هدایت شده از 🖤🌹 بهترین مسیر خوشبختی 🌹🖤
🍃مرد عاشورایی
چشم هایت را بده به من. بگذار من هم طعم خوب دیدن را بچشم. کسی اگر کربلا را خوب ببیند، دنیا برای او می شود کربلا و اگر عاشورا را خوب تماشا کند، لحظه هایش همه می شود عاشورا. من به کربلا شدن دنیا و به عاشورا شدن لحظه هایم سخت محتاجم. کربلا راز زندگی است. یک وجب از زمین اگر برایم کربلا نباشد، پایم به آنجا که برسد، می میرم و اگر لحظه ای را بدون حس عاشورا طی کنم، لحظهٔ بعد، مرگم رقم می خورد.
چشم هایت را به من بده تا زندگی با من قهر نکند.
شبت بخیر مرد عاشورایی!
#محرم #عاشورا
#شب_بخیر #بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃مرد غریب
امشب برای ما شام غریبان است
امّا برای تو هر شب، شام غریبان است.
ما خودمان غریب نیستیم
تویی که غریبترین مرد روزگار مایی.
شام غریبان برای تو غربت مضاعف دارد.
امروز و امشب را با چه کسانی به سر کرده و میکنی؟
چه کسی امروز برایت روضه خواند
و تو برای چه کسانی روضه خواندی؟
وقت گریستن سرت روی دوش چه کسی بود
و سر چه کسی را در حین گریه به دوش گرفتی؟
خوش به حال همۀ کسانی که امروزشان را با تو گذراندند!
آنها همه کسانی بودند که تو با آنها دوست شدهای.
آقا!
دلم عاشورای با تو را میخواهد.
روضه خواندن تو را و روضه خواندن برای تو را.
دلم سر تو را میخواهد که به شانه بگذارد
تو هق هق گریه کنی و شانهام همراه سرت تکان بخورد.
دوست دارم شانهام با اشکهای تو تر شود.
دلم پاک کردن اشکهایت را میخواهد.
دوست دارم سرم را روی شانهات بگذارم و بر مصیبت حسین اشک بریزم.
باید با من دوست شوی تا این آرزوها محقق شود.
پس با من دوست شو تا آرزو به دل نمیرم.
شبت بخیر مرد غریب!
#محرم #شام_غریبان
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃منجی تاریخ
اگر عاشورا را مبدأ مجدد تاریخ بخوانیم، عیبی دارد؟ مگر غیر از این است که عاشورا تاریخ مرده را جانی دوباره بخشید؟ اگر عاشورا نبود، آدمیت را جز لابلای کتابهای تاریخی کجا میشد پیدا کرد؟ اگر حسین هر چه را که داشت فدا نمیکرد، چگونه میشد معنای بندگی را فهمید؟ مگر معنای بندگی به سرسپردن به دنیا تغییر نکرده بود؟
و آقا! پیش از آمدن تو هم حقایق در هجوم تندبادهای جهل و هوس رو به فراموشی میروند و دنیاپرستها بندگی را به پرستش دنیا تفسیر میکنند. باز هم تاریخ نیاز دارد به مبدأ دیگری. ظهور تو تاریخ را از نو ورق خواهد زد. ما منتظر آغاز مجدد تاریخیم. بگو ۱/۱/۱ کی خواهد رسید؟
شبت بخیر منجی تاریخ!
#محرم
#شب_بخیر #بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
راه درک ظهور از درک کربلا میگذرد. فهم کربلا راز در مسیر ماندن ماست. کسی که کربلا را نمیفهمد، ظهور را هم نخواهد فهمید.
کسی که نفهمد چرا کربلا اتفاق افتاد، دعای برای ظهور میکند اما بعید نیست اگر امامش ظهور کرد، در صف دشمنانش قرار بگیرد.
آقا! مدد کن ما را تا در کنار عزاداری برای حسین، فهممان از عاشورا به قدری بالا برود و ایمانمان به امام به قدری عمیق شود که وقتی آمدی، برای لحظهای و ذرهای در فدا شدن برای تو شک نکنیم؛ حتی اگر هزینۀ بودن در کنار تو، جان و مال و ناموسمان باشد.
کربلا را که میخوانیم، دلمان میلرزد برای لحظههای ظهور!
شبت بخیر غایب از نظر!
#محرم
#شب_بخیر #بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃فرزند حسین
آقا! میترسم به این فکر کنم که دشمنان حسین، او را به نیت تقرب به خدا کشتند و به خونی که دستشان به آن آلوده شده بود، تبرک جستند.
میترسم به این فکر کنم که حسین، نوۀ پیامبری بود که آنها دینش را پذیرفته و قرآنش را میخواندند و همچون او حج میرفتند و همیشه در نمازشان برای او و آلش صلوات میفرستادند.
چگونه باور کنم که آنها وقتی تیرها را به سوی حسین نشانه میگرفتند و شمشیرها را بر تن حسین و یارانش فرود میآوردند، مثل نماز نیت میکردند و منتش را سر خدا میگذاشتند و احساس میکردند که با هر تیر و ضربهای یک قدم به خدا نزدیک میشوند؟
جهل بود یا هوس؟ کینه بود یا غفلت؟ حب مال بود یا حب جاه؟ هر چه بود به قدری مسلمان جماعت را در وهم فرو برده بود که امام میکشت و منتظر پاداش خدا بود؟
چقدر کنارِ هم گذاشتن عاشورا و ظهور، وحشتبرانگیز است. آقا! یعنی وقتی تو هم بیایی، عدهای از مسلمانان به نیت قربة الی الله تشنۀ خونت میشوند؟! به دادمان برس! از این شرتر عاقبتی نیست.
شبت بخیر فرزند حسین!
#محرم
#شب_بخیر #بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
با دلم چه کنم که بیقرار کربلاست و دلشورۀ ظهور تو را دارد؟ با واهمهای که این روزها حالم را دگرگون کرده چه باید کرد؟ شوق و ذوق ظهور تو با مشغول شدنم به کربلا، به وحشت و دهشت تبدیل شده آقا!
صدازدنت را دوست دارم اما وقتی میخواهم برای ظهورت دعا کنم، زبانم کند میشود و قلبم تند میتپد. مگر کسانی که برای حسین نامه نوشتند بیا، در برابرش نایستادند؟ مگر آنهایی که شوق دیدار حسین را داشتند، مشتاق ریختن خونش نشدند؟ مگر قاتلان حسین، همانهایی نبودند که آرزوی یک روز زندگی کردن زیر پرچم حکومت حسین را داشتند؟
آقا! خودت باید به فریادم برسی، وگر نه بار این وحشت، سنگینتر از آن است که من تاب تحملش را داشته باشم.
شبت بخیر فریادرس ضعیفان!
#محرم
#شب_بخیر #بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃فرمانده مهربان
اجازه بده باز هم به حرّ فکر کنم، به این که از وقتی به لشکر حسین آمد تا وقتی که به آسمان پر کشید، ساعتی بیش نگذشت و خدا به همین اندازه از عمرش به قدری برکت داد که روزگارها آمده و رفته و عالمی پای درس همین لحظههای کوتاه عمر حرّ نشستهاند.
به حرّ که فکر میکنم، دلم پر از امید میشود و با خودم میگویم اگر حسین، حرّ را قبول نمیکرد، تا قیامت چگونه کسی چون او میتوانست سوسوی امیدش را روشن نگه دارد که روزی اگر توبهکنان به سوی سپاه تو آمد، او را میپذیری؟
آقا! ما به حرّ مدیونیم که نگذاشت آرزوی شهادت در رکاب تو برایمان دست نایافتنی شود و مدیونتریم به جد غریبت حسین که توبۀ حرّ را قبول کرد و ما را امیدوار نگه داشت و چشم امیدمان به کرم توست که ما را اگر توبه کنیم، از سپاهت نمیرانی.
شبت بخیر فرمانده مهربان!
#محرم
#شب_بخیر #بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃ارباب من
چقدر این روزها قصۀ حرّ، ذهن و دلم را فرا گرفته است. گویی او مأمور است تا مرا از افتادن در ورطۀ یأس نجات دهد.
قشنگترین قسمت قصۀ حرّ برای من، آن جایی است که حسین بالای سرش حاضر شد. حرّ آخرین نفسها را میزد که نگاهش به نگاه مولایش گره خورد. گرمای خونی که از حر میرفت به خنکایی بهشتی تبدیل شد وقتی که حسین دست بر صورتش کشید و خونها را پاک کرد. وقتی هم که فرمانده سربازش را آزاده نامید، امضای عاقبتبخیری را پای عمر حرّ زد و چنان جان به جان آفرین تسلیم کرد که مرگش آرزوی هر عاشق شیدایی شد.
از این زیباتر چه عاقبتی در این عالم وجود دارد؟ مرا اگر حبیب خودت نمیکنی، حرّ سپاهت کن آقا!
شبت بخیر ارباب من!
#محرم
#شب_بخیر #بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃حضرت منجی
فکر کردن به زُهیر طعم دیگری دارد. زهیرِ عثمانی مذهب از حسین فرار میکند و حسین به دنبالش میرود. او مسیرش را از جادهای انتخاب میکند که به حسین برنخورد؛ اما خدا مسیرش را طوری تدبیر میکند که به حسین برسد.
او به سراغ حسین نمیرود، حسین به سراغ او میآید. حسین با او در خیمه خلوت میکند و یک خلوت با حسین، روزگار او را زیر و رو میکند.
وای که زهیر چقدر حرف دارد برای ما! به ما بگو که آیا تو هم در لشکرت زهیر داری یا نه؟ من باور نمیکنم که تو دنبال کسانی که رایحهای از خدا در وجودشان هست نروی. حسین منجی زهیر شد، تو هم منجی ما خواهی شد آقا!
شبت بخیر حضرت منجی!
#محرم
#شب_بخیر #بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃روح زندگی
اگر آن جمعۀ موعود رسید و من نبودم و اگر رجعت، سهم من بیچاره نبود، میشود التماس کنم از سر قبرم گذر کنی؛ نه برای خواندن فاتحه یا فرستادن صلواتی. من که باشم که شایستۀ حمد و صلوات تو باشم! فقط اگر زحمتی نیست، پایت را بالای سر قبرم بگذار و بگذر. میخواهم احساس کنم، چشمهایم قدمگاه تو شدهاند. همین!
خدا را چه دیدی شاید تو از سر قبرم گذر کردی و من کفن پاره کردم و زندگی را از سر گرفتم.
شبت بخیر روح زندگی!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃رحمت واسعه
آقا! حسین به دنبال زهیر رفت و زهیر را نه فقط در جایگاه سرباز که او را فرمانده میمنۀ لشکر خویش کرد. فرمانده میسره کیست، حبیب بن مظاهر.
یعنی میشود این قدر امید بست که کسی در راه به تو ملحق شود، اما در نوک لشکر تو، همدوش دوست دوران کودکی و یار باوفای زندگیات فرماندهی کند؟
وقتی آدم به زهیر فکر میکند، دنیایی از امید و بهجت وجودش را فرا میگیرد.
وای خدای من! میشود فراری، فرمانده شود، آن هم با کمترین فاصله میان فراری بودن و فرمانده شدنش.
آقا! مرا ببخش اگر حتی لحظهای از رحمت تو ناامید شدم، حتی لحظهای!
شبت بخیر رحمت واسعه!
#محرم
#شب_بخیر #بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃فرزند حسین
خودم را گذاشتهام وسط خیمهای که حسین با یارانش سخن میگوید و راه را برای برگشتن برایشان باز میکند. سخنان هر یک از یاران حسین یک جور با دل آدم بازی میکند؛ اما حرفهای زهیر طعم دیگری دارد. آخر، حرفهای او حرفهای یک فراری است؛ فراری از حسین و همراهی با او.
زهیر به پا میخیزد و میگوید: به خدا قسم دوست دارم کشته شوم و پس از آن زنده شوم و باز کشته شوم و باز زنده شوم و هزار مرتبه کشته شوم و زنده شوم تا تو و جوانان اهل بیت تو با کشته شدن من از کشته شدن در امان بمانید.
آقا! میبینی زهیر چه طور خون امید را در رگهای من میدواند. یعنی میشود یک روز من زهیر تو شوم؟! وقتی امام مهربانی مثل تو دارم، چرا امید نداشته باشم؟ تو مثل جدت حسین بلدی آدمهای فراری را صید محبت خویش کنی.
شبت بخیر فرزند حسین!
#محرم
#شب_بخیر #بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی