🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 السلام علیک یا سیدی و مولای یا صاحب الزمان(عج) 🌺 تبریک خدمت شما بابت عیدبزرگ خدا؛عید ولادت منجی عالم بشریت حضرت بقیت اللله الاعظم عج نور الله الاکبر ؛ حضرت مهدی عج😊😊😊 ضمن تبریک هیئت مجازی #یا_زهرا (س) رو آغاز میکنیم: 🌹امشب متعلق به آقا و مولامون هست 💐 همراه با گرامیداشت شهید دفاع مقدس ؛شهید سیدمحمد_موسوی ❤️ با مسابقه و جوایز ارزنده👌👌👌 🛎 وضو گرفتن برای حضور درمجلس فراموش نشه هاااااا😊😊 برنامه ها بدین شرح است: 1⃣ تلاوت قرآن کریم 2⃣سخنرانی 3⃣ مولودی 4⃣ویژه #مابرآنیم‌که‌این‌ذکر‌جهانی‌بشود #روضه‌‌ترک‌نمیشود 👂به ترتیب گوش میدهیم @shahidtoraji213

🎙بشنوید صوت تلاوت قرآن اول مجلس" سوره مبارکه ناس" 💠قاری:عبدالباسط 🕌احیای مجازی نیمه شعبان توسط هیئت مجازی یازهرا (س) @shahidtoraji213 🚩 #هیئت_ترک_نمیشود #ما_بر_آنیم_که_این_ذکر_جهانی_بشود

💠سخنرانی حاج آقای #رفیعی

♨️منتظران زمان غیبت افضل از همه مردم در همه زمانها 👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام #رفیعی 📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید.

🌸 #میلاد_امام_زمان(عج) 💐جان جانان من برگرد 💐روح و ریحان من برگرد 🎤 #سید_مجید_بنی_فاطمه 👏 #سرود 👌بسیار زیبا

‏شهیدسیدمحمدموسوی

نام :سيدمحمد نام خانوادگى :موسوى نام پدر :سيديحيى تاريخ‌تولد :20/03/1342 ش.ش :484 محل‌صدورشناسنامه :محلات تاريخ شهادت :04/04/64 نوع حادثه :توسطضدانقلاب شرح حادثه :توسطضدانقلاب-درگيرى‌مسلحانه وصيت‌نامه :% وصيت نامه شهيد سيدمحمد موسوى فرزند سيد يحيى 15059/64 بسم رب الشهدا و صالحين انا لله و انا اليه راجعون بادرود به رهبر كبير انقلاب و سلام بر امت مبارز و هميشه بيدار ايران و سلام بر شهيدان كربلا و شهيدان كربلاى اخيرمان ، به عنوان آخرين كلام و براى برداشتن بار سنگين مسئوليت پيامم را براى كسانى كه قلبشان براى الله مى ثيد به نگارش در مى آورم . مادر عزيزم اگر شرك نبود بر تو سجده مى كردم اما چه كنم كه مجال و فرصت از دست رفت و اين شمر دوران نگذاشت ديگر چهره نورانى شما را ديدار كنم ، به شيرت قسم راهى را كه گرفته ام آگاهانه بود و از روى هيچ گونه عواطف و احساسات سرچشمه نگرفته ، انشاءاله كه مرا حلال خواهى كرد . مادر عزيزتر از جانم فقط اين وصيت را به تو دادم كه بگذارى برادرم حسين نبرد مرا كه همان راه امام حسين (ع) است رود و خود و ديگر اعضاى خانواده نيز همچنان پيرو قرآن باشيد و آنرا بسته در كنارى نگذاريد و هميشه بخوانيد و معنى آنرا درك كنيد و بفهميد و عمل كنيد . و حالا برادرم ، برادر بزرگم رضا خان هنگامى ترا دوست مى دارم كه راهى را كه من رفته ام نكوهش نكنى و خود نيز همان راه را ادامه دهى . بقول امام عزيزمان كه مى گويد اگر پرچم از دست يكى افتاد ديگرى آنرا بردارد و به راه او ادامه دهد . برادر جان امام را و اسلام را دوست بدار و بگفته ها و دستورهاى امام و رهنمودهاى او عمل كن . قرآن بخوان و به آن عمل كن . و حالا خطاب به امت شهيد پرور ايران ، اى امت مبارز و اى مردم هميشه در صحنه بدانيد و آگاه باشيد كه جنگ با صدام و بلكه با ابرقدرتها و آمريكاى جانخوار پايان خواهد يافت ، خود را آماده كنيد و در مقابله با آنها بكوشيد . ما هنگامى خوشحال خواهيم بود كه ما را مرده نپنداريد و راهمان را ادامه دهيد ، راهى كه براى لبيك گفتن به (( هل من ناصر ينصرنى ؟)) حسين (ع) رهبر آزادگان جهان رفته ايم و در اين راه نيز از جان خود گذشتيم . (( ولاتحسبن الذين قتلو فى سبيل الله امواتا بل احيا اند ربهم يرزقون )) باز مادرم ، مادر مهربانم لطف ها و مهربانيهايت را فراموش نخواهم كرد . مبادا در سوگ مرگ من بگريى زيرا كه اگر گريه كنى اجر و صواب شهادتم از بين مى رود . در ثانى تو بايد افتخار كنى و بر خود ببالى كه تو نيز در راه اسلام

خاطره اززبان خواهرشهید سیدمحمد موسوی یه شب جمعه تو مسجد دانشکده تربیت معلم اصفهان همه دانشجوها رفته بودن دعای کمیل سید محمد تعریف می کرد که دعا یه شور و حال خاصی پیدا کرده بود و همه به گونه ای گریه می کردند که انگار مادری فرزندشو از دست داده در همین حین یکی از دانشجوها ضصیحه ای می کشه و از هوش میره همه دانشجوها جمع می شن دور اون دانشجو و همهمه ای به پا میشه بعد از مدتی اون دانشجو به هوش میاد و میگه که دیدم امام زمان وارد مجلس شد و من دیگه نتونستم تحمل کنم و از هوش رفتم سید محمد میگفت از اون به بعد همه یه جور دیگه ای به اون دانشجو نگاه می کردند و التماس دعا می گفتن میگفت شب جمعه که می شد همه به امید دیدار حضرت حجت به مجلس دعای کمیل میومدند و حالی به همه دست می داد که قابل وصف نیست.

کرامت شهید موسوی به یکی ازآشنایان صبح که شدباتعجب وحیرت زده ،ازخواب بیدارشدم ،! گفتم خدایا،!این چه خوابی بود،دیدم،! شهیدسیدمحمدموسوی بامن چکارداشت که به خوابم اومد،،!! تعبیرش رو نفهمیدم ،! مشغول درس وزندگی شدم وخواب رو فراموش کردم،! تااینکه یک سال گذشت ،! چندروزی به شروع سال تحصیلی مونده بود که یکی ازاساتید آشنا بهم زنگ زد،،! بعدازاحوالپرسی ،بهم گفت :فلانی شرایطش رو داری بری تومدارس ،،!! من که تقریبا یک هفته بیشتربود داشتم ذکرمی گفتم ،،!💔💛💚 برای اینکه کارمناسبی گیرم بیاد ، گفتم مشکلی نیست .باشه استاد..💚😍 ایشون گفتند : بیشترافتخاری وداوطلبانه هست ،خیلی روی قضیه مالی اون فکر نکنید،،،.!💚💛 گفتم :باشه ،،کارخداپسندانه هست . آخه من عاشق تبلیغ بودم ..چه برسه درمدارس باشه ..!!😊😍💚 اول مهرشد ومابه مدرسه مورد نظررفتیم ☺.. ازپله داشتم می رفتم بالا وسرم پایین بود وفکرم حسابی مشغول،!💔 آخه اولین نفری بودم که برای تبلیغ برای اولین باردرسطح شهربه مدرسه ای می رفتم برای تبلیغ ...👌 باکلی استرس واینا،،!! سرم روبالاگرفتم که خودمو جمع کنم واستوارقدم بردارم ،،👌 ناگهان باعکسی روبه روشدم که اشکم ناخودآگاه جاری شد ولبخندی زدم وخوابم یادم اومد،،!!!😊 عکس شهید سیدمحمدموسوی باقاب بزرگ به دیوارنصب شده بود ،!😍 باورم نمی شد .،!💛 ماموریت من آغازشده بود ،!💚 چون شهید موسوی ازم خواسته بود.. وبازیادم اومد :این شهیدبزرگوار معلم بوده ورفته به منطقه سروآبادمریوان ...!😭😭 شادی روح ایشان وبرادرشهیدشون وهمه شهداء ،،صلوات 🌹