فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 ویژه #استوری
💚 تولد پدرت مبارک
🎤 کربلایی #حسین_طاهری
🌹 #ولادت_امام_عسکری (ع)
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
متن روی عکس #شهید_آرمان_علی_وردی را بخوانید🇮🇷
شادی روحش صلوات
سیدعلی دهه نودیاشو فراخوانده☺️❤️✌️🏾. .
-
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویر تکان دهنده از حمله جنایتکارانه داعشی های داخلی و به سنگ بستن نیروهای پلیس!
کرج امروز👆👆👆
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «قصه ی دلبری» ⏪ بخش نوزدهم : روزی قبل از روضه ی داخل رواق، هوس چای کردم. گفتم: «الان
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📒 «قصه ی دلبری»
⏪ بخش بیستم:
یک روز رفتیم بعلبک. اول مزار دختر امام حسین (علیه السلام) را زیارت کردیم، حضرت خولة بنت الحسین (علیه السلام). اولین بار بود میشنیدم امام حسین (علیه السلام) چنین دختری هم داشته اند. محمد حسین ماجرایش را تعریف کرد که:
«وقتی کاروان اسرای کربلا به این شهر می رسن، دختر امام حسین (علیه السلام) در این مکان شهید می شه. امام سجاد (علیه السلام) ایشون را در این جا دفن می کنن و عصاشون رو برای نشونه، در زمین فرو میکنن!»
از معجزات آن جا همین بوده که آن عصا تبدیل می شود به درخت و آن درخت هنوز کنار مقبره است که زائران به آن دخیل می بندند.
نمیدانم از کجا با متولی آن جا آشنا بود. رفت خوش و بش کرد و بعد آمد که:
«بیا بریم روی پشت بوم!»
رفتیم آن بالا و عکس گرفتیم. می خندید و می گفت:
«ما که تکلیفمون رو انجام دادیم، عکسمونم گرفتیم!»
بعد رفتیم روستای شیث نبی (علیه السلام) روستای سرسبز و قشنگی بود بالای کوه. بعد از زیارت رفتیم مقبره ی شهید سید عباس موسوی، دبیرکل حزب الله. محمدحسین می گفت:
«از بس مردم بهش علاقه داشتن براش مقبره ساختن!»
قبر زن و بچه اش هم در آن ضریح بود، با هم در یک ماشین شهید شده بودند. هلی کوپتر اسرائیلیها ماشینشان را با موشک زده بود. برایم زیبا بود که خانوادگی شهید شده اند. پشت آرامگاه، به ماشین سوخته شهید هم سری زدیم.
نهار را در بعلبک خوردیم. هم من غذای لبنانی را میپسندیدم، هم او با ولع میخورد. خدا را شکر میکرد، بعد هم در حق آشپزش دعا کرد. آخر سر هم گفت:
«به به! عجب چیزی زدیم به بدن!»
زود می رفت دستور پخت آن غذا را میگرفت که بعداً در خانه بپزیم.
نماز مغرب را در مسجد رأس الحسین (علیه السلام) خواندیم. مسجد بزرگی که اُسرای کربلا شبی را در آن جا گذرانده بودند. در این مسجد مکانی به عنوان جایگاه عبادت امام سجاد (علیه السلام) مشخص شده بود، قسمتی هم به عنوان نگهداری از سر مبارک امام حسین (علیه السلام). همان جا نشست به زیارت عاشورا خواندن و لابلایش روضه هم می خواند.
«رأس تو می رود بالای نیزه ها
من زار می زنم در پای نیزه ها
آه ای ستاره ی دنباله دار من
زخمی ترین سرِ نیزه سوار من
با گریه آمدم اطراف قتلگاه
گفتی که خواهرم برگرد خیمه گاه
بعد از دقایقی دیدم که پیکرت
در خون فتاده و بر نیزه ها سرت
ای بی کفن چه با این پاره تن کنم؟
با چادرم تو را باید کفن کنم
من می روم ولی جانم کنار توست
تا سال های سال، شمع مزار توست»
بعد هم دَم گرفت:
عمه جانم، عمه جانم، عمه جانم، مهربانم
نگرانم، عمه جان قد کمانم
موقع برگشت از لبنان رفتیم سوریه. از هتل تا حرم حضرت رقیه (سلام الله علیها) راهی نبود، پیاده می رفتیم. حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) که نمی شد پیاده رفت، ماشین میگرفتیم. حال و هوای حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) شبیه حرم امام رضا (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) دیدم. بعد از زیارت، سرِ صبر نقطه به نقطه مکانها را نشانم داد و معرفی کرد: دروازه ی ساعات، مسجد اموی، خرابه ی شام، محل سخنرانی حضرت زینب (سلام الله علیها). هرجا را هم که بلد نبود، از مسئول و اهالی مسجد اموی به عربی می پرسید و به من می گفت.
از محمد حسین سوال کردم:
«کجا به لبای امام حسین چوب خیزران میزدند؟»
ریخت به هم. گفت:
«من هیچ وقت این طوری نیومده بودم زیارت!»
گاهی من روضه میخواندم، گاهی او.
می خواستم از فضای بازار و زرق و برق های آن جا خارج شوم و خودم را ببرم آن زمان، تصویرسازی کنم در ذهنم، یک دفعه دیدیم حاج محمود کریمی در حال ورود به دروازه ساعات است. تنها بود، آستینش را به دهان گرفته بود و برای خودش روضه می خواند. حال خوشی داشت. به محمدحسین گفتم:
«برو ببین اجازه میده همراهش تا حرم بریم؟»
به قول خودش: «تا آخرِ بازار ما را بازی داد!» کوتاه بود ولی پر از معنویت. به حرم که رسیدیم، احساس کردیم میخواهد تنها باشد، از او خداحافظی کردیم.
⏪ ادامه دارد...
………………………………………
🌱 #حس_خوب
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📒 «قصه ی دلبری»
⏪ بخش بیست و یکم:
ماه هفتم در یزد رفتم سونوگرافی. دکتر گفت:
«مایع آمنیوتیک دور بچه خیلی کمه، باید استراحت مطلق داشته باشی!»
دوباره در یزد ماندگار شدم. میرفت و میآمد، خیلی هم بهش سخت می گذشت. آن موقع میرفت بیابان. وقتی بیرون از محل کار میرفت مانور یا آموزش، میگفت:
«می رم بیابون!»
شرایط خیلی سختتر از زمانی بود که می رفت دانشکده. میگفت:
«عذابه، خسته و کوفته برم توی اون خونه ی سوت و کور! از صبح برم سر کار و بعد از ظهرم برم توی خونه ای که تو نباشی!»
دکتر ممنوع السفرم کرده بود، نمی توانستم بروم تهران. سونوگرافی ها بیشتر شد. یواش یواش به من فهماندند ریه ی بچه مشکل دارد. آب دور بچه که کم میشد، مشخص نبود کجا می رود. هر کسی نظری می داد.
آب به ریه اش می ره!
اصلا هوا به ریه اش نمی رسه!
الان باید سزارین بشی!
دکترها نظرات متفاوتی داشتند. دکتری گفت:
«شاید وقتی به دنیا بیاد، ظاهر بدی داشته باشه!»
چند تا از پزشکان گفتند:
«میتونیم نامه بدیم به پزشکی قانونی که بچه را سقط کنی!»
اصلاً تسلیم چنین کاری نمی شدم. فکرش هم عذاب بود. با علما صحبت کرد ببیند آیا حاکم شرع اجازه ی چنین کاری را به ما میدهد یا نه. اطرافیان تحت فشار گذاشتند که:
«اگه دکترها این طور می گن و حاکم شرع هم اجازه می ده بچه را بنداز. خودت راحت بچه هم راحت!»
زیر بار نمی رفتم. می گفتم:
«نه پیش پزشکی قانونی می آم، نه پیش حاکم شرع!»
یکی از دکترها می گفت:
«اگه منم جای تو بودم، تسلیم هیچ کدام از این حرفا نمیشدم، جز تسلیم خود خدا!»
می دانستم آن کسی که این بچه را آفریده، میتواند نجاتش بدهد. چون روح در این بچه دمیده شده بود، سقط کردن را قتل می دانستم. اگر تن به این کار می دادم تا آخر عمر خودم را نمی بخشیدم. اطرافیان می گفتند:
«شما جوونین و هنوز فرصت دارین!»
با هر تماسی به هم می ریختم، حرف و حدیثها کُشنده بود.
حتی یکی از دکتر ها وجهه ی مذهبی مان را زیر سؤال برد. خیلی ما را سوزاند، با عصبانیت گفت:
«شما می گین حکومت جمهوری اسلامی باشه! شما می گین جانم فدای رهبر! شما می گین ریش! شما می گین چادر! اگر اینا نبود میتونستم راحت توی همین بیمارستان خصوصی این کار را تمام کنم! شما که مدافعان این حکومتین، پس تاوانش رو هم بدین!»
داشت توضیح می داد که میتواند بدون نامه ی پزشکی قانونی و حاکم شرع بچه را بیندازد. نگذاشتیم جمله اش تمام شود، وسط حرفش بلند شدیم آمدیم بیرون.
خودم را در اتاقی زندانی کردم. تند تند برایمان نسخه ی جدید می پیچیدند. گوشی ام را پرت کردم گوشهای و سیم تلفن را کشیدم بیرون، به پدر و مادرم گفتم:
«اگر کسی زنگ زد احوال بپرسه، گوشی رو برام نیارین!»
هر هفته باید می آمد یزد. بیشتر از من اذیت میشد، هم نگران من بود، هم نگران بچه. حواسش دست خودش نبود، گاهی بی هوا از پیادهرو میرفت وسط خیابان، مثل دیوانه ها.
به دنبال نقطهای می گشتم که بفهمم چرا این داستان تلخ برای ما رخ داده است؟ دفتر هیچ مرجعی نبود که زنگ نزنیم. حرف همه شان یکی بود:
«در گذشته دنبال چیزی نگردید، بالاترین مقام نزد خدا تسلیم بودنه!»
در علم پزشکی راهکاری برای این موضوع وجود نداشت. یا باید بچه را خارج کنند و در دستگاه بگذارند یا این که به همین شکل بماند. دکتر می گفت:
«در طول تجربه پزشکی ام، به چنین موردی بر نخورده بودم. بیماری این جنین خیلی عجیبه! عکس العملش از بچه ی طبیعی بهتره و از اون طرف چیزایی رو می بینم که طبیعی نیست! هیچ کدوم از علائمش با هم همخونی نداره!»
نصف شب درد شدیدی حس کردم، پدرم زود مرا رساند بیمارستان. نبودن محمدحسین بیشتر از درد آزارم می داد. دکتر فکر می کرد بچه مرده است، حتی در سونو گرافی ها گفتند ضربان قلب ندارد. نگرانی افتاده بود به جانم که وقتی بچه به دنیا بیاید، گریه کند یا نه. دکتر به هوای این که بچه مرده، سزارینم کرد. هر چه را که در اتاق عمل اتفاق میافتاد متوجه می شدم، رفت و آمدها و گفت و شنودهای دکترها و پرستارها.
در بیابان بود. میگفت انگار به من الهام شد. نصف شب زنگ زده بود به گوشی ام که مادرم گفته بود بستری شده. همان لحظه بدون این که برگه ی مرخصی امضا کند، راه افتاده بود به سمت یزد.
صدای گریه اش آرامم کرد. نفس راحتی کشیدم. دکتر گفت:
«بچه رو مرده به دنیا آوردم، ولی به محض دنیا اومدن گریه کرد!»
اجازه ندادند بچه را ببینم. دکتر تاکید کرد:
«اگر نبینی به نفع خودته!»
گفتم:
«یعنی مشکل داره!»
گفت:
«نه، هنوز موندن و رفتنش اصلا مشخص نیست! احتمال رفتنش زیاده، بهتره نبینی اش!»
⏪ ادامه دارد...
………………………………………
🌱 #حس_خوب
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂»
.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ
مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهیدِ✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
#ساعت_عاشقی C᭄
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
✊ راهپیمایی ۱۳ آبان #اتمام_حجت با آشوبگران داخلی و مداخله گران خارجی
🔸 وعده ما
🌹 همه با هم در راهپیمایی ۱۳ آبان
🌹 در سراسر کشور ایران اسلامی
ـــــــــــــــــــــــ
🔴راهپیمایی فردا خیلی مهمه حتما حتما شرکت کنید دوباره حماسه 9 دی و تکرار کنیم
🔺این بنر هم تو همه کانال ها و گروه ها به اشتراک بزارید 👆
ـــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
⇜✾ دعاے فرجـــــ✾⇝
«بسم الله الرحمن الرحیم»
«الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.️»
❁﴿دعاے سلامتے امامـ زمانـ (عج)﴾❁*بسم الله الرحمن الرحیم*
«"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"»✨
اگه هیچ سالی راهپیمایی۱۳ آبان راشرکت نکردید،فرداحتماشرکت کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معنای سحر سلام بر تو✋
غایب ز نظر سلام بر تو
محو است غم از سینه ی شیعه
با گفتن هر سلام بر تو
السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه
یاصاحب_صبر
امام_زمان ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام اربابم ...
صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام
محشر شد و ديدم همه جا غوغا بود
هر كس كه حسينى شده بود، آقا بود
والله قسم هر چه خدا داد به ما
از لطف حسين و مادرش زهرا بود
✨اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.✨
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
❤️عاشقان اهل بیت(ع)
#بزرگداشت_سیزده_آبان
✊🇮🇷همه می آییم
✅با عنایت به سخنان دیروز رهبرمعظم انقلاب همه باهم می آییم
♦️مراسم با شکوه سیزدهم آبان و گرامیداشت شهدای فتنه اخير و شهدای مظلوم شاهچراغ و اعلام انزجار از عوامل اغتشاشگر
🗓روز جمعه ۱۳ آبان
✊🇮🇷 حضور آگاهانه با خانواده مشت محکمی است بر دهان آمریکا و عوامل مزدور و خودفروخته اش
🇮🇷
هم وطن های عزیز:
امروز هر که نیامد!
در کربلا ، بی طرف ایستاده...
سکوت و بی طرفی یعنی: با یزیدیان بودن!
یا حسینی هستی!!
یا یزیدی!!
این قصه حد وسط ندارد !
#لبیک_یا_خامنه_ای
#همه_می_آییم 🇮🇷
هدایت شده از کانال انقلابی
🔴کمپین درخواست بازگشت حامد زمانی به عرصه موسیقی
شرکت در کمپین 👇
https://farsnews.ir/my/c/92690
#نشر_حداکثری
☑️به کانال انقلابی بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/3861118976C7d082fd2da