هرکی بی ما خوش است در خوشی‌اش برکت #شرح_حال

الهی ب عمتی زینب میگید؟!

گریه‌های غریبانه دختران شهید قنبری💔 دیگه این دنیا جای موندن نیست!

مدتی هست که راکد شده بازار وفا قشنگا‌

«الانسان یُشبه ما یُحب..» - انسان شبیه آنچه دوست می‌دارد می‌شود🌱..

کفاف مستی من را نمی‌دهد انگور کمی ز ِچای نجف با گلاب می‌خواهم - ²⁴روزتاغدیر

دخترها اگ شهیدم نشن میمونن شهید تربیت میکنن قشنگه مگه ن؟؟ #جمع_شهیدانم_آرزوست💔

شاید خواب باشد خوابی ک طولانی ایست و هیچکس قرار نیست مرا از این خواب عمیق بیدارم کند... دست های پدرانه تو بر روی موهایم نوازش کند دختر بابا بلند شو چرا انقد بی تابی جان بابا... بابا... تویی... آره بابا من کنارتم خواب دیدم از کنارم رفتی و تو با لبخندی در آغوشم بگیری بگویی من کنارت هستم بابا... اما خواب نیست و تو قرار نیست مرا بیدار کنی این منم ک باید بگوییم بابا بلندشو بگو تمام این لحظات خواب است... بابا...💔 #ادمین_نوشت📝 #دختران_شهدا @shahidshalamche_8

متن بالا همراه این صوت بخونید(:💔

روز ٢٥ این ماه روز دحوالارض است که روز با برکتی است، ایّام در ماه ذی‌قعده که اوّل ماه‌های حرام است، ایّام و لیالی مبارک و متبرّکی است، پر از برکات است؛ باید از اینها استفاده کرد #حضرت_آقا

اگر کانال دارین برای تبادل ک ب کانال ما میخوره پیام بدین ب آیدی زیر🌱 @shohadakarbal_4

عشق ‌یعنی ‌دل‌ میان ِسینه‌ات ‌باشد ‌ولی نیمه‌شب‌ها در نجف ‌گردد به‌ دنبال ‌ِعلی . - ²³روزتاغدیر

نخری گریه میکنم💔

خدایا دمت‌گرم بارونت نعمته ، اما نمیگی یکی دلش گرفته بارون دلتنگ‌ترش میکنه؟ #شب_بخیر✨

مادر ایران شمایید حاج خانم💔 نه اون زنیکه‌های سلیطه‌ که از مرگ پسرشون برای بهم ریختن کشور استفاده میکنن

دغدغه‌اش از شهادت، کار فرهنگی بود! به مادرش می‌گفت: دعاکنید من موثر باشم شهید شدم یا نشدم، مهم نیست! هروقت هم که بحث شهادت میشد، می‌گفت "افوض امری الی الله" هرچه خدا بخواهد..:) #شهید_مصطفی‌صدرزاده

معرفی کتاب🌱

که من خیسیِ پلکام ؛ بعد از اشکایِ دل‌تنگی برای شما رو خیلی دوسشون دارم .. [ آقای امام حسین(ع) ]

#عزیزم_حسین💔

اللهم عجل لولیک الفرج چقدر خوب میشه امروز این عکس رو همه استوری کنیم @shahidshalamche_8

علی امام من است منم غلام علی 21 روز تا غدیر🌱💚

ما هم همین‌طور آرمیتا ما هم همینطور ..

جمعه ها رو دوست ندارم نمیدونم چرا (((:💔

آقای پور کاوه حالمو عوض کرد...💔

حاجی داشت حرف میزد و سبزی پلو را با تن ماهی قاطی میکرد. هنوز قاشق اول را نخورده، رو به عبادیان کرد و پرسید: عبادی! بچه ها شام چی داشتن؟ گفت: همینو -واقعا؟جون حاجی؟ نگاهش را دزدید و گفت: ماهی رو فردا ظهر میدیم حاجی قاشق را برگرداند بخدا فردا بهشون میدیم حاجی همین طور که کنار میکشید گفت: به خدا منم فردا ظهر می خورم! #شهیدابراهیم_همت