی از فرماندهان می خواهد صحبت بکند، وقتی آماده شدیم، دیدیم شهید حاج حسین خرازی و شهید ردانی پور ، آمدند. شهید خرازی که یکی از دستانش بر اثر مجروحیت به گردنش انداخته بود، شروع کرد به سخنرانی و با همان لهجه شیرین اصفهانی در حالی که خنده برلبانش بود، گفت: بچه ها کوجا می‌خاین برین؟ همگی گفتیم مرخصی، گفت 😂 د،نشد، یه مرحله دیگه عملیات میرین، اونوقت ، اگه شهید نشدید و سالم برگشتید،😂 میرین خونه هادون!! مجددا سازماندهی شدیم و در مرحله سوم عملیات در منطقه زبیدات عراق وارد عمل شدیم. چقدر این فرماندهان ما با روحیه بودند : رزمنده، غلامرضا کوهی اصفهان ┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄ 🌹کانٰال‌شَھٖید اَحمَدصٰالِحےٖمَلِہ🌹 @shahidsalehi72 ━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━
82.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اولین کسی که به امام خمینی(ره) پول داد و گفت خرج فلسطین کن شاطر محمد بود شهیدی که امام خمینی(ه) برایش گریه کرده و پیام داد. و۴مرجع تقلید درشهادتش پیام دادند. شهیدی که پرچم امام حسین را در منطقه سنی نشین بالا برد شهیدی که به اذن امام خمینی نبش قبر شد. پس از ۱۸ماه جنازه اش سالم بوده. اگر گذرتان به قم افتاد سری به مزار این شهید غریب بزنید آدرس مزارمطهر: 🌷بهشت معصومه قطعه یک، رحمانپور(فرزند محمد) : حاج حسین کاجی ┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄ 🌹کانٰال‌شَھٖید اَحمَدصٰالِحےٖمَلِہ🌹 @shahidsalehi72 ━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━
🌷🌷 ! 🌷هر وقت که ما را برای کتک زدن، می‌بردند، به ائمه اطهار متوسل می‌شدیم. من به حضرت ابوالفضل (علیه السلام ) ارادت خاصی داشتم و برای تحمل دردها به ایشان توسل می‌جستم. یک بار که کتک می‌خوردم چند باری بلند صدا زدم "یا ابالفضل". 🌷اتفاقاً دوستی داشتم که اسمش ابوالفضل بود. افسر عراقی دستور داد که دوستم را از اردوگاه بیاورند و کتک مفصلی هم به او زدند. دیگر یاد گرفته بودم هر بار که کتک می‌خوردم؛ اسم این دوستم را صدا می‌ زدم تا تنها نباشم. 🌷آخر سر ابوالفضل گفت: چرا فقط از ائمه حضرت ابوالفضل (ع) را صدا می‌زنی. گفتم: مگر نمی‌بینی چه زود حاجت می‌دهد؟ تا صدا می‌ زنم تو به کمکم می‌آیی.... : آزاده سرافراز غلام شیران @shahidsalehi72🌹
آخرين روزهاي تابستان ۷۲ بود و دست هاي جستجوگر بچه هاي « تفحص » به دنبال پيكر شهدا مي گشت. مدتي بود كه در منطقه ي عملياتي خيبر به عنوان خادم شهيدان انتخاب شده بوديم و با جان و دل در پي عاشقان ثارالله بوديم. سكوت سراسر جزيره را فرار گرفته بود؛ سكوتي كه روح را دگرگون مي كرد. قبل از وارد شدن به منطقه، تابلويي زيبا نظرمان را جلب كرد: « با وضو وارد شويد، اين خاك به خون مطهر شهدا آغشته است. » اين جمله درياي سخن بود و معني. نزديك ظهر بود، بچه ها با كمي آب كه داشتند، تجديد وضو كردند، ولي ناگهان صداي اذان آن هم به صورت دسته جمعي به گوش جانمان نشست! با خودم گفتم: « هنوز كه وقت نماز نيست؛ پس حتماً در اين اذان به ظاهر بي وقت، حكمتي نهفته است. » از اين رو، به طرف صدا كه هر لحظه زيباتر و دلنشين تر مي شد، پيش رفتيم. ناگهان در كنار نيزارها قايقي ديديم كه لبه ي آن از گل و لاي كنار آب بيرون آمده بود. به سرعت به داخل نيزارها رفتيم و قايق را بيرون كشيديم و سرانجام مؤذنان نا آشنا را يافتيم. درون قايق شكسته كه بر موج هاي آب شناور بود، پيكر 13 تن شهيد گمنام مرا به غبطه واداشت. : جانباز شهيد علي رضا غلامي 📙برگرفته از کتاب شهید گمنام. اثر گروه شهید هادی @shahidsalehi72🌹
🌷 حیدری🕊 ( ) ۱۳۶۷ ▫️در ایام بعد از قبول قطعنامه نامه در جنوب مستقر بودیم. یکی از نیروها آمده پیش سید احمد. سید وقتی دید پوتینش پاره است. پوتینش را در آورد و به او داد. رزمنده زیر بار نمی رفت و احمد اصرار داشت که من فرمانده تو هستم و فردا یک جفت نو می توانم برای خودم تهیه کنم.وقتی دشمن پاتک کرد و ما سریع خودمان را به محل درگیری رساندیم. در همان حال چشمم به سید احمد افتاد. هنوز پا برهنه بود. در روی اسفالت داغ و بیابان پر از خار و خاشاک به نیروهایش رسیدگی می کرد. بدون پوتین و بدون کلاه. به جای کلاه هم حوله ای روی سرش انداخته بود که آفتاب کمتر بسوزاندش. : برادر هدایتی