eitaa logo
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
2.9هزار دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
10.3هزار ویدیو
224 فایل
#یازهــرا «س»💚 شهـــــ⚘ــــــیدزهرایی محمدرضا تورجی زاده🌷 📖ولادت:۱۳۴۳/۴/۲۳ 📕شهادت:۱۳۶۶/۲/۵ 🕯مزار:گلستان شهدای اصفهان 🆔️خادم شهید⚘ @s_hadi40 ♻️خادم تبادل🗨 ↙ @AA_FB_1357 #ثواب_کانال_تقدیم_حضرت_زهرا_س♡✅
مشاهده در ایتا
دانلود
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
#یازهرا #خاطرات_شهید_تورجی_زاده #کربلای_پنج #صفحات_140_141_142 دوهفته از عملیات کربلای چهار گذشته
هیچوقت از هم جدا نمیشدند از دوران دبیرستان باهم بودند این اواخر صیغه اخوت هم خوانده بودند باهم‌ برادر شدند. روزی نبود که یکدیگر را نبینند همیشه کنار هم مشغول نماز می شدند . وقتی یکی زودتر بیدار می شد دیگری را برای نماز شب بیدار می کرد. خیلی ها به رفاقت این دو حسرت می خوردند محمد میگفت بعد از شهید حسن هدایت خدا رحمان را برای من فرستاد . سید رحمان هاشمی را . رحمان از دانشجویان گردان ما بود همان سال ۶۵ قبول شده بود .اما دانشگاه اصلی او جبه بود . دانشگاهی برای آخرت ‌. تورجی معاون گردان شد رحمان هم شد بیسیم چی او . البته این بهانه بود . بیسیم چی همیشه باید در کنار فرمانده باشد . می خواستند لحظه ای از هم جدا نشوند . آنها همدیگر را نصیحت میکردند مشغول تهذیب نفس بودند . اگر اشکال در کار هم می دیدند تذکر می دادند مواظب بودند معصیتی از آنها سر نزند . از خدا خواسته بودند باهم شهید شوند . تا اینکه زمان فراق رسید ! مرحله اول کربلا پنج بود قرار شد گردان به سمت نهر جاسم حرکت کند . نیمه های شب بود از لابه لای خاکریز ها عبور کردیم . به نزدیکی آخرین سنگرها رسیدیم کمی استراحت کردیم . برادر تورجی جلوتر از بقیه بود سه گروهان هم پشت سر او . بلند شدیم و از کنار مسیر جلو رفتیم در سکوت کامل . برای حمله آماده بودیم . پنجاه متر تا سنگر تیربار عراقی فاصله داشتیم ‌. قرار شد با دستور فرماندهی حمله آغاز شود . در زیر نور منور داخل سنگر عراقی ها را خوب نگاه کردم . بجای تیربار پدافند چهارلوله ضد هوایی گذاشته بودند . چسبیده بودیم به زمین . برادر صادقیان از مسئولین گروهان بود رفت کمی آنطرف تر . او از بچه های قدیمی لشگر بود . وضعیت را بررسی میکرد . ایشان یک دستش را در عملیات قبلی تقدیم کرده بود . شب قبل مرحله عملیات انجام شده بود . عراقی ها ترسیده بودند . آنها هر از گاهی رگباری را به سمت مقابل می گرفتند . یک دفعه رگباری به سمت ما بسته شد . گلوله درست به گردن برادر صادقیان اصابت کرد او روی زمین افتاد . همان لحظه منور شلیک شد هیچکاری نمیشد کرد اگر دشمن بفهمد که چخبر است همه تلاشها از بین می رود . این را برادر صادقیان هم میدانست . با دست جلوی دهان خود را گرفته بود باهایش را به زمین می کشید او در مقابل ما دستو پا میزد صحنه دلخراشی بود لحظاتی بعد دستور حمله صادر شد . چندین گلوله آرپی جی به سنگر دشمن شلیک شد . اما سنگر بتونی بود شلیکها فایده ای نداشت ! بچه هایی که جلو بودند باهم به طرف سنگر دویدند فاصله کم بود سنگر پدافند سریع تصرف شد اما با شلیک پدافند حدود سی نفر از بچه ها از جمله رحمان هاشمی روی زمین افتادند!ـ ادامه دارد.... 🏴 ╭─┅*═ঈ🏴ঈ═*┅─╮  @shahidtoraji213 ╰─┅*═ঈ❤️ঈ═*┅─╯ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌