1_64497046.mp3
زمان:
حجم:
25.94M
🎙 #روایت #تولیدی
🔺 #شیخ_علیرضا_مصلی_نژاد
💭 #نمره_وجبی_اما_بدست_خدا
👈 سفره ای که خدا در ماه رمضان پهن کرده است.
#کانال_شهید_تورجی_زاده🚩
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@shahidtoraji213
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🔴 امام حسین (ع) دستمان را در دست هم گذاشت.
#روایت سفر اربعین
🔹با هم صحبت کرده بودیم و این علاقه دوطرفه و محکم بود. برنامههای زیادی برای زندگی مشترک چیدیم. اما متأسفانه با مخالفت شدید خانواده به خصوص مادرم رو به رو شدیم و این ازدواج حاصل نشد و به اجبار خداحافظی کردیم.
🔹️ در راه برگشت از سفر #اربعین، مادرم اصرار کرد که دختر خانومی را در سفر دیده و برای من نشان کرده است. میگفت باید به خواستگاری برویم تا از نزدیک او را ببینی. بدون هیچ میلی به خواستگاری رفتیم. چشمم که به عروس خانوم افتاد خشکم زد...
متن کامل را در اینجا بخوانید:
http://arbaeen.ir/?p=19596
#خاطره
شما هم میتوانید خاطراتتان را از سفر #اربعین به در پیام رسان ایتا ارسال کنید.
📌 اینبار شما راوی سفر #اربعین باشید.
🔻 این روزها که به اربعین نزدیک میشویم، شاید روایت سفر پیادهروی علاوه بر اینکه برای خودمان خوشایند باشد، حال و هوای دلپذیری در دیگران ایجاد کند.
🔻شما میتوانید روایتهای خود را از سفر پیادهروی اربعین، در قالب صوت، ویدیو و متن برای ما ارسال کنید.👇
📲 @s_hadi40
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@shahidtoraji213
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
23.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠روایَتِ رَفیقِ خُوشبَختِ ما
بیست خاطره از شهید عزیزما🕊️🥀
قسمت اول :قرص حاج قاسم ...
«برگرفته از کتاب هزارو دوازدهمین نفر»
#روایت_رفیق_خوشبخت_ما
#حاج_قاسم
#روایت
#صلوات
💠…… مَکْتَبْ حٰاجْ قٰاسِمْ ……💠
@shahidtoraji213
24.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠روایَتِ رَفیقِ خُوشبَختِ ما
بیست خاطره از شهید عزیزما🕊️🥀
قسمت دوم : غصه سردار💔
📚«برگرفته از کتاب
هزارو دوازدهمین نفر»
#روایت_رفیق_خوشبخت_ما
#حاج_قاسم
#روایت
#صلوات
💠…… مَکْتَبْ حٰاجْ قٰاسِمْ ……💠
@shahidtoraji213
24.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠روایَتِ رَفیقِ خُوشبَختِ ما
بیست خاطره از شهید عزیزما🕊️🥀
قسمت سوم : باید مراتحمل کنید💔
📚«برگرفته از کتاب
هزارو دوازدهمین نفر»
#روایت_رفیق_خوشبخت_ما
#حاج_قاسم
#روایت
#صلوات
💠…… مَکْتَبْ حٰاجْ قٰاسِمْ ……💠
@shahidtoraji213
#روایت |هر چه در ماه رمضان گیرمان می آید به برکت ماه رجب است.
✍ماه رجب را خیلی دوست داشت.میگفت: هر چه در ماه رمضان گیرمان می آید به برکت #ماه_رجب است.
#شهید_مجید_پازوکی...🌷🕊
📌#روایت کرمان
✨مادر میان اشکهایش لبخندی زد و گفت:((من بچه ها رو به سختی بزرگ کردم ولی خوشحالم پسرم شهید شد.))
بعد ازینکه دست خط محمدامین را نشانمان داد که برای برادرش آیه "امن یجیب" نوشته بود ادامه داد:🌟((محمدامینم همیشه عشق شهادت بود، من هم دوست داشتم به آرزوش برسه. هر وقت صحبت از شهادت میشد بهش میگفتم انشاالله به سن حبیب بن مظاهر که رسیدی اونوقت شهید بشی، اما فکر نمی کردم به این زودی پسرم شهید بشه و من هم بشم مادر شهید. ))🥀
🌱در حالی که با دستمال، اشکش را از گوشه چشمش پاک میکرد، آهی کشید و گفت:((خیلی زود بود، اما راضی ام به رضای خدا.))
📝راوی مادر شهید صفرزاده
✍به قلم اعظم رنجبر
🥀دانش آموز شهید محمدامین صفرزاده
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
🌼 رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله:
🌟« اَما وَاللّهِ لَیَدْخُلَنَّ عَلَیْهِمْ عَدْلُهُ جَوْفَ بُیوتِهِم کَما یَدْخُلُ الحَرُّ وَ القَرُّ.»
✨« به خدا سوگند، عدالت حضرت مهدی علیهالسلام در درون خانههای مردم وارد میشود، همان گونه که گرما و سرما وارد میشود.»
#روایت
📚 بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۶۲.
┄✦۞✦✺▪️✺✦۞✦┄
💠 «او»
🌷 از برای آنکه بهشت، تنها بهایش بود؛ انتشار در سالروز شهادتش...
🔰 #روایت داماد رهبر انقلاب از حضور شهید زاهدی در مراسم نماز بر پیکر شهید سید رضی موسوی
✍🏻 آخرین عکس شهید زاهدی با رهبر انقلاب، قبل از شهادت
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
شهید محمد رضا زاهدی
💠 «او»
🌷 از برای آنکه بهشت، تنها بهایش بود؛ انتشار در سالروز شهادتش...
🔰 #روایت داماد رهبر انقلاب از حضور شهید زاهدی در مراسم نماز بر پیکر شهید سید رضی موسوی
🔹 قرار شد نماز سیدرضی را آقا بخوانند. بامدادِ پنج شنبه هفتم دی ماه ۱۴۰۲، در یک روزِ سردِ زمستانی، خانواده شهید به همراه عدهای از فرماندهان و سرداران منتظر بودند. «او» هم گوشهای ایستاده بود. ساکت و آرام. آقا که تشریف آوردند، چند قدمی هم عقبتر از آن جا که ایستاده بود، رفت. آقا بعد از تفقد و تسلیت به خانواده شهید سید رضی، مشغول صحبت با برخی فرماندهان شدند. «او» باز هم عقبتر رفت و دور شد. سرمای زمستان تهران، بهانه خوبی به دستش داده بود تا خودش را خوب و زیاد بپوشاند. کلاهی بر سر تا روی چشمها گذاشته و دکمههای اورکت را هم تا بالا بسته بود.
🔸 در بین صحبت آقا با فرماندهان، رهبر از زبان یکی از سرداران، متوجه حضور «او» شدند. با تأکید جویا شدند: مگر «او» اینجاست؟ گفتند: بله و زود «او» را صدا زدند تا جلو بیاید. با آرامش و سکوت و تواضع جلو آمد. سلام و دستبوسی کرد و احوالپرسی مختصری. بعد خیلی تند و سریع عقب رفت؛ عقبتر از قبل. انگار نمیخواست حتی به اندازه ذرهای دیده شود. نمیخواست زحمتی درست کند. نمیخواست به قدر پر کاهی هم بار باشد.
🔹نماز را هم صف آخر خواند. دور و مخفیانه... انگار عادت کرده که حتی سر و صدای کوچک و ریزی هم نداشته باشد. نماز تمام شد و «او» باز هم دور و غریب و تنها. حالا تابوت را بلند کردند برای تشییع تا بیرون بیت رهبری. «او» با چشمهایش یار و همرزم دیرینهاش را بدرقه میکرد، گویا با همان چشمها داشت با او حرف میزد و قرار و مدار میگذاشت، شاید هم قرار و مدارهای قبلی را یادآوری میکرد.
🔸 در همین بین ، اهل دلی که در جمع بود به چند جوان و نوجوان اطرافش توصیه کرد: "بروید و خوب و سیر تماشایش کنید؛ شاید دیگر «او» را نبینید".
➖ به آن بندهی خدا عرض ادب کردم و گفتم: "از «او» چه دیدید که چنین توصیهای داشتید؟"
➖ گفت: "او مجسمه اخلاص است. به اندازه ذرهای اجازه بروز و ظهور نفس نمیدهد. کامل رامش کرده. با این همه کتوم و بی ادعاست!" بعد ادامه داد: "اما طولی نمی کشد... این اخلاص اجرش فقط یک چیز است".
🔘 سه ماه بعد، دوشنبه بیست و یک رمضان، سیزده فروردین ۱۴۰۳ بود که خبر بهشتیشدن «او» آمد. باز مسجل شد که بهشت را به بها بدهند؛ نه به بهانه!
🔷🔸 «او»، شهید محمدرضا زاهدی، فرمانده و سردار بزرگ و بلند بالا اما بیادعای سپاه سرافراز اسلام و ایران بود.
✍🏻 به قلم دکتر مصباحالهدی باقری | استاد و پژوهشگر مرکز رشد دانشگاه امام صادق (علیه السلام)
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
شهید محمد رضا زاهدی