eitaa logo
🌷از تبارشهیدسلیمانی🌷
214 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
3.2هزار ویدیو
52 فایل
سلام خیلی خوش اومدید در این گروه می تونید زندگی خودتان و اطرافیانتان رو تغییر بدهید خوشحال میشیم عضو بشید https://eitaa.com/joinchat/2860843019C6dfc20980e نقد و پیشنهادات https://abzarek.ir/service-p/msg/867111
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃غربت یتیم شبی که عاشق غریب‌تر است به شب بخیر معشوق محتاج‌تر است. شب بخیر را که معشوق می‌گوید گویی طوفانی به پا می‌کند و هر چه گرد و غبار غربت است از روی صورت عاشق می‌برد. امشب، شب پرکشیدن پدر توست. تو طعم غربت را چشیده‌ای. غربت یتیم، سنگین‌ترینِ غربت‌هاست. درست می‌گویم؟ و تو امشب یتیمانه طعم غربت را چشیدی. بمیرم برایت. آقا! من هم غریبم هم یتیم. غربت که از سر و رویم پیداست. پیدا نیست؟ و نام یتیم را هم خودتان رویمان گذاشتید. ما یتیمان آل محمّدیم. پس غربت یتیمانه‌ام را ببین و دل بسوزان به من! اشک یتیمی‌ام را ببین و رحم کن به حال من! و امشب شب بخیری بگو و مرا برهان از این غربت! شبت بخیر یتیم سامراء!
🍃 امام زیبایی ها امشب سالگرد اولین شبی است که بار امامت را بر دوش گرفتی و سالگرد اولین شبی که ما شدیم مأموم تو. در این سال‌های طولانی تو امام خوبی بودی برای ما ولی شرمنده که ما مأموم خوبی نشدیم برای تو. تو مأمن ما شدی ولی ما مؤمنِ تو نشدیم. سفرۀ دردهای ما همیشه پیش تو باز بود ولی گوش شنوایی نداشتیم برای شنیدن دردهای تو. غصه که داشتیم تو به یادمان می‌آمدی غصه‌ها که می‌رفتند شاد که می‌شدیم تو هم از یاد می‌رفتی. ما تو را کنارِ نداشته‌هایمان می‌دیدیم. داشته‌هایمان را که نگاه می‌کردیم تو را فراموش می‌کردیم و چرا یادم نمی‌آید زمانی را که تو را بزرگ‌ترین داشتۀ خویش بدانیم؟ و بیشتر یادم نمی‌آید زمانی را که تو را تنها داشتۀ خویش بدانیم. شب‌هایی که این طور نگاهم به زشتی‌هایم خیره می‌شود شرم رخصت نمی‌دهد که التماس کنم شب بخیر بگویی به من. شبت بخیر امام زیبایی‌ها!
سه نقطه در ادبیات ما یعنی باز هم هست ولی نمی‌نویسم، نمی‌نویسم چون معلوم است، نمی‌نویسم چون نمی‌دانم، نمی‌نویسم چون نمی‌توانم، نمی‌نویسم چون نمی شود. در حرف‌های میان من و تو از این سه نقطه‌ها فراوان است. مثلا اگر تو نگاهم نکنی... . دیگر چرا بنویسم "می‌میرم"؟ مگر بدون نگاه تو، مرگ حتمی‌ترین اتفاق نیست؟ یا مثلا اگر روزی خبر مرگم را به تو بدهند،... . نمی‌دانم چه بنویسم. بنویسم خدا را شکر می‌کنی که لکه عاری از دامن تو پاک شد یا دعا می‌کنی که مرگ ابتدای آسایشم باشد یا این که... . نمی‌دانم .‌‌.. یا مثلا یک روز اگر تا دم خیمه تو رسیدم و گفتی داخل نشوم... . نمی‌توانم این جمله را ادامه دهم، نمی‌توانم. یا مثلا آرزو دارم یک روز که دیدمت، مرا در آغوش بگیری و سرم را بگذاری روی سینه‌ات و دست نوازش بکشی روی سرم و ... . مگر با وجود آدم‌هایی که عشق را نمی‌فهمند می‌شود این جمله را ادامه داد؟ خدا را شکر که چه بنویسم و چه ننویسم، تو همه را می‌دانی. چقدر آرامم می‌کند این حقیقت شیرین. شبت بخیر مخزن علم خدا!
🍃ارباب اهل تقوا شنیده‌ام اهل تقوا چنان از شوق پاداش‌های خدا به وجد می‌آیند و از خوف عذاب‌های او می‌لرزند که اگر اجل مکتوب خدا بر آنان نبود، چشم بر هم زدنی روح در جسدشان قرار نمی‌گرفت و می‌مردند؛ اما خودم را که مرور می‌کنم، رد پایی از آن شوق و نشانه‌ای از آن خوف نمی‌بینم. می‌شود بگویی این همه فاصله را چگونه تاب بیاورم؟! آقا! کمک کن تا وقت باقی است،‌ کم کنم این فاصله را. شبت بخیر ارباب اهل تقوا!
کدام لبخند زیباتر از لبخند توست؟ کسی که مهمان لبخند تو شود، دنیا با همۀ زیبایی‌هایش رنگ می‌بازد در مقابل نگاهش. چه لبخندی آرامش‌بخش‌تر از لبخند توست؟ کسی که جلوه‌ای از لبخند تو را ببیند، معلم آرامش بی‌قرارها می‌شود. چه کسی عارفانه‌تر از تو لبخند می‌زند؟ کسی که لبخند تو را می‌بیند، از لحظه لحظۀ لبخندت باران یاد خدا می‌بارد روی دلش. چه شیرین است خیس شدن زیر این باران. آقا! تصمیم گرفته‌ام هر کار خوبی را که خواستم انجام بدهم، به نیت لبخند تو انجام دهم و به خدا گفته‌ام آن قدر به نیت لبخند تو کار نیک می‌کنم که یک روز تماشای لبخندت را روزی‌ام کند. شبت بخیر زیباترین لبخند!
کدام لبخند زیباتر از لبخند توست؟ کسی که مهمان لبخند تو شود، دنیا با همۀ زیبایی‌هایش رنگ می‌بازد در مقابل نگاهش. چه لبخندی آرامش‌بخش‌تر از لبخند توست؟ کسی که جلوه‌ای از لبخند تو را ببیند، معلم آرامش بی‌قرارها می‌شود. چه کسی عارفانه‌تر از تو لبخند می‌زند؟ کسی که لبخند تو را می‌بیند، از لحظه لحظۀ لبخندت باران یاد خدا می‌بارد روی دلش. چه شیرین است خیس شدن زیر این باران. آقا! تصمیم گرفته‌ام هر کار خوبی را که خواستم انجام بدهم، به نیت لبخند تو انجام دهم و به خدا گفته‌ام آن قدر به نیت لبخند تو کار نیک می‌کنم که یک روز تماشای لبخندت را روزی‌ام کند. شبت بخیر زیباترین لبخند!
🍃شیرینی روزگار عاشقان صادق تو سختی‌های کمرشکن روزگار را به جان می‌خرند تا تو را به دست بیاورند ولی کسانی که از عشق جز ادعا بهره‌ای ندارند،‌ تو را می‌خواهند تا سختی‌ها را از آنها دور کنی. عاشقان صادقت، در مستی عشق تو شکرانۀ سختی‌های روزگار را به جا می‌آورند، مدعیان عشقت اما تو را به باد گلایه می‌گیرند اگر بار سختی‌هایشان سنگین شود. این عشق با صداقت چه متاع گرانبهایی است و ما بی‌بهره از آن! ما را بی‌نصیب رها نکن از این عشق بی‌مثال! شبت بخیر شیرینی روزگار!
🍃 امام تنها رشتۀ دلم را به هر چیزی گره زدم، جز به دل تو. هر چیزی دلم را با خودش برد، جز لبخند تو. علاقه‌ها یکی یکی روزهای عمرم را خرج خودشان کردند، جز علاقه به تو. و حالا منم و یک دل هزار تکه که هر تکه‌اش به چیزی تعلق دارد. دنبال تکه‌ای می‌گردم که روی آن نام تو را نوشته باشند؛ اما پیدا نمی‌کنم. چقدر سنگین است شرمساری برای عاشق نبودن! مرا ببخش برای عاشق نبودنم. شبت بخیر امام تنها!
من از شکستن دل تو خوشحال نمی‌شوم و از این که مایه ننگ تو باشم بدم می‌آید. من نمی‌خواهم شادی تو را به غم بدل کنم ولی چه کنم که از عهده نفسم بر نمی‌آیم. بارها عزمم را جزم کردم که به احترام دل نازک‌تر از گل تو گناه نکنم، اما هر بار بهانه‌ای آمد و سنگ شد و چینی عزمم را شکست. من باید عزمم را چون کوه، محکم و استوار کنم تا هیچ پتکی توان شکستنش را نداشته باشد و مگر می‌شود بی آن که عاشق شوم، عزمم را استوار کنم؟ باز هم رسیدم به عاشق نبودنم و باید التماست کنم و بگویم: مرا ببخش به خاطر این همه عاشق نبودنم! شبت بخیر یار خطاپوشم!
🍃گل همیشه بهارم فصل پاییز آمده و آرام آرام برگ‌های زرد روی زمین می‌ریزند و موسیقی برگ‌های خشک مهمان کوچه‌هایمان می‌شود. اما من خانۀ تو را در خیالم همیشه‌بهار تصور کرده‌ام. مگر می‌شود پاییز قدرت زرد کردن درخت‌های خانه و محله‌تان را داشته باشد؟! تو با هر بار نگاهی که به درخت‌های خانه‌ات می‌کنی، هزاران بهار را در شاخ و برگ درخت‌ها می‌دمی و هر بار نفس کشیدن در محله‌تان، یک روزگار زندگی می‌بخشد به درخت‌ها. اصلاً پاییز به محلۀ شما که می‌رسد، رنگ بهار می‌گیرد. زرد شده‌ام و از نا افتاده‌ام، خشک شده‌ام و در حال شکستنم. آقا! برای یک نفس هم که شده، می‌شود به من اجازۀ‌ قدم زدن در کوچه‌تان را بدهی؟! شبت بخیر گل همیشه بهارم!
🍃هوای نفس کشیدنم کار عمل، تصدیق صداقت ما در عشق است. کسی که عملش لبخند به لبت نمی‌نشاند، هر چقدر هم که فریاد عشق تو را سر دهد، باز هم دروغگوست. دروغ بوی تعفن در هوا می‌پراکند؛ طوری که فرشته‌ها را هم می‌آزارد. آلودگی این روزهای هوا، فقط برای دودها نیست، برای دروغ‌ها هم هست. از وقتی تصمیم گرفته‌ام به تو دروغ نگویم، وجدانم آرام است که سهمم در آلودگی هوا کمتر از پیش شده. آقا! مرا زودتر به حقیقت عشقت برسان! شبت بخیر هوای نفس کشیدن!
و باز هم پاییز؛ فصلی که زبان حال عاشق‌هاست؛ عاشق‌هایی که به درد هجر مبتلا شده‌اند و دستانشان از وصال کوتاه است؛ وصالِ کسی که دنیا و آخرتشان را در او خلاصه کرده‌اند و زندگی را بدون او، جسمی بدون روح می‌خوانند. و باز هم پاییز؛ فصلی که آسمانِ گرفته‌اش، برای دل گرفتن بهانه درست می‌کند؛ دل‌گرفتن‌هایی که برای عاشقان تو حال دائمی است؛ حالی که مردم دنیا زده آن را نمی‌فهمند. و باز هم پاییز؛ فصلی که می‌شود زیر باران‌هایش گریه کرد؛ گریه‌هایی که بانی زنده ماندن عاشق‌هاست؛ عاشق‌هایی که اشک‌هایشان را در میان قطره‌های باران پنهان می‌کنند تا کسی برای گریه‌های دائمی، سؤال‌پیچ‌شان نکند. و باز هم پاییز؛‌ فصلی که عاشق نبودن را به رُخم می‌کشد و مرا شرمسار این همه عاشق نبودن می‌کند. شبت بخیر همیشه بهار!