🔶🔹🔹🔶🔹🔹🔶🔹🔹🔶
❄️ 🌸 ❄️
❄️❄️ 🌸🌸 ❄️❄️
🌸🌸🌸❄️❄️❄️🌸🌸🌸
❄️❄️ 🌸🌸 ❄️❄️
❄️ ❄️ 🌸 ❄️ ❄️
❄️❄️❄️❄️❄️
🌸🌸🌸
❄️
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#متحول_شدن_مجید
#شهیدمدافع_حرم
#جاویدالاثرمجیدقربانخانی
مجید سفره خانه داشت. برای سفره خانه اش هم همیشه نان بربری میگرفت تا «مجید بربری» لقب بامزهای باشد که هنوز شنیدنش لبخند را یاد بقیه بیندازد. بارها هم کنار نانوایی می ایستاد و برای کسانی که می دانست وضعیت مناسبی ندارند. نان می خرید و دستشان می رساند. سفره خانهای که به گفته پدر مجید تعداد زیادی از دوستان و همرزمان مجید آنجا رفتوآمد داشتند که حالا خیلیهایشان هم شهید شدند. پدر مجید میگوید:
«یکی از دوستان(#شهید_مرتضی_کریمی) مجید که بعدها همرزمش شد در این سفره خانه خانه رفتوآمد داشت. یکشب مجید را هیئت خودشان میبرد که اتفاقاً خودش در آنجا مداح بود.
بعد آنجا در مورد مدافعان حرم و ناامنیهای سوریه و حرم حضرت زینب( سلام الله علیها) میخوانند و مجید آنقدر سینه میزند و گریه میکند که حالش بد میشود. وقتی بالای سرش میروند. میگوید: «مگرمن مردهام که حرم حضرت زینب(سلام الله علیها)درخطرباشد. من هر طور شده میروم. از همان شب تصمیم میگیرد که برود.» .
#رفتن_مجیدبه_سوریه
«وقتی میفهمیم گردان امام علی رفته است. ما هم میرویم آنجا و میگوییم راضی نیستیم و مجید را نبرید. آنها هم بهانه میآورند که چون رضایتنامه نداری، تک پسر هستی و خالکوبی داری تورانمی بریم و بیرونش میکنند.
بعدازآن گردان دیگری میرود که ما بازهم پیگیری میکنیم و همین حرفها را میزنیم و آنها هم مجید را بیرون میاندازند. تا اینکه مجید رفت گردان فاتحین اسلامشهر و خواست ازآنجا برود.راستش دیگر آنجا را پیدا نکردیم وقتی هم فهمید که ما مخالفیم. خالی میبست که میخواهد به آلمان برود. بهانه هم میآورد که کسبوکار خوب است. ما با آلمان هم مخالف بودیم. مادرم به شوخی میگفت مجید همه پناهجوها را میریزند توی دریا ولی ما در فکر و خیال خودمان بودیم. نگو مجید میخواهد سوریه برود و حتی تمام دورههایش را هم دیده است.ما روزهای آخر فهمیدیم که تصمیمش جدی است. مادرم وقتی فهمید پایش میگیرد و بیمارستان بستری میشود. هر کاری کردیم که حتی الکی بگو نمیروی. حاضر نشد بگوید.
به شوخی میگفت: «این مامان خانم فیلم بازی میکند که من سوریه نروم» وقتی واکنشهایمان را دید گفت که نمیرود. چند روز مانده به رفتن لباسهای نظامیاش را پوشید و گفت:
«من که نمیروم ولی شما حداقل یک عکس یادگاری بیندازید که مثلاً مرا از زیر قرآن رد کردهاید و من بگذارم در لاین و تلگرامم الکی بگویم رفتهام سوریه. مادر و پدرم اول قبول نمیکردند. بعد پدرم قرآن را گرفت و چند عکس انداختیم. نمیدانستیم همهچیز جدی است.»
🔶🔹🔹🔶🔹🔹🔶
❄️🌸❄️ ❄️🌸❄️
🌸🌸 🌸🌸
❄️ ❄️
#کانال_شهید_تورجی_زاده🚩
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@shahidtoraji213
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯