#مثل_آیینه_باش...
#تجربه_عملی_امر_به_معروف
🍃اگر امر به معروف هم میخواهی بکنی خیلی آهسته ، مثل آینه باش ، آینه داد نمیزند که یقهات بد است ! وقتی روبروی آینه میایستی ، جیغ نمیکشد : چرا موی سرت اینجوری است؟! آیینه سکوت محض است ... آهسته هیچکس خبردار نیست جز تو و آینه...
📚علامه حسن زاده آملی
🇮🇷
https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi
#از_خانه_شروع_کن...
🍃آیت الله فاطمی نیا : جوان عزیز اگر عروج می خواهی و می خواهی به جایی برسی از خانه خودتان شروع کن! اگر دل خواهرت را شکستی ، برو درستش کن . دل مادر و پدر را شکستی برو درستش کن...
🇮🇷
https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi
#دوای_دردهاست_این_ذکر...
🍃آیت الله بهجت (ره): زیاد #استغفار کنید و خسته نشوید که مداومت به این ذکر باعث می شود ، خداوند به شما توفیق عنایت کند .
🇮🇷
https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂
🍂🌺🍂
🌺
✨خاطره ای از شهید
مدافع حرم سیدمیلاد مصطفوی✨
روزها و شبهايی که در سوريه بوديم، لحظات به ياد ماندنی بود.سيد به من ميگفت:دعا کن عمه جان من رو قبول کنه که سربازش بشم. مي گفت وای به حال ما كه از شهدا جا مونديم. مجتبی جان بايد دعا کنيم که خدای نکرده مرگ ما تو بستر نباشه که اگر اينطور بشه ما واقعًا باختيم. يادمه هروقت گلزار شهدا ميرفتيم، با نگاه عجيبی مزار شهدا رو دنبال ميکرد. روزهای آخر ميگفت: دارم مي شنوم که عمه جانم من رو صدا ميزنه! خيلی حساس شده بود.ميگفت ای وای ناخن هام مونده نگرفتم. نکنه برام مشکل ساز بشه حرکات عجيبی داشت صحبت های خاصی ميکرد. من واقعًا الان فکرميکنم، تازه متوجه ميشوم که سيد خيلی چيزها براش حل شده بود. اينقدر خودش روبرای شهادت #آماده کرده بود که حتی به ناخن هاش هم توجه داشت. يه شب وقت خواب گفت: مجتبی جان، من شرمنده مادرم هستم. قدر مادرم روندونستم. از خدا خواستم که هر چه زود تر به حق عمه جانم به مادرم برسم. ان شاءالله به اميد خدا ديدار با مادرم نزديکه، خيلی خيلی دلتنگ مادر هستم. همه ی کارهام روهم کردم حساب کتاب هام روتمام و کامل صاف کردم. روز های آخر تو نمازهاش خيلی اشک ميريخت.درقنوت هاش به شدت گريه ميکرد. نمازهای شب و مستحبياش هم به راه بود. #شبهای_آخر، سيد که هميشه مياندار هيئت بود، ميرفت گوشه ای و تو حال خودش بود. اين حالات از سيد برای من خیلی عجیب بود و تازگی داشت. روحش ديگه زمينی نبود. يادمه با مجتی کرمی رفتيم تو مخابرات مجتبی گفت برای بچه ام خيلی دلتنگ شده ام. هروقت زنگ زدم خواب بوده، نتونستم تا الان صداش رو بشنوم. شايد اين روزها، روزهای آخر زندگی مون باشه. برای آخرين بار هم که شده دوست دارم صداش رو بشنوم. زنگ زد و صحبت کرد. رو کرد به من و گفت: نادر جان خيلی سبک شدم. گفتم شهيد ميشم حسرت صحبت آخر بادخترم تو دلم ميمونه. سيد هم براي آخرين بار با خانواده صحبت کرد بعد با #خنده به من گفت: بابام ميگه ميلاد جان زود برگرد که برات آش پختيم! زود بيا که ان شاءالله برات يه دختر خوبی رو در نظر گرفتيم. يه روز به عمليات اصلي مانده بود. ما در منطقه خانات مستقر بوديم. دم غروب روز اول محرم بود. سيد به يکب از بچه ها پيشنهاد داد دور هم جمع بشيم ذکر مصيبت بگيريم .... سيد رفت يکی از روحانيون رو آورد و گفت: حاجی برامون روضه بخون. حاج آقا شروع کرد برای ما روضه خوندن. چهار پنج نفر بوديم. بعد جمعيت به دويست نفر رسيد! سيد کنار من نشسته بود. بلند ميشد محکم با سيلی ميزد تو صورتش، من هر چقدر تلاش کردم #مانعش بشم جرئت نکردم. سيد حال وهواي عجيبی داشت. بی تابی ميکرد. ضجه ميزد. واقعا سيد از همه جا و همه کس بريده بود. من این حالات رو بارها در شب های عمليات در شهدای مختلف ديده بودم. شب کربلای ۴و ۵ والفجر ۸ و.. بعد از ذکر توسل مون گفتم: #سيدجان اين چه کاری بود که کردی؟ چرا با سيلی ميزدی تو صورتت!؟با همون چشمان اشکبارش جوابم رو داد و گفت: حاجی سيلی خوردن دختر سه ساله سخته، سيلی خوردن مادر سخته...
#برگرفته_از_کتاب_مهمان_شام
#گروه_نشر_شهید_ابراهیم_هادی
#این_چنین_پرواز_کردن_رسم_پاکان_است
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🇮🇷شما دعوتید به کانال شهید مدافع
حرم مهندس سید میلاد مصطفوی🇮🇷
https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi
به کانال سید خندان بپیوندید✨👆
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🔸لفظ «#خیر» یعنی «خدا »
🔹وقتی می گوییم : خدا تو را خیر دهد یعنی:
🔸«خدا خودش را به تو اعطا کند »
🔹 چرا که خیر چیز جدایی از خدا نیست،
🔸 《 #خیر 》همان خداست.
📔شرح دعای ابوحمزه ثمالی ، جلد اول ، ص۶۴
🌿استاد صمدی آملی
🇮🇷
https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi
شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده
برادارن و خواهران من ؛
#ماهواره و فرهنگ کثیف غرب مقصدی به جز آتش دوزخ ندارد❗️
#از_ما_گفتن ، ما که رفتیم....
🇮🇷
https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi