#افلاکیان
بسم الله الرحمن الرحیم
#به یاد شهدای مظلوم عصر عاشورای سال ۱۳۶۲ شهرستان جهرم…
💠مهرماه سال ۱۳۶۲ هجری شمسی بود و جهرم در دهه اول محرم سیاه پوش عزای سرور و سالار شهیدان…
اتوبوس کمیته امداد امامخمینی(ره)، بچههای خستهی عملیات والفجر ۲، از غرب کشور را با خود به شهر آورد، آنها کسانی بودند که مرخصی گرفته و از تیپ المهدی(عج)، به جهرم برگشته بودند تا تاسوعا و عاشورا را در مسجد و حسینههای شهرستان به عزاداری سالار شهیدان بپردازند.
🔹 دفتر اعزام نیروی سپاه جهرم مثل هرروز باز بود. کسانی که مرخصیشان تمام شده بود و میخواستند به جبهه باز گردند میآمدند و اسمشان را مینوشتند که با اتوبوس کمیته، عازم جبههی غرب شوند؛ اما به خاطر روزهای پرالتهاب و سراسر شور و شوق، تاسوعا و عاشورا و اشتیاق وافر بچههای جبهه و جنگ به شرکت در عزاداری آقا ابا عبدالحسین(علیه السلام)، استقبال کمتر بود. فقط یک سوم صفحه کاغذ پر شده بود… از طرفی هم دستهها و هیئتهای سیاهپوش، سینهزنان و زنجیرزنان، کوچه پس کوچهها و خیابانهای شهر را از صدای یاحسین، یاحسین پرکرده بودند. صدای طبل و سنج در فریاد سینهزنها که با شور و هیجان نوحهی دسته را بازخوانی میکردند گم بود…
🔹مسافران اتوبوس کمیته امداد امام (ره) از خلوتی خانههایشان استفاده و ساک و وسایلشان را سریع جمع کرده و جلو کمیته امداد جهرم، جمع شده بودند.
🔸 مجید پویان، کاغذی دستش بود، و در ورودی پله اتوبوس ایستاده و یکی یکی اسمها را از روی کاغذ میخواند: ابراهیم یاعلی، غلامعباسکارگرفرد، سیدمسعود مروج ، حمیدرضا یثربی، اسدالله رزمدیده، محمدحسن مصطفیزاده، بمانعلی ناصری، مصطفی رهایی، سعید اعظمی، حمید مقرب، محمود زارعیان، کرامت الله اقناعی، سید مهدیصحرائیان.
▪️مسئول اعزام نیرو اسم هر کس را که می خواند یا حسین گویان سوار اتوبوس می شود.
🔹 مسافران اتوبوس ۱۵ نفرند: راننده آقای غلامحسین رشیدیان، با کمکی و شاگردش همراه با ۱۳نفر، از گلهای نورستهی باغ عشق و ایمان. هرکس دوتا صندلی هم که بگیرد، باز جای خالی هست… رزمندهها همه کم سن و سال هستند. بیشتر آنها، دانشآموز و شاید هم بچههای یک کلاس یا مدرسه باشند، بزرگترشان مصطفی رهایی و غلامعباس کارگر است. مصطفی و غلامعباس پاسدار و بقیه بسیجی هستند، در بین آنها فقط بمانعلی ناصری صبح زود از خفر آمده تا به اتوبوس برسد…
🔸اذان ظهر تاسوعا، سکوتی در اتوبوس حکم فرما میشود…
⬛ شب عاشورا
🔹شب عاشور است و اتوبوس در سکوتی محزون در جادههای پُر پیچ و خم کردستان به پیش میرود. شب عاشورا نمیشود غمگین نبود. 🔹هرکس برای خودش زمزمهای دارد. شب عاشورا آخرین شب عمر امام حسین(ع) و ۷۲ تن از یاران با وفایش بود. این شب عاشورا هم شاید آخرین شب عمر مسافران اتوبوس باشد. کسی نمیداند دست سرنوشت، برای مسافران آسمانی چه تقدیری را رقم خواهد زد…
🔹مهاباد – جاده
روز عاشورا غمگینتر از شب عاشورا از راه میرسد. رشیدیان، راننده سخت کوش اتوبوس، سعی میکند بچهها را به حرف بکشد و آنها را از این سکوت آزار دهنده رها کند. حِس غریبی در فضای اتوبوس حاکم است، راننده میخواهد که تا قبل از ساعت چهار، زمان منع عبور و مرور در کردستان، به جایی برسد و شب را در آنجا بماند. او مقر سپاه مهاباد را برای ماندن شبانه انتخاب میکند…
⬛عصر عاشورا – کربلا
🔹سرهای بریده بر نیزهها، میان گرد و غبار و هلهله کوفیان به چشم میخورد. جسدهای پاره پاره شده بر روی خاکهای گرم کربلا افتاده است.
🔹فریاد نالههای کودکانِ وحشت زده از لا به لای شیهه اسبها به گوش میرسد. غوغایی است کرب و البلا . . . کسی به زن و بچهها رحم نمیکند آتش به خیمه ها افتاده . . .
⬛ عصر عاشورا – مهاباد
راننده آخرین پیچ جاده را که رد میکند میبیند که یک مینیبوس و چند ماشین کنارجاده ایستادهاند. راننده پا از روی گاز برمیدارد و سرعتش را کم میکند تا از کنار ماشینها با احتیاط رد شود، ناگهان یک نفر کومله با لباس کردی، آرپیجی بر روی دوش به وسط جاده میپرد. مصطفی رهایی دست به اسلحه میبرد. رشیدیان ترمز محکمی میگیرد، بچه ها از شیشه اتوبوس میبینند دو نفر دیگر کلاشهایشان را به سمت اتوبوس نشانه رفته اند، یکی داد میزند کمین خوردیم . .
#ک____می طولانی است ولی می ارزد بدانیم رشادت دلیران ایرانی را در دفاع و از کشور و ما امنیت امروزمان را مدیونشان هستیم.
#یادشان گرامی و نامشان پاینده باد