توجه:این متن نوشته ی همسر شهید #حمید_سیاهکالی نیست ❌
تو ذهنم موسیقی صدات تکرار می شد 🖤
انگار کنارم ایستاده بودی و مدام در گوشم میخواندی (یادت باشه یادت باشه)❤️
خودت من رو صدا کرده بودی و خودت هم راه رو نشونم میدادی💕
تا به خودم اومدم خودم رو مقابل میعاد گاهمون، معراج الشهداء یافتم💚
محو در خاطرات، یاد آن روز بارانی افتادم که برای شرکت در مراسم تشییع پیکر دوست شهیدت به معراج آمده بودیم 🖤
با چشم پر اشک و لبخند همیشگیت گفتی:(دعا کن منم عاقبت رو سفید و شهید شم🌹)
جدیت نگرفتم اما چه زود به آرزوی خونینت رسیدی 🌹🌸
حمید باور نداشتم تو با همان تبسم همیشگیت مانند یاقوت در تابوت مزین به پرچم ایران آرمیده باشی🥀تویی که مثل کوه مردانه پیکار میکردی طوری که لشگریان دشمن توان مقابله با تو را نداشتند💪🏻🌸
قرار نبود که رفیق نیمه راه بشی!😔 راستی حمید اون روزا رو یادته؟ یادته که عازم جبهه بودی بهت سفارش کردم که حتماً هر وقت تونستی بهم زنگ بزن 📞حتی برای صحبت هامون هم رمز گذاری کرده بودیم قرار بود به جای دوستت دارم بهم بگی یادت باشه☺️و منم یادم میومد❤️❤️
مگه میشه لحظه رفتنت رو فراموش کنم ⁉️
از پله ها که پایین میرفتی، بلند بلند میگفتی:( یادت باشه، یادت باشه) و منم میگفتم : (یادم هست یادم هست😍)
چقدر زیاد مداحی :
(نمیشه باورم که وقت رفته //
تموم این سفر بارش رو شونه منه)
رو زمزمه میکردی💔
تازه میفهمم که این رو به یاد من گوش میدادی و میخوندیش 🎵
حمید تو رفتی تا اسلامی ایران آریایی بمونه🇮🇷
چه تفاوتی داره سوریه باشه یا در دل تهران؟ حلب باشه یا حلبچه؟
تو از من، عشق زمینیت گذشتی تا عاشقانه های ایرانی برای همیشه نفس بکشند و زنده بمانند ❤️💖
سرخی لاله ای که برات آوردم رو میبینی؟ این تمام قلب منه که مثل گلبرگ های لاله واژگون پر پر شده🖤🌹
چقدر زود لحظه خداحافظیمون رسید 😔
دیگه باید با تو وداع کنم 😭
کم کم تو رو بر فراز شانه های عشاق سیاه پوشت میبینم 🖤
راستی تو یک خداحافظی به من بده کاری🌹🌸♥️
سفر بخیر جوونی که شدی عاقبت بخیر 💕🌹
شهداء را یاد کنید با ذکر یک صلوات 💞
#نشر_حداکثری
نویسنده:زینب