#بزرگداشت_سیزده_آبان
✊🇮🇷همه می آییم
✅با عنایت به سخنان دیروز رهبرمعظم انقلاب همه باهم می آییم
♦️مراسم با شکوه سیزدهم آبان و گرامیداشت شهدای فتنه اخير و شهدای مظلوم شاهچراغ و اعلام انزجار از عوامل اغتشاشگر
🗓روز جمعه ۱۳ آبان
✊🇮🇷 حضور آگاهانه با خانواده مشت محکمی است بر دهان آمریکا و عوامل مزدور و خودفروخته اش
🇮🇷
هم وطن های عزیز:
امروز هر که نیامد!
در کربلا ، بی طرف ایستاده...
سکوت و بی طرفی یعنی: با یزیدیان بودن!
یا حسینی هستی!!
یا یزیدی!!
این قصه حد وسط ندارد !
#لبیک_یا_خامنه_ای
#همه_می_آییم 🇮🇷
هدایت شده از کانال انقلابی
🔴کمپین درخواست بازگشت حامد زمانی به عرصه موسیقی
شرکت در کمپین 👇
https://farsnews.ir/my/c/92690
#نشر_حداکثری
☑️به کانال انقلابی بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/3861118976C7d082fd2da
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷لاله اے ڪه پس از۱۶سال پژمرده نشد🌷
ارزش بارها دیدن وتفڪررادارد👌👌
شهیدے ڪه سرباز عراقے رابه شدت به گریه آورد.
#محمدرضاشفیعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸هرکسی در جستجوی دانش است
✏️اجر او تا منزلش در زایش است
🌸او قدم هایش در راه خداست
✏️علم نافع مایه ی آرامش است
🌸١٣ آبان
✏️روز دانش آموز،
🌸روز مبارزه با استکبارجهانی،
✏️بر همه دانش آموزان
🌸 و همه دوستداران
سرزمینم ایران مبارک باد💐
#کرج
#لبیک_یا_خامنه_ای
#پایان_مماشات
#نشرحداکثری
گلچین کلیپ های مهدوی،مذهبی،بصیرتی🌺نشردهنده پست های#ارزشی باشیم🙏
🌍لبیک یامهدی
🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷
🔻امشب یکی از دوستان شهید آرمان علی وردی را دیدم. توضیحات جدیدی درباره نحوه شکنجه وحشیانه این شهید توسط اوباش در اکباتان داد و فیلم منتشر نشده ای از لحظات ضرب و شتم غریبانه اش را پخش کرد. این همه حیوانیت باور کردنی نیست. رسما با جماعتی طرف هستیم که ادامه نسل شمر و یزید هستند، هتاک؛ وحشی؛ سنگدل و حرام لقمه.
🔻این روزها هرکس از خشونت پلیس و بسیج حرف زد اما نسبت به نماد تام و تمام خشونت (شکنجه و شهادت آرمان) صحبت نکرد تردید نکنید دروغ میگوید، و با خشونت هیچ مشکلی ندارد. مگر میشود کسی به خاطر یک ضربه باتوم اضافه پلیس به یک نفر برنجد اما در برابر ده ها ضربه چاقو و سنگ و پنجه بوکس به سر و صورت یک آدم بی سلاح که به تدریج در حال جان دادن بوده، ساکت باشد؟
🚨 کاش آرمان یک آقازاده بود تا به واسطه نفوذ پدرش، این همه مماشات و تسامح با اوباش ِ کف خیابان به پایان برسد..
#پایان_مماشات
👤امیرحسین ثابتی
@shahidtoraji213
# ایران قوی
«بسم الله القاصم الجبارین»
اصلا انقلاب از ابتدا برای نابودی آمریکا بوجود آمد...
از جمعه با فرود آمدن اولین مُشت به فَک آمریکا ، تمام معادلات عوض خواهد شد.
🇮🇷 همه می آییم 🇮🇷
#بیاد_آرتین
همه می آیند تا بدانید «ما همه با هم هستیم»
📢 #جهاد_تبیین یعنی قبل از دشمن شما محتوای صحیح را درست کنید
🔻 رهبر انقلاب: این همه دروغ، خلاف واقع، حرفهای انحرافی، تهمت، برای این است که دشمن برای این ذهنِ فعّال [جوان] محتوا درست کند. اینکه من مدام میگویم «جهاد تبیین، جهاد تبیین» برای این است... قبل از اینکه دشمن، محتوای غلط و انحرافی و دروغ درست کند، شما محتوای دارای حقیقت و صحیح را درست کنید. ۱۴۰۱/۸/۱۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂»
♦️چادر خونین شهدای شاهچراغ در وسط دانشگاه علامه طباطبایی تهران و عزاداری برای شهدا 🖤
#استورۍ C᭄
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
sorood1.mp3
6.88M
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂»
یار دبستانی من با شعر جدید...
13 آبان❤️
لبیک یا خامنه ای🖐
#سیزده_ابانC᭄
.
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
نیازی به عملیات مهندسیِ منافقین نیست
همین دا.عشیهای وطنی روی منافقینو سفید کردن!!
پن: روش همون روشه
#شهیدعجمی
#شهیدروح_الله_عجمی
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺تهاجم ترکیبی دشمن از زبان حکیم انقلاب
🔸جهاد تبیین لازم است. جهاد تبیین یک فریضه الهی است.
#جهاد_تبیین
#دشمن_شناسی
⭐️«اللهم عجل لولیک الفرج»⭐️
🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❥✺﷽ ✺❥
چگونگی دستگیری قاتلان شهید آرمان علی وردی و ماجرای ربایش پدر علم ژنتیک ایران از زبان رئیس پلیس تهران
✅ #زن_عفت_افتخار
✅ #مرد_غیرت_اقتدار
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «قصه ی دلبری» ⏪ بخش بیست و یکم: ماه هفتم در یزد رفتم سونوگرافی. دکتر گفت: «مایع آمنی
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📒 «قصه ی دلبری»
⏪ بخش بیست دوم:
وقتی به هوش آمدم، محمدحسین را دیدم. حدود هشت صبح بود و از شدت خستگی داشت وا میرفت، نا و نفسی برایش نمانده بود. آن قدر گریه کرده بود که چشمش شده بود مثل کاسه ی خون.
سه نصف شب حرکت کرده بود، میگفت:
«نمی دونم چه طور رسیدم این جا»
وقتی دکتر برگه ی ترخیصم را امضا کرد، گفتم:
«می خوام ببینمش!»
باز اجازه ندادند. گفتند:
«بچه رو بردن اتاق عمل، شما برین خونه بعد بیاین ببینیدش!»
محمد حسین و مادرم بچه را دیده بودند. روز چهارم، پنجم رفتم بیمارستان دیدمش. هیچ فرقی با بچه های دیگر نداشت، طبیعیِ طبیعی. فقط کمی ریز بود، دو کیلو نیم وزن داشت و چشم های کوچک معصومانه اش باز بود. بخیه های روی شکمش را که دیدم، دلم برایش سوخت. هنوز هیچ چیز نشده، رفته بود زیر تیغ جراحی.
دو بار ریه اش را عمل کردند، جواب نداد. نمی توانست دو تا کار را هم زمان انجام بدهد: این که هم نفس بکشد و هم شیر بخورد. پرسنل بیمارستان می گفتند:
«تا ازش دل نکنی، این بچه نمی ره!»
دوباره پیشنهادها و نسخه هایشان مثل خوره افتاد به جانم.
با دستگاه زنده است.
اگر دستگاه را جدا کنیم بچه می میره!
رضایت بدین دستگاه رو جدا کنیم. هم به نفع خودتونه و هم به نفع بچه.
اگر بمونه تا آخر عمر باید کپسول اکسیژن ببنده به کولش!
وقتی میشد با دستگاه زنده بماند، چرا باید اجازه میدادیم جدا کنند!
۲۴ ساعته اجازه ملاقات داشتیم ولی نه من حال و روز خوبی داشتم، نه محمدحسین هر دو مثل جنازه ای متحرک خودمان را به زور نگه می داشتیم.
نامنظم می رفتیم و به بچه سر می زدیم. عجیب بود برایم. یکی دو بار تا رسیدیم به بخش مراقبت ویژه ی نوزادان، مسئول بخش گفت:
«به تو الهام می شه؟ همین الان بچه رو احیا کردیم!»
ناگهان یکی از پرستارها گفت:
«این بچه آرومه و درست قبل از رسیدن شما گریه اش شروع می شه!»
میگفت:
«انگار بو می کشه که اومدین!»
میخواست کارش را ول کند. روز به روز شکسته تر می شد. رفت کلی پرچم و کتیبه از هیئت آورد و خانه ی پدرم را سیاهی زد و شب وفات حضرت ام البنین (علیهاالسلام) مجلس گرفت. مهمان ها که رفتند خودش دوباره نشست به روضه خواندن: روضه حضرت علی اصغر (علیه السلام) روضه حضرت رباب (علیها السلام). خیلی صدقه دادیم و قربانی کردیم. همه ی طلا و سکه هایی که در مراسم عقد و عروسی به من هدیه داده بودند، یک جا دادیم برای عتبات. میگفتند:
«نذر کنین اگر خوب شد، بدین!»
قبول نکردیم. محمدحسین گذاشت کف دستشان که:
«معامله که نیست!»
در ساعات مشخصی به من میگفتند بروم و به بچه شیر بدهم. وقتی می رفتم، قطره ای شیر نداشتم. تا کمی شیر میآمد، زنگ می زدم که:
«الان بیام بهش شیر بدم؟»
می گفتند:
«الان نه. اگه می خوای بده به بچه های دیگه!»
محمدحسین اجازه نمیداد، خوشش نمی آمد از این کار.
دو دفعه رفت آن دنیا و احیا شد، برگشت. مرخصش که کردند، همه خوشحال شدیم که حالش رو به بهبودی رفته است. پدرم که تا آن روز راضی نشده بود بیاید دیدنش، در خانه تا نگاهش به او افتاد، یک دل نه، صد دل عاشق شد. مثل پروانه دورش می چرخید و قربان صدقه اش می رفت. اما این شادی چند ساعتی بیشتر دوام نیاورد. دیدم بچه نمی تواند نفس بکشد، هی سیاه می شد. حتی نمیتوانست راحت گریه کند. تا شب صبر کردیم اما فایده ای نداشت. به دلهره افتادیم که نکند طوری بشود. پدرم با عصبانیت میگفت:
«از عمد بچه رو مرخص کردن که توی خونه تموم کنه!»
سریع رساندیمش بیمارستان. بچه را بستری کردند و ما را فرستادند خانه. حال روز همه بدتر شد. تا نیاورده بودیمش خانه، این قدر به هم نریخته بودیم. پدرم دور خانه راه می رفت و گریه می کرد و می گفت:
«این بچه یک شب اومد خونه، همه رو وابسته و بیچاره ی خودش کرد و رفت!»
محمد حسین باید میرفت. اوایل ماه رمضان بود گفتم:
«تو برو، اگه خبری شد زنگ می زنیم!»
سحر همان شب از بیمارستان مستقیم به گوشی خودم زنگ زدند و گفتند بچه تمام کرد.
شب دیوانه کننده ای بود بعد از پنجاه روز امیرمحمد مرده بود و حالا شیر داشتم. دور خانه راه میرفتم، گریه می کردم و روضه حضرت رباب (علیها السلام) را میخواندم. مادرم سیسمونی ها را جمع کرد که جلوی چشمم نباشد. عکس ها، سونو گرافی ها و هر چیزی که نشانه ای از بچه داشت گذاشت زیر تخت.
با پدر و مادرش برگشت. می خواست برایش مراسم ختم بگیرد: خاکسپاری، سوم، هفتم، چهلم. خانواده اش گفتند:
«بچه کوچک این مراسما رو نداره!»
⏪ ادامه دارد...
………………………………………
🌱 #بوستان_داستان
┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄