🌹🍃بِسْمِ رَبِّ الْشَّهیدْ.🍃🌹
💌🌸جریانِ انگشتر...
ایشان معمولا اردیبهشت ماه جبهه میرفتند، هر ۴۵ روز یا ۳۵ روز مأموریت داشتند. ایشان انگشتری داشتند که خیلی برایش عزیز بود
میگفت: این انگشتر را یکی از دوستانش موقع شهادت از دست خود درآورده و دست ایشان میکند و در همان لحظه هم شهید میشود.
ایشان وقتی به آبادان برای مأموریت میرود، این انگشتر را در حمام، بالای طاقچه جا میگذارند. وقتی میخواهند به ساری بیایند، در راه یادش میافتد که انگشتر بالای طاقچهی حمام جا مانده است.
وقتی آمد، خیلی ناراحت شد.(من معمولا «آقا» صدایش میکردم چون سختم بود که اسمش را صدا کنم و بگویم مجتبی، فکر میکردم خیلی سبک است، اگر اسمش را صدا بزنم. ایشان هم مرا همیشه(خانم) صدا میزدند.)
گفتم: آقا! چرا اینقدر دلگیری؟ ناراحتی؟
گفت:« انگشتر بهترین عزیزم را در آبادان جا گذاشتم. اگر بیفتد و گم شود، واقعا دلگیر برایم سنگین تمام میشود. بیا امشب دوتایی زیارت عاشورا و دعای توسل بخوانیم. شاید این انگشتر گم نشود؛ یا از آن بالا نیفتد.» و جالب اینجا بود که ما زیارت عاشورا خواندیم و راز و نیاز کردیم و خوابیدیم. صبح که بلند شدیم، دیدیم انگشتر روی مفاتیحالجنان است اصلا باورمان نمیشد.
#راوی_همسرِ_شهید🌸
#خاطرات_شهید_سیدمجتبی_علمدار 🕊🌈
#کمی_با_شهدا 🥀
#شهیدمحمدرضا_تورجی_زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ♥️ঈ═*─╯