eitaa logo
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
2.9هزار دنبال‌کننده
20.3هزار عکس
10.1هزار ویدیو
224 فایل
#یازهــرا «س»💚 شهـــــ⚘ــــــیدزهرایی محمدرضا تورجی زاده🌷 📖ولادت:۱۳۴۳/۴/۲۳ 📕شهادت:۱۳۶۶/۲/۵ 🕯مزار:گلستان شهدای اصفهان 🆔️خادم شهید⚘ @s_hadi40 ♻️خادم تبادل🗨 ↙ @AA_FB_1357 #ثواب_کانال_تقدیم_حضرت_زهرا_س♡✅
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 تصویری از قاتلان شهید آرمان علی‌وردی
🔴| جزئیات دستگیری عاملان شهادت «آرمان علی وردی» رییس پلیس پایتخت: 🔸تیم‌های ویژه پلیس ۱۵ نفر از عناصر اصلی جنایت را شناسایی کردند. 🔸پنج نفر از عوامل اصلی توسط پلیس آگاهی شناسایی و دستگیر شدند. 🔸دستگاه قضایی در حال بازجویی از این افراد هستند تا در کمترین زمان به سزای اعمال خود برسند. 🔸این متهمان همه مرد هستند و این افراد اعترافاتی نیز داشته‌اند. 🔸این افراد در تهران دستگیر شدند و در حال بررسی سابقه‌دار بودن آن‌ها هستیم. البته علی‌رغم دستگیری‌شان در شهرک اکباتان، اهل این منطقه نیستند.
ما واسه آرمان هامون؛ آرمان ها دادیم ... اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ✍🏻 نائب برحق انتقام خون را خواهیم گرفت.
38.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نام فیلم: موقعیت مهدی کارگردان:هادی حجازی فر ژانر: جنگی ،تاریخی •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥💠 فقط جواب حضرت آقا🔥 •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 ویژه 💚 تولد پدرت مبارک 🎤 کربلایی 🌹 (ع) •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
متن روی عکس را بخوانید🇮🇷 شادی روحش صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سیدعلی دهه نودیاشو فراخوانده☺️❤️✌️🏾. . - •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویر تکان دهنده از حمله جنایتکارانه داعشی های داخلی و به سنگ بستن نیروهای پلیس! کرج امروز👆👆👆
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «قصه ی دلبری» ⏪ بخش نوزدهم : روزی قبل از روضه ی داخل رواق، هوس چای کردم. گفتم: «الان
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «قصه ی دلبری» ⏪ بخش بیستم: یک روز رفتیم بعلبک. اول مزار دختر امام حسین (علیه السلام) را زیارت کردیم، ‌حضرت خولة بنت الحسین (علیه السلام). اولین بار بود می‌شنیدم امام حسین (علیه السلام) چنین دختری هم داشته اند. محمد حسین ماجرایش را تعریف کرد که: «وقتی کاروان اسرای کربلا به این شهر می رسن، دختر امام حسین (علیه السلام) در این مکان شهید می شه. امام سجاد (علیه السلام) ایشون را در این جا دفن می کنن و عصاشون رو برای نشونه، در زمین فرو می‌کنن!» از معجزات آن جا همین بوده که آن عصا تبدیل می شود به درخت و آن درخت هنوز کنار مقبره است که زائران به آن دخیل می بندند. نمی‌دانم از کجا با متولی آن جا آشنا بود. رفت خوش و بش کرد و بعد آمد که: «بیا بریم روی پشت بوم!» رفتیم آن بالا و عکس گرفتیم. می خندید و می گفت: «ما که تکلیفمون رو انجام دادیم، عکسمونم گرفتیم!» بعد رفتیم روستای شیث نبی (علیه السلام) روستای سرسبز و قشنگی بود بالای کوه. بعد از زیارت رفتیم مقبره ی شهید سید عباس موسوی، دبیرکل حزب الله. محمدحسین می گفت: «از بس مردم بهش علاقه داشتن براش مقبره ساختن!» قبر زن و بچه اش هم در آن ضریح بود، با هم در یک ماشین شهید شده بودند. هلی کوپتر اسرائیلی‌ها ماشینشان را با موشک زده بود. برایم زیبا بود که خانوادگی شهید شده اند. پشت آرامگاه، به ماشین سوخته شهید هم سری زدیم. نهار را در بعلبک خوردیم. هم من غذای لبنانی را می‌پسندیدم، هم او با ولع می‌خورد. خدا را شکر می‌کرد، بعد هم در حق آشپزش دعا کرد. آخر سر هم گفت: «به به! عجب چیزی زدیم به بدن!» زود می رفت دستور پخت آن غذا را می‌گرفت که بعداً در خانه بپزیم. نماز مغرب را در مسجد رأس الحسین (علیه السلام) خواندیم. مسجد بزرگی که اُسرای کربلا شبی را در آن جا گذرانده بودند. در این مسجد مکانی به عنوان جایگاه عبادت امام سجاد (علیه السلام) مشخص شده بود، قسمتی هم به عنوان نگهداری از سر مبارک امام حسین (علیه السلام). همان جا نشست به زیارت عاشورا خواندن و لابلایش روضه هم می خواند. «رأس تو می رود بالای نیزه ها من زار می زنم در پای نیزه ها آه ای ستاره ی دنباله دار من زخمی ترین سرِ نیزه سوار من با گریه آمدم اطراف قتلگاه گفتی که خواهرم برگرد خیمه گاه بعد از دقایقی دیدم که پیکرت در خون فتاده و بر نیزه ها سرت ای بی کفن چه با این پاره تن کنم؟ با چادرم تو را باید کفن کنم من می روم ولی جانم کنار توست تا سال های سال، شمع مزار توست» بعد هم دَم گرفت: عمه جانم، عمه جانم، عمه جانم، مهربانم نگرانم، عمه جان قد کمانم موقع برگشت از لبنان رفتیم سوریه. از هتل تا حرم حضرت رقیه (سلام الله علیها) راهی نبود، پیاده می رفتیم. حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) که نمی شد پیاده رفت، ماشین می‌گرفتیم. حال و هوای حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) شبیه حرم امام رضا (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) دیدم. بعد از زیارت، سرِ صبر نقطه به نقطه مکان‌ها را نشانم داد و معرفی کرد: دروازه ی ساعات، مسجد اموی، خرابه ی شام، محل سخنرانی حضرت زینب (سلام الله علیها). هرجا را هم که بلد نبود، از مسئول و اهالی مسجد اموی به عربی می پرسید و به من می گفت. از محمد حسین سوال کردم: «کجا به لبای امام حسین چوب خیزران می‌زدند؟» ریخت به هم. گفت: «من هیچ وقت این طوری نیومده بودم زیارت!» گاهی من روضه می‌خواندم، گاهی او. می خواستم از فضای بازار و زرق و برق های آن جا خارج شوم و خودم را ببرم آن زمان، تصویرسازی کنم در ذهنم، یک دفعه دیدیم حاج محمود کریمی در حال ورود به دروازه ساعات است. تنها بود، آستینش را به دهان گرفته بود و برای خودش روضه می خواند. حال خوشی داشت. به محمدحسین گفتم: «برو ببین اجازه می‌ده همراهش تا حرم بریم؟» به قول خودش: «تا آخرِ بازار ما را بازی داد!» کوتاه بود ولی پر از معنویت. به حرم که رسیدیم، احساس کردیم می‌خواهد تنها باشد، از او خداحافظی کردیم. ⏪ ادامه دارد... ……………………………………… 🌱 •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯